علی هادی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

eyes light up: برق خوشحالی و شادی در چشمها

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

face light up: علایم خوشحالی و شادی در صورت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

eyes are shining with delight: برق خوشحالی را در چشم ها دیدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lighten the mood: حال و هوای خود یا کسی را بهتر و شاد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lighten the mood: حال و هوای خود یا کسی را بهتر و شاد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

eyes expression darkens: چشم هاش غم یا عصبانیت را نشان میدهد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

face expression darkens: صورتش غم یا عصبانیت را نشان میدهد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dark days: استعاره از ایام ناخوشی و پر از مشکل ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dark times: استعاره از ایام ناخوشی و پر از مشکل ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dark times: استعاره از ایام ناخوشی و پر از مشکل ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ideas are flowing: استعاره از پیشرفت سریع ایده ها

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

conversation is flowing: استعاره از ادامه دار بودن و روبه پی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

people streamed: استعاره از حرکت گروهی تعداد زیادی ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

people streamed: استعاره از حرکت گروهی تعداد زیادی ا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

people poured: استعاره از حرکت گروهی تعداد زیادی ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

people poured: استعاره از حرکت گروهی تعداد زیادی ا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

people trickled: استعاره از حرکت گروه کمی از مردم

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

heated debate: گفتگوی جنجالی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

heated debate: گفتگوی جنجالی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fiery temper: استعاره از انسانی که زود جوش می آور ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fiery temper: استعاره از انسانی که زود جوش می آور ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tempers flared: استعاره از کوره در رفتن و عصبی شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tempers flared: استعاره از کوره در رفتن و عصبی شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

kindle interest: استعاره از ایجاد علاقه کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

kindle enthusiasm: استعاره از ایجاد اشتیاق کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

spark controversy: استعاره از شروع جنجال و مشاجره

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

gets off to a rocky start: استعاره از شروع سختی را پشت سر گذاش ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

thorny issue: استعاره از مشکلی بغرنج، پیچیده و گا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

romance is blossoming: استعاره از بودن یک رابطه عشقی در شا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

friendship is blossoming: استعاره از بودن یک رابطه دوستی در ش ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

efforts are bearing fruit: استعاره از نتیجه بخش بودن تلاش ها

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

seeds of hope: استعاره از بارقه های امید ( بذر امی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

badly made: مخالف well - made چیز بی کیفیت و بد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

green fingered: مهارت در باغبانی داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

green fingered: مهارت در باغبانی داشتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

whale of time: ایام خوش و لذت بخش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

whale of time: ایام خوش و لذت بخش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

great deal: کلی چیز I learnt a great deal from ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am on my own: روی پای خود بودن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

blooming: شکوفه زدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

blooming: شکوفه زدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

plying: در مورد وسایل نقلیه به معنی آمد وشد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

plying: در مورد وسایل نقلیه به معنی آمد وشد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

costlier: هزینه برتر، گران تر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

meet a deadline: به اتمام رساندن به موقع کاری we are ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

irresistable: به شدت جذاب به طوری که در مقابل آن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i happen: برام اتفاق افتاده . . .

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chopping: خرد کردن ( مواد غذایی در آشپزی )

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

plum cake: به کیکی که با میوه خشک یا تازه درست ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hygiene conscious: فردی که تمیزی دوست دارد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hygiene conscious: فردی که تمیزی دوست دارد

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

loads of people: تعداد زیادی از مردم، جمعیت زیاد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

loads of fun: کلی چیزهای سرگرم کننده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have an edge others: کمی نسبت به دیگران بهتر بودن، مزیت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

connectivity: ارتباط، اتصال

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

gel: به صورت فعل یکی از معانی اش خصوصا د ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gel: به صورت فعل یکی از معانی اش خصوصا د ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

an array: یک صف

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

spiritual vibes: حال و هوای معنوی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i treasure it: برای آن ارزش زیادی قائل هستم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

overjoyed: غرق خوشحالی شدن

١ سال پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١ سال پیش

انتخاب عکس پروفایل

-

همه

١ سال پیش

تکمیل درباره من

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

short term rental: اجاره کوتاه مدت a place to live th ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

short term rental: اجاره کوتاه مدت a place to live th ...

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

end up: آخر سر کاری را انجام دادن، در نهایت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

studio apartment: سوییت این کالوکیشن امریکایی است و م ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

overlooking: مشرف به overlooking the ocean مشرف ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

interchangeable: جایگزین

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

screeching: گوش خراش مثال : horrible screechin ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

screeching: گوش خراش مثال : horrible screechin ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

background noise: صدای اطراف

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

muffled: ناواضح ( در مورد صدا )

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

roar of traffic: سر و صدای وسایل نقلیه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

roar of traffic: سر و صدای وسایل نقلیه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hum of machinery: سر و صدای ماشین آلات و دستگاه ها ( ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hum of machinery: سر و صدای ماشین آلات و دستگاه ها ( ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

music blaring: صدای بلند موسیقی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

music blaring: صدای بلند موسیقی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

birds chirping: جیک جیک پرندگان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

birds chirping: جیک جیک پرندگان

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

waves crashing: برخورد موج ها

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

waves crashing: برخورد موج ها

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wind whistling: صدای وزش باد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wind whistling: صدای وزش باد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rumble of thunder: صدای غرش طوفان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rumble of thunder: صدای غرش طوفان

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

silence fell: سکوت برقرار شد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

silence descended: سکوت برقرار شد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

silence descended: سکوت برقرار شد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

uncharacteristically: به طرز عجیبی، غیر عادی طور

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stony silence: سکوت محض

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stony silence: سکوت محض

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lapsed: فرو رفتن ( مثلا در سکوت فرو رفتن )

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

feel homesick: احساس دلتنگی برای ( وطن، خانه و. . ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

feel homesick: احساس دلتنگی برای ( وطن، خانه و. . ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

affordable housing: مسکن با قیمت مناسب

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take out a mortgage: وام خرید مسکن گرفتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

upscale neighborhoods: مناطق ( محله های ) اعیان نشین ( ثرو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

upscale neighborhoods: مناطق ( محله های ) اعیان نشین ( ثرو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

down payment: پیش پرداخت برای خرید ( مسکن و. . . ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

throw a party: پارتی انداختن : مهمانی گرفتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

housewarming party: مهمانی ورود به منزل جدید

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

food additives: افزودنی ها

١ سال پیش

مدال‌های علی هادی