دیکشنری
مترجم
بپرس
فهرست واژگان در فرهنگ مترادف ها و متضادها با حرف ز - صفحه 4
زن بمزد
زنا
زنار
زنازاده
زناشویی
زناکار
زنبق
زنبور
زنبورعسل
زنبیل
زنجان
زنجبیل
زنجیر
زنخ
زنخدان
زندان
زندانی
زندخوان
زندقه
زندگانی
زندگی
زنده
زنده دل
زندیق
زندیه
زنگ
زنگار
زنگارفام
زنگوله
زنگی
زننده
زنهار
زه
زهاب
زهد
زهدان
زهدگرا
زهر
زهراب
زهراگین
زهرالود
زهردار
زهره
زهری
زهوار
زهی
زوار
زوال
زوال پذیر
زوال ناپذیر
1
2
3
4
5
6