اسم دختر پهلوی
ستایش، پرستش، نماز، جشن، نام مهم ترین بخش از پنچ بخش اوستا، ( اوستایی ) هم ریشه با یشت، در لغت به م ...
دختر
اوستایی، پهلوی ایران
مکان آریاییان، نام کشور و سرزمین عزیز ما، نجد ( فلات ) ایران، کشور ( مملکت ) ایران، آزادگان، مکان آ ...
دختر
فارسی، اوستایی، پهلوی
تاریخی و کهن آذر
آتش، نام نهمین ماه از سال شمسی، نام فرشته نگهبان آتش نزد ایرانیان باستان، نام روز نهم از هر ماه شمس ...
دختر
پهلوی، اوستایی
طبیعت توران
نام سرزمینی که در ماوراءالنهر قرار داشت، ( در پهلوی، turān )، ( تور = پسر فریدون، ان ( پسوند نسبت ) ...
دختر
فارسی، اوستایی، پهلوی
تاریخی و کهن سودابه
دارنده ی آب روشنی بخش، ( = سوداوه )، ( در پهلوی ) به معنی دارنده ی آب روشنی بخش، ( اَعلام ) ( در شا ...
دختر
فارسی، پهلوی
تاریخی و کهن مونا
آرزوها، امیدها، منی، صاحب دساتیر کلمه ی «مانا»، که نام خدای عز و جل است به « مونا» تصحیح کـرده و آو ...
دختر
فارسی، عربی، پهلوی، یونانی
تاریخی و کهن پوران
سرخ، گلگون، نام یکی از دختران خسرو پرویز شاه ساسانی، پوران دخت، ) بانوی ایرانی دختر حسن ابن سهل و ه ...
دختر
فارسی، پهلوی
تاریخی و کهن آرمیتا
پارسا، پاک، فروتن، الهه نعمت، آرامش یافته
دختر
پهلوی، اوستایی آسنا
سرشت درونی، سرشت مادرزادی، نام همسر حضرت یوسف و به معنی آسمان پاک، روشنایی درونی
دختر
اوستایی، پهلوی آوینا
دختر پاک، بانویی که مثل آب زلال است، ( آوین، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به آوین، بانوی که مثل آب زلا ...
دختر
فارسی، اوستایی، پهلوی پارمیدا
پارمیس، نام دختر بردیا ونوه کوروش پادشاه هخامنشی، نام دختر بردیا، پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پ ...
دختر
فارسی، اوستایی، پهلوی
تاریخی و کهن ویانا
فرزانگی، دانایی، خردمندی، بخردی، فرزانگی بخردی دانایی
دختر
پهلوی، اوستایی فرهنگ
آداب، رسوم، اندیشه، هنر، شیوه ی زندگی، شعور، تربیت اجتماعی، پدیده ی کلی پیچیده ای از آداب، و شیوه ی ...
پسر، دختر
فارسی، اوستایی، پهلوی
تاریخی و کهن آلا
سرخ، سرخ کم رنگ، نعمتها، نیکیها
دختر، پسر
پهلوی، عربی ستیا
جهان هستی، دنیا، روزگار، بانوی نجیب و بلندمرتبه، گیتی، دنیا و روزگار، جهان هستی دنیا روزگار، لقب حض ...
دختر
پهلوی، اوستایی آراسته
آن که دارای صفت های خوب اخلاقی است، آنچه آرایش شده و زینت و زیور داده شده است، منظم، ( صفت مفعولی ا ...
دختر
فارسی، پهلوی گندم
نام نوعی دانه ی خوراکی غنی از نشاسته، ( به مجاز ) برکت، ( در گیاهی )، دانه ی خوراکی غنی از نشاسته ک ...
دختر
پهلوی، اوستایی
طبیعت ابریشم
رشته ای که از تارهای پیله برای دوختن و بافتن سازند، حریر، نوعی ساز زهی، ( پهلوی )، ( در گیاهی ) گلی ...
دختر
فارسی، پهلوی، عبری
طبیعت آسو
افق طلایی، آهو، شتاب، کوشا، ( در کردی ) به معنی افق طلایی، ( در پهلوی ) صورت پهلوی واژه ی «آهو»، ( ...
