علی هادی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

loads of people: تعداد زیادی از مردم، جمعیت زیاد

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fresh scent: بوی طراوت بخش

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

heated argument: جر وبحث شدید

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

background noise: صدای اطراف

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stall holder: فروشنده، مغازه دار، غرفه دار ( این ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rave reviews: ارزیابی و نقد مثبت

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

home cooked meal: غذای خانگی

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

affordable housing: مسکن با قیمت مناسب

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

short term rental: اجاره کوتاه مدت a place to live th ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

agree wholeheartedly: از صمیم قلب موافق بودن

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unshakable belief: اعتقاد استوار

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

underlying cause: علت پنهانی و نهفته

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

set menu: منویی گلچین شده از منوی اصلی یک رست ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

nourishing meals: وعده های غذایی سالم و مقوی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

blooming: شکوفه زدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stock up: خرید کردن با حجم بالا

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

plying: در مورد وسایل نقلیه به معنی آمد وشد ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

faint glow: نور ضعیف، نور کم

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

plying: در مورد وسایل نقلیه به معنی آمد وشد ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tinge: یک رگه یا رد از رنگی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

costlier: هزینه برتر، گران تر

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

mingle: معاشرت کردن، قاطی شدن ، گرم گرفتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

meet a deadline: به اتمام رساندن به موقع کاری we are ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

quid: بریتانیایی ها به جای پوند به صورت غ ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i happen: برام اتفاق افتاده . . .

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

revolting stench: بوی تهوع آور و زننده

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chopping: خرد کردن ( مواد غذایی در آشپزی )

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

waft: پخش شدن و پیچیدن بو

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

plum cake: به کیکی که با میوه خشک یا تازه درست ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

loo: دستشویی ( بریتیش )

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hygiene conscious: فردی که تمیزی دوست دارد

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

top up mobile phone: افزایش اعتبار دادن تلفن همراه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hygiene conscious: فردی که تمیزی دوست دارد

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

parcel: بسته ( بریتیش ) معادل package در ام ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

loads of people: تعداد زیادی از مردم، جمعیت زیاد

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

acquired taste: چیزی ( مزه ای ) که به تدریج به آن ع ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

loads of fun: کلی چیزهای سرگرم کننده

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

chemist's: داروخانه ( انگلیسی بریتیش )

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have an edge others: کمی نسبت به دیگران بهتر بودن، مزیت ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lull in the conversation: وقفه در گفتگو

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

connectivity: ارتباط، اتصال

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

humble beginning: شروع از صفر ( خصوصا برای افراد یا ش ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

gel: به صورت فعل یکی از معانی اش خصوصا د ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

put the finishing touches on it: تغییرات نهایی را اعمال کردن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

an array: یک صف

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

make a mess: شلوغ کاری کردن، خرابکاری کردن، کثیف ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

spiritual vibes: حال و هوای معنوی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lighten the mood: حال و هوای خود یا کسی را بهتر و شاد ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i treasure it: برای آن ارزش زیادی قائل هستم

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

people poured: استعاره از حرکت گروهی تعداد زیادی ا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

overjoyed: غرق خوشحالی شدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

heated debate: گفتگوی جنجالی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

food additives: افزودنی ها

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fiery temper: استعاره از انسانی که زود جوش می آور ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

balanced diet: رژیم غذایی متناسب و متعادل

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tempers flared: استعاره از کوره در رفتن و عصبی شدن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

nourishing meals: وعده های غذایی سالم و مقوی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

green fingered: مهارت در باغبانی داشتن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

eat in moderation: غذا خوردن متعادل

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

irresistable: به شدت جذاب به طوری که در مقابل آن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

eat in moderation: غذا خوردن متعادل

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gel: به صورت فعل یکی از معانی اش خصوصا د ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hearty stew: غذایی مشابه تاس کباب

١١ ماه پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

healthy appetite: اشتهای باز

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

home cooked meal: غذای خانگی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

home cooked meal: غذای خانگی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

international cuisine: خوراک و غذای بین المللی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

international cuisine: خوراک و غذای بین المللی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

food poisoning: مسموم شدن با غذا ( مسمومیت غذایی )

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

contaminated food: غذای آلوده ، کثیف یا مسموم

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spoil appetite: از دست دادن اشتها

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

accomplishment: موفقیت ، کاری را با موفقیت به اتمام ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

let’s tackle: بیایید بپردازیم به . . .

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

movie trailer: تکه ای تبلیغاتی از یک فیلم ( معمولا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

movie trailer: تکه ای تبلیغاتی از یک فیلم ( معمولا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

identify: تشخیص دادن، همزاد پنداری کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

emit: Emitting light نور افشانی کردن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

faint glow: نور ضعیف، نور کم

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

flickering lights: نورهای در حال سوسو زدن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

artificial lights: نور مصنوعی ( منظور نوری است که از م ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bright red: قرمز جیغ

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shade of a color: طیفی از یک رنگ ( مثلا ابی آسمانی طی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shade of a color: طیفی از یک رنگ ( مثلا ابی آسمانی طی ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shades of a color: طیف های یک رنگ

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shades of a color: طیف های یک رنگ

