پیشنهادهای علی ابوعلی (٤٢)
ملقب زدن در گویش هندیجانی: با سر به زمین خوردن
در گویش ماهشهر و هندیجان:دیوانه شدن. خشمگین شدن
ادعا داشتن:به خود نازیدن و بالیدن.
در گویش مردم هندیجان و ماهشهر، سمبول /sambul برابر است با واژه آلت عربی
به گویش لری:نه وَ دلَکونی. کاری که با دلسوزی انجام نشود.
هجوم:بر سر کسی ریختن.
در گویش هندیجانی گِرد و فِرد
در گویش هندیجان و ماهشهر تُنگُر.
الاف:بیکار و سرگردان. اگر بنا بر این باشد که واژگان بیگانه را در زبان به کار ببریم، پس همان بهتر که آنرا دگرگون و فارسی کنیم. همانگونه که اعراب، ...
مدرک نداشتن: دست به جایی بند بودن یا نبودن.
دستم به جایی بند نیست
درگویش مردم ماهشهر و هندیجان شلحه به معنی دریدن است.
هر بندی که کلفت تره، ببرش.
در گویش مردم هندیجان و ماهشهر، همبون، همبان یا انبان، پوست میش یا بزی است که سازی به یکی از پاها می بندند و با دمیدن در پوست و پر از باد کردن آن، نی ...
در گویش لری رِکٓ رک به معنی ترسیدن است. مانند دلش رک رک ایکِ:خیلی ترسیده بود
برابر فارسی بعید نیست:دور نیست،
تسمه ای پهن که پهن که از زیر شکم خر یا اسب رد می شود و جُل را سفت می کند که جل کج نشود. به تسمه ای که به سینه بسته می شود، سینه بند و به تسمه پشت، پو ...
ما در گویش خواستنی، به این تسمه که پشت خر بسته می شود و از افتادن جُل جلو گیری می کند پالدیم می گوییم.
برابر فارسی اوضاع و احوال:ساز و کار.
اعتراض: تاختن بر کسی
در لری برابر منت گذاشتن سر کسی می شود: زر تیی کسی زدن / zer tiyey kasi zedan برابر با زیر چشم کسی زدن.
باز نشناختن.
پشت گوش انداختن.
برابر فارسی واژه قاطعیت: بدون دو دلی.
برابر فارسی تمام قد:جانانه
برابر فارسی تاثیر گذار، دُم کلفت
برابر فارسی بی ملاحظه، بی چشم و رو است
وِل دویدن
کم رنگ شدن دوستی ها
دو بهم زنی کردن
در شهرهای هندیجان و ماهشهر در استان خوزستان
بودوار: گونه ای باز شکاری کوچک و نارس و در اندازه یک کبوتر کوهی. بودوار، برای شکار باز و شاهین بکار می رود.
تخم دو زرده گذاشتن یعنی گند زدن به کاری.
بهترین گزینه برای اشتهای عربی، واژه� وایه� است که در لُری هم بکار می رود. سعدی میگه خاطر از وایه خود خالی کن. زین هنر پایه خود عالی کن.
بی صاحب:ولگرد، بی کس و کار
بی پدر، بی خانواده، بی ریشه
گردن گرفتن
گردن گرفتن.
دستپاچگی
دررفتن اززیر کار به بهانه های گوناگون
به شما چه.
بالادست، نشستن.