دختر، پسر
کردی، پهلوی، اوستایی تیدا
دختر خورشید، زاییده خورشید، آفریده ی درخشان، دختر زیبارو، ( تی در پهلوی به معنی خورشید، فروغ، بخشند ...
دختر
اوستایی، پهلوی سیرانوش
خوشنودی و رضایت مندی جاودان، [سیر ( در پهلوی ) راضی و خشنود، انوش= جاویدان]، ( سیر در پهلوی به معنی ...
دختر
فارسی، پهلوی
تاریخی و کهن برزین
آتش، نام آتشکده ی بزرگ ایران، بالنده ( بالنده مهر ) فشرده ی آذر برزین مهر، ( اَعلام ) نام یکی از آت ...
پسر، دختر
فارسی، پهلوی، کردی رسپینا
فصل پاییز، ( پهلوی، pātec ) فصل پاییز، پاییز، فصل پاییذ
دختر
پهلوی، اوستایی
طبیعت پروشات
بسیار شاد، نام همسر داریوش دوم پادشاه هخامنشی، ( = پروشاتو= پاروساتیس )، ( در پارسی باستان puršātu ...
دختر
فارسی، اوستایی، پهلوی
تاریخی و کهن شمیسا
شمسا، خورشید، نور و روشنایی، ( = شمسا )، نور و روشنایی در زند و پازند
دختر
پهلوی، اوستایی مانترا
کلام مقدس، سخن ایزدی، گفتار وَرجاوند اهورایی، کلام مقدّس سخن ایزدی، به سکون نون و فتح ت، گفتار ورجا ...
دختر
اوستایی، پهلوی
مذهبی و قرآنی مهستا
دختر سنگین، دختر بزرگتر و مهمتر، ( مهست = بزرگترین، مهمترین، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مهست، ( ب ...
دختر
اوستایی، پهلوی ارنواز
دارنده سخن سزاوار، از شخصیتهای شاهنامه، آن که سخنش رحمت می آورد، ( در شاهنامه ) نام خواهر جمشید که ...
دختر
فارسی، اوستایی، پهلوی
تاریخی و کهن سروشا
منسوب به سروش، فرشته ی پیام آور، ( سروش، الف ( پسوند نسبت ) )، ن سروش، ( سروش + الف ( پسوند نسبت ) ...
دختر
فارسی، اوستایی، پهلوی
مذهبی و قرآنی اروشا
سفید، روشن، دختری با روی سپید، ( = اروشه )، اروشه، به فتح الف
دختر
فارسی، اوستایی، پهلوی واران
باران، نامی که مورخان یونانی به پادشاهان ایرانی که نامشان بهرام بوده داده اند
دختر، پسر
پهلوی، یونانی
طبیعت آتین
جدید، نو، موجود شده، پیدا گردیده، به هم رسیده، در لغت زند و پازند به معنی موجود شده و پیدا گردیده و ...
دختر، پسر
اوستایی، پهلوی آتور
آتش، نام فرشته ای در ایران باستان، آذر، ( اَعلام ) ) یک بخش از تقویم قدیمی ایرانی که مغهای دوران پا ...
پسر، دختر
پهلوی، اوستایی
تاریخی و کهن میلا
نام نوعی مرغابی، یکی از انواع مرغابی، لک لک
دختر
پهلوی، ارمنی، فارسی
پرنده، طبیعت آسیمن
سیمین، نقره فام
دختر
پهلوی، اوستایی آمیتریس
ستایش کننده، شکر کننده، ستاش کننده، دختر داریوش سوم هخامنشی و همسر خشایارشا
دختر
پهلوی، اوستایی
تاریخی و کهن بامیکا
زیبا و با طراوت و درخشان، [بامیک ( پهلوی ) = بامدادی، درخشان، باشکوه، زیبا، روشن، ا ( پسوند نسبت ) ...
دختر
پهلوی بانوکا
خانم
دختر
پهلوی پارامیدا
پارامیس، نام دختر بردیا ونوه کوروش پادشاه هخامنشی، پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا پرومی ...
دختر
فارسی، پهلوی، اوستایی
تاریخی و کهن پارند
فراوانی، نعمت، ( پهلوی )، ( در اوستایی ) ( اعلام ) نام ایزدبانوی گنج و خواسته است، [نریوسنگ مینویسد ...
