اسم دختر فارسی با حرف ا - صفحه 5

زیبایی، حشمت

افسانه، داستان، خیال، مشهور، کسی که بحدی زیبا ست که خیالی به نظر می آید

کلاه پادشاهی، تاج

بانوی سپید، کسی که چهره ای زیبا و سفید دارد، آق ( ترکی ) + بانو ( فارسی )

سبب علت دلیل، قصد عزم عقیده

قند سفید، قند مکرر

کاخ با شکوه هخامنشیان

ارغوانی، دختران سرخ روی، به رنگ آتش

برق، آذرخش

کرم شب تاب

نام خدای حاصلخیزی فریگیان

آبرومند

ساخته شده، آفریده شده، نام روستایی در نزدیکی چالوس

گلی به رنگ زرد و قرمز، آدونیس، گلی به رنگ زرد و قرمز که فقط هنگام تابش خورشید باز می شود

آذرِ محبوب و دوست داشتنی، مصغر آذر، ( اَعلام ) نام دختر یزدگرد سوم ساسانی، [حرف «ک» در آذرک می توان ...

ارس، نام چند گونه سرو کوهی جزو تیره ی ناژویان که در اغلب نقاط استپی و خاتمه ی جنگل های مرطوب پراکند ...

فرشته نگهبان زمین، ( = آرمیتی )، فروتنی، پاکی، فرشته محبت

دخترِ پیر ناشدنی یا دخترِ همیشه جوان، [آزرمی ( اوستایی ) = پیر ناشدنی، دخت ( پهلوی ) = دختر]، به مع ...

از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر تژاو تورانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی

آنچه یا آن که کسی را وادار به کار کند، محرک، باعث

گلی مرکب با گل برگهای پیوسته به رنگهای سفید، قرمز، نارنجی، صورتی، یا دو رنگ که انواع گوناگون کم پر ...

نغمه، ترانه، نوا، آگاهی، شهرت نیک، نام آوری، ( در موسیقی ایرانی ) ( در قدیم ) دستگاه

نام رشته ای که خوشه انگور و بعضی میوه ها را به آن می بندند، آویزان، آویخته

گلی زینتی به شکل زنگوله و قرمز رنگ، هر چیز کوچک و گران قیمت از نوع فلزهای قیمتی، و مانند آنها که به ...

مژده، خبر خوش

پاکی و راستی

تابش روشنی، شعاع آفتاب تابش ماه، نام یکی از شارحان اوستا که در اواخر عهد ساسانیان می زیسته است

آفرین، ( مخفف آفرین )، کلمه تحسین و آفرین

آتشدان، شعله آتش، جایی که در آن آتش روشن می کنند

نام مادر اردشیر دراز دست پادشاه هخامنشی، ( اَعلام ) برادر زاده ی داریوش سوم، زن خشایارشاه، دختر ارد ...

نام خدای آسمان، در دین بابلی

نام زنی در زمان ساسانیان

آنیتا، آناهیتا، ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و ...

فام، لون، رنگ

آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی

معشوق، دلبر، خاص، خالص، ویژه، پاکیزه

آراسته و پیراسته

شراره، شراره آتش

بلند مرتبه

شاه آریایی

آریایی بزرگ، ( در زند و پازند ) جوی آب، ( هزاوش/arkyā/ و /ārkiā/ در پهلوی yôy = جوی ) اما به نظر می ...

ابریشم، صورت کهنه ی پرند به معنی ابریشم، ن، ک، پرند

نام یک گیاه

ایران، به معنی ایران، ن، ک، آریانا و آریانه

دل ماه

بانوی آتش

پادشاه ساسانی و دختر خسروپرویز

افروختن، افروزاندن، افروزانیدن

نوعی حلوا، ( = آفروشه )

آریا، ( = آریا )