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

quid: بریتانیایی ها به جای پوند به صورت غ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fiver: بریتانیایی ها به اسکناس 5 پوندی میگ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fiver: بریتانیایی ها به اسکناس 5 پوندی میگ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

texture: جنس و نوع چیزی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

prone: مستعد و مهیای چیزی بودن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

choppy water: آب مواج

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

choppy water: آب مواج

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tender meat: گوشت ترد و نرم

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tender meat: گوشت ترد و نرم

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fresh scent: بوی طراوت بخش

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rotting food: غذای فاسد

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

entree: امریکن ها به غذای اصلی در وعده شام ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

starter: بریتیش ها به پیش غذا میگویند در مقا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bill: بریتیش ها به صورتحساب مثلا صورتحساب ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

set menu: منویی گلچین شده از منوی اصلی یک رست ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

curry: نوعی ادویه به نام کاری

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rich: در مورد مواد غذایی ( شامل مقادیر زی ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

foul odor: بوی تعفن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

foul odor: بوی تعفن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

revolting stench: بوی تهوع آور و زننده

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

faint smell: بوی ملایم

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

strong smell: بوی شدید

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

distinctive smell: بوی خاص

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

unmistakable smell: بوی خاص

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mouth watering: غذا یا بویی که آب دهن را راه می اند ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

acrid smell: بوی تند، بوی سوختن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

acrid smell: بوی تند، بوی سوختن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

linger: بویی که مدت ها میماند

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rancid smell: بوی گند

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

damp smell: بوی نم

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

damp smell: بوی نم

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pervasive smell: بوی ماندگار

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pervasive smell: بوی ماندگار

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pungent smell: بوی تند و زننده

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pungent smell: بوی تند و زننده

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

top up mobile phone: افزایش اعتبار دادن تلفن همراه

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

first class stamp: نامه ای که تمبر درجه یک دارد فردای ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gross: در مورد طعم و مزه میتوان گفت مزه اف ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it tastes funny: مزه عجیب و غیر معمولی دارد ( بار مع ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

it tastes funny: مزه عجیب و غیر معمولی دارد ( بار مع ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

savor the taste: از طعم چیزی لذت بردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

savor the taste: از طعم چیزی لذت بردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

subtle: ملایم برای طعم

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mild flavour: مترادف با subtle flavour

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

acquired taste: چیزی ( مزه ای ) که به تدریج به آن ع ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bland taste: بی مزه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bland taste: بی مزه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get through: از پس چیزی بر آمدن، با موفقیت کاری ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dramatic: شدید و چشمگیر dramatic drop کاهش چش ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

resolution: راه حل a speedy resolution to the p ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

breakneck speed: سرعت بالا و بیش از حد مجاز خصوصا در ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

breakneck speed: سرعت بالا و بیش از حد مجاز خصوصا در ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

speed trap: هر وسیله ای که برای ثبت جریمه سرعت ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

leisurely stroll: پیاده روی تفریحی و آهسته

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

leisurely stroll: پیاده روی تفریحی و آهسته

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drugstore: داروخانه ( انگلیسی امریکایی )

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

guest house: a private house offering accommodat ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make tweak: اصلاح کردن ( غیر رسمی )

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make tweak: اصلاح کردن ( غیر رسمی )

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

convert to christianity: مسیحی شدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

convert to christianity: مسیحی شدن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

delicate subjects: موضوعات حساس

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lull in the conversation: وقفه در گفتگو

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cracking jokes: جوک تعریف کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cracking jokes: جوک تعریف کردن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

disastrous start: شروع افتضاح

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

humble beginning: شروع از صفر ( خصوصا برای افراد یا ش ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

modest beginning: شروع از صفر ( خصوصا برای افراد یا ش ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

modest beginning: شروع از صفر ( خصوصا برای افراد یا ش ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put the finishing touches on it: تغییرات نهایی را اعمال کردن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

workplace morale: روحیه کاری

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

real time translation: ترجمه در لحظه ( بی درنگ )

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pull off: به نتیجه رساندن موفقیت آمیز

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

unprecedented success: موفقیت بی نظیر

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crowning achievement: مهمترین دستاورد، بزرگترین دستاورد

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

modest success: موفقیت نسبتا کوچک

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

modest success: موفقیت نسبتا کوچک

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

enjoy: برخوردار و بهره مند شدن So far, the ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

brings out the best: در مورد افراد موجب پیشرفت و شکوفایی ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

spectacular failure: شکست بزرگ

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spectacular failure: شکست بزرگ

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a recipe for disaster: عملی با عواقب ناخوشایند

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

way off the mark: کاملا نادرست و بی اعتبار

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

went under: ورشکست شد

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

went under: ورشکست شد

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

underlying cause: علت پنهانی و نهفته

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

underlying cause: علت پنهانی و نهفته

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

visible effects: تاثیرات بدیهی و روشن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

subtle effects: تاثیرات مبهم

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

minimal effect: تاثیر حداقلی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

negligible effect: تاثیر حداقلی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

adverse effect: تاثیر منفی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

traumatic memory: خاطره دردناک

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

agree wholeheartedly: از صمیم قلب موافق بودن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

agree up to a point: if you agree with part of the perso ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

reach a compromise: به توافق رسیدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reach a compromise: به توافق رسیدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

heated argument: جر وبحث شدید

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

agree to disagree: تحمل نظر مخالف را داشتن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

deeply held belief: باور قوی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

deeply held belief: باور قوی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

unshakable belief: اعتقاد استوار

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

color judgment: قضاوت کسی را تحت تاثیر قرار دادن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

color judgment: قضاوت کسی را تحت تاثیر قرار دادن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

blind faith: اعتقاد کورکورانه

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

making assumptions: ایجاد مفروضات ( منظور از فرض کردن م ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

gnawing doubt: شک آزار دهنده و مداوم

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lingering doubt: شک آزار دهنده و مداوم

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lingering doubt: شک آزار دهنده و مداوم

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

niggling doubt: شک آزار دهنده و مداوم

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

niggling doubt: شک آزار دهنده و مداوم

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

consider all the options: تمام جوانب را در نظر گرفتن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

trust your intuition: به حس درونى خود اعتماد کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

trust your intuition: به حس درونى خود اعتماد کردن

١١ ماه پیش

مدال‌های علی هادی