دختر
پهلوی پرنیکا
پرنیان، حریر منقش
دختر
پهلوی پروچستا
سرشار از علم و دانش، نام سومین دختر زردشت
دختر
پهلوی، اوستایی پروچیستا
سرشار از علم و دانش، نام سومین دختر زردشت
دختر
اوستایی، پهلوی پوران رخ
شبیه به پوران، ( مجاز ) زیبارو، سرخ و گلگون
دختر
فارسی، پهلوی
تاریخی و کهن پوران مهر
ترکیب دو اسم پوران و مهر ( سرخ و خورشید )، خورشید سرخ گون، ( به مجاز ) زیبارو
دختر
فارسی، پهلوی
طبیعت، کهکشانی تیده آ
ملکه و سرور گل ها
دختر
پهلوی سارادخت
دختر خالص و پاک، دختر مبرا از گناه و پاکیزه
دختر
پهلوی، عبری آزادچهر
دارای چهره آزادگان، ( آزاد، چهر = اصل، نژاد )، آزاد چهره، دارنده ی نژاد و گوهر آزاد، دارای چهره ی آ ...
دختر، پسر
پهلوی، فارسی اویتا
بی همتا، بی همتاتک
دختر
پهلوی، اوستایی بامیک
بامی، درخشان، لقب شهر بلخ، صورت پهلوی بامی، ( پهلوی ) صورت پهلوی بامی لقب شهر بلخ بامی
دختر
پهلوی، اوستایی پرسون
هاله، خرمن ماه، ( پهلوی، parhun )، برهون هاله
دختر
پهلوی، فارسی
طبیعت، کهکشانی آبان
نام ماه هشتم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان آب، آبها، ( در گاه شماری ) ماه هشتم از سال شمسی، ( در قد ...
دختر، پسر
پهلوی، فارسی
طبیعت زیوا
زیبا
دختر
پهلوی، اوستایی پرستوک
پرستو، ( پهلوی، parastuk ) ( = پرستو )، ( = پرستو )
دختر
پهلوی، فارسی
پرنده، طبیعت تاپیک
درخشان، تابنده، نورانی
دختر
پهلوی، اوستایی فرهناز
بزرگمنش و نازنین، مرکب از فره ( شکوه و بزرگی ) + ناز
دختر
فارسی، اوستایی، پهلوی گل
نام زنی در منظومه ویس و رامین
دختر
اوستایی، پهلوی مشیا
فناپذیر، درگذشتنی، مشیا ( در اوستا ) به معنی فناپذیر، مردم و انسان آمده، ( در بندهشن پهلوی ) «مشیا» ...
دختر
پهلوی، اوستایی مشیانه
نخستین زن آفریده، این واژه به معنای «نخستین آفریده» است، ا مشیا، ( اَعلام ) ( در اسطوره ی ایرانی ) ...
دختر
پهلوی، اوستایی کیانسه
نام دریاچه ای مقدس در سیستان
دختر
پهلوی اروس
سفید، درخشان، زیبا
دختر
پهلوی، اوستایی آزرمیدخت
دخترِ پیر ناشدنی یا دخترِ همیشه جوان، [آزرمی ( اوستایی ) = پیر ناشدنی، دخت ( پهلوی ) = دختر]، به مع ...
دختر
پهلوی، اوستایی، فارسی بتیا
سینه، صدر
دختر
پهلوی ساما
سام، سیاه، منسوب به سام، ( = سام )
دختر، پسر
اوستایی، پهلوی ماه آذر
ترکیب دو اسم ماه و آذر ( زیبا و آتش )، آذر ماه، آذر مه، مرکب از ماه + آذر ( آتش )، از شخصیتهای شاهن ...
دختر، پسر
فارسی، پهلوی، اوستایی
طبیعت، کهکشانی میشانه
نام نخستین زن ( منظور حوا )، ن مشیا و مشیانه، مشیا و مشیانه، مشیانه
دختر
پهلوی، اوستایی هرمینا
سفر، حرکت، سفر حرکت
دختر
اوستایی، پهلوی ورهرام
بهرام، آتش بهرام، نام ستاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام فرشته موکل بر مسا ...
پسر، دختر
پهلوی، اوستایی
تاریخی و کهن