پیشنهادهای علی سیریزی (٧,٣٢٤)
سبدهای بافته شده از شاخه های نازک درخت انار.
قپانداری، کسی که کارش با باسکول و ترازو است.
در گویش یزدی ، قفون یعنی قپان.
در گویش یزدی قفون می باشد.
در گویش یزدی به قند، قن گویند.
قناس
جمجمه در گویش یزدی کُدُمبه می شود.
جمجمه در گویش یزدی کُدُمبه می شود.
ساس در گویش یزدی کَتک می شود.
ساس در گویش یزدی کَتک می شود.
هزوارش یا زوارش صرفاً مرتبط با واژگان پارسی ندارد، بلکه در زبان های اروپایی نیز وجود دارد. هزوارش یعنی به شکلی نوشته می شود و به طریقی دیگر خوانده م ...
دهن دریده، کُچه پاره
فحاش ، کُچه پاره
در گویش یزدی به دهن دریده ، فحاش، کُچه پاره گویند.
کشک سابیدن
در گویش یزدی ، هر گاه بگویند در دامن او گفته می شود، کَشش .
در گویش یزدی، دامن می شود ، کَشه
در گویش یزدی به کماج دان ، کُماشتون یا کُماش دون گویند.
در گویش یزدی به کماج دان ، کُماشتون یا کُماش دون گویند.
آبرو ریخته – شرمنده
در گویش یزدی کلثوم، گُرسُم می باشد.
گِرِند در گویش کرمانی به معنای گره است و در گویش یزدی گِرِنج می شود.
گره در گویش یزدی گِرِنج و در گویش کرمانی گِرِند می شود.
گُمبار یا گاهنبار، نام جشن های ایران باستان و جشن های اکنون پارسیان ( ( زرتشتیان ) )
گور _گبر_ زرتشتی_بهدینان_ مزدیسنایی
زرتشتیان
به پیروان مزدیسنا ( ( زرتشتیان گویند ) ) مترادف آن گور و گورا بوده که گور در برهه ای از زمان گذشته به معنای توهین محسوب می گردیده است.
به پیروان مزدیسنا ( ( زرتشتیان ) ) گفته می شود_ گبر ( ( گور در برهه ای از زمان به معنای توهین آمیز تلقی می شد. ) )
گورمحله به محله و کوی زرتشتیان گویند
در گویش برخی مناطق کرمان نیز چاق و گنده محسوب می شود.
لُرک یعنی خشکبار ی که در مراسم گاهنبار ( ( گُمبار ) ) و خیرات زرتشتیان استفاده می شود.
شیرعلی یک نام زیبا و تقریباً قدیمی که دارنده این نام، معمولاً به یک باور می رسید که باید چون شیر شجاع و چون مولا علی ( ( ع ) ) نترس و مردانه باشد. ی ...
شیرعلی یک نام زیبا و تقریباً قدیمی که دارنده این نام، معمولاً به یک باور می رسید که باید چون شیر شجاع و چون مولا علی ( ( ع ) ) نترس و مردانه باشد. ی ...
در گویش یزدی قدیم ، میرچَماع
هوس زن حامله_ در گویش یزدی به ویار ، ناخشی گویند
هوس زن حامله، در گویش یزدی ، ناخشی گویند
در گویش یزدی یعنی لاعلاج
در گویش یزدی ناعلاج گویند.
نخشه در گویش یزدی یعنی نقشه
نَشمَه در گویش یزدی یعنی معشوقه پنهانی
نِشِسگاه در گویش یزدی یعنی مقعد.
در گویش یزدی می شود، نِشِسگاه
اداره کننده، سرکرده، فراسر
در گویش یزدی، نفلت می کنم یعنی می کشمت، لهت می کنم.
در گویش بسیاری از شهرستان های یزد یعنی از بین رفته، هدر شده، خراب شده، آدم بی دست و پا ، دست و ما چلفتی و اگر گفته شود نفلت می کنم یعنی می کشمت، لهت ...
نمیلم بِلی یعنی نمی گذارم یا اجازه نمی دهم که ماشینت یا ابزارت را اینجا بگذاری. اگه بلی بلم، میلم بلی، اگه نلی بلم، نه میلم بلی، نه میلم. در گویش ی ...
میلم بِلی یعنی می گذارم یا اجازه می دهم که ماشین یا ابزارت را اینجا بگذاری. اگه بلی بلم، میلم بلی، اگه نلی بلم، نه میلم بلی، نه میلم. در گویش یزدی ...
نَمِله یعنی نمی گذارد. اگه بلی بلم، میلم بلی، اگه نلی بلم، نه میلم بلی، نه میلم. در گویش یزدی فراز فوق عبارت است از : اگر تو بگذاری ( ( مثلاً ماشی ...
یعنی بگذازی بگذارم. اگه بلی بلم، میلم بلی، اگه نلی بلم، نه میلم بلی، نه میلم. در گویش یزدی فراز فوق عبارت است از : اگر تو بگذاری ( ( مثلاً ماشینم ...
نَمِلَّه در گویش یزدی یعنی نمی گذارد