
یاور منصوری
دیکشنری
٤٤
٢
امتیاز در دیکشنری
٤,٢٥٦
رتبه در دیکشنری
٧٤٧
لایک
٤٤٦
دیسلایک
١٠٢
پیشنهادهای برتر
٤ سال پیش
٥٨
در شرف وقوع
٣ سال پیش
٣٧
to piss someone off= to grieve somone= to sadden someone مثال: she really pisses me off او مرا واقعا ناراحت میکنند عصبی میکند
٣ سال پیش
٢٩
piss off= fuck off = get lost= گم شو
٤ سال پیش
٢٥
کیف بردن. سرمست بودن. احساس خیلی خوب داشتن. حال کردن I got a real buzz out of passing this course حس خوبی داشتم از گزروندن این دوره. با خودم حالکردم ...
٣ سال پیش
٢٦
to go ballistic=عصبانی شدن
ترجمههای برتر
سوالهای برتر
پاسخی موجود نیست.
پاسخهای برتر
پاسخی موجود نیست.