اسم دختر با حرف د - صفحه 2
چهره ی چون دیبا، ( مجاز ) زیبارو، ( دیبا، چهر = چهره )
دختر
فارسی دیبادخت
دختر زیبا، دختری نرم و لطیف همچون دیبا، ( دیبا، دخت = دختر ) دختر چون دیبا، ( به مجاز ) زیبارو
دختر
فارسی دیده
آنچه دیده شده است، ( مجاز ) چشم، نگاه، نظر، دید
دختر
فارسی دیلک
آرزو، آمال، خواسته، تمنا، خواهش
دختر
ترکی دیماه
زیبارو، مثل ماه
دختر
فارسی دینارگیس
دارای مویی به رنگ طلا، دینار ( یونانی ) + گیس ( فارسی )، نام زنی در منظومه ویس و رامین
دختر
فارسی، یونانی
تاریخی و کهن دیناز
آفریدگار نازنین، خالق زیبایی، ( دی ( در اوستایی ) = آفریدگار، ناز ) آفریدگار نازنین
دختر
فارسی، اوستایی دیندخت
دخترِ متدین، دخترِ دیندار، مؤمن، ( دین، دخت = دختر )، دخترِ دیندار مؤمن
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی داهیه
زیرک، باهوش، کار بزرگ، حادثه، داهی، ( در قدیم ) بسیار زیرک و دانا
دختر
عربی دایار
یار مادر
دختر
لری درریز
ریزنده ی در، ( مجاز ) گران بها و ارزشمند، ( در = مروارید، لؤلؤ، ریز = جزء پسین بعضی از کلمه های مرک ...
دختر
فارسی، عربی دل آگاه
دانا و هوشیار، عاقل و دور اندیش، بیدار، ( در قدیم ) ( به مجاز ) دارای معرفت، هشیار، دانا
دختر
فارسی دلخوش
مسرور، شادمان، خرم، شاد، خوشحال، راضی، ( به مجاز ) شادمان و خرسند، ( در قدیم ) با شادمانی و خرسندی
دختر
فارسی دلنشین
خوش آیند، آن چه در دل نشیند، مؤثر، ( به مجاز ) خوشایند و پسندیده
دختر
فارسی دائمه
همیشگی، جاویدان
دختر
عربی در تاج
گل آفتاب گردان، ( در عربی ) عین الشمس، ( در انگلیسی ) sun flower
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، گل دسپینا
ملکه دسپینا، دختر کالوژان و همسر مسیحی اوزون حسن
دختر
لاتین دل آرای
دل آرا، محبوب، معشوق، ( = دل آرا )، ← دل آرا
دختر
فارسی دل بیدار
آگاه، بیدار دل، روشن ضمیر
دختر
فارسی دلان
منسوب به دل، ( مجاز ) از جنس روح و جان، [دل= ( به مجاز ) نماد درونی ترین بخش وجود یا عمق جان که نشا ...
دختر
فارسی دیبارخ
دیباروی، که چهره ای دارد چون دیبا از لطافت و زیبائی، دیباچهر، ( = دیباچهر )، ← دیباچهر
دختر
فارسی دلیلا
دلیله، راه روشن، راهنما، هدایت کننده، ( عبری ) ( = دلیله )، ← دلیله
دختر
عبری دادلی
شیرین و نمکین
دختر
ترکی دارانا
نام روستایی در نزدیکی اهر
دختر، پسر
فارسی داماسپیا
نام همسر اردشیر ساسانی و مادر خشایار شاه دوم، نام همسر اردشیر پادشاه هخامنشی
دختر
فارسی درتا
مانند مروارید، همتای دُر، در ( عربی ) + تا ( فارسی ) مانند در
دختر
کردی، عربی، فارسی درفشان
درخشان و روشن
دختر
فارسی درگل
مروارید گلها، در ( عربی ) + گل ( فارسی ) مروارید گلها
دختر
فارسی، عربی
گل دریانه
دُروار، ( مجاز ) روشن و درخشان، ( دری = مانند در، درخشان، روشن، انه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به در و ...
دختر
فارسی، عربی دل انگیز
گوارا، مطلوب، پسندیده، کسی یا چیزی که دل را برانگیزد و انسان را به نشاط و طرب بیاورد، ( به مجاز ) م ...
دختر
فارسی دل پرور
پرورش دهنده دل، بسیار مطبوع
دختر
فارسی دلا
ای دل
دختر
فارسی دلا ریس
عروس دل
دختر
فارسی دلربای
زیبا، جذاب، معشوق، محبوب، نام نوعی عتیق که دارای دانه های ریز براق است
دختر
فارسی دلفروز
( مجاز ) مایه شادی دل، زیبا، پسندیده و گرامی، موجب شادی دل، زیبا و پسندیده
دختر
فارسی دلیا
منسوب به دل
دختر
فارسی دلین
مطمئن، آرام دل، آسوده
دختر
کردی دیلا
گندم زیبا و طلایی
دختر
کردی دینه
نام دختر یعقوب ( ع ) و خواهر یوسف ( ع )، انتقام یافته
دختر
عبری
مذهبی و قرآنی دار گل
( مجاز ) زیبارو، نوعی از درخت که در هندوستان شایع است، درختِ گل، ( در گیاهی ) نوعی درخت که در سرزمی ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل درا
منسوب به در، ( مجاز ) قیمتی و گران قیمت، ( در = مروارید، لؤلؤ، ا ( پسوند نسبت ) )، ( عربی ـ فارسی ) ...
دختر
فارسی، عربی درسان
درسا، مانند مروارید، ( عربی ـ فارسی ) ( در= مروارید، لؤلؤ، سان ( پسوند شباهت ) )، ( = درسا )، ← درسا
دختر
فارسی، عربی درستی
نام دختر انوشیروان پادشاه ساسانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن دره
مروارید بزرگ، یک دانه مروارید
دختر
عربی دل پاک
آنکه دلی پاک دارد، قلب صاف، ضمیر تابناک و دور از آلودگی، ( به مجاز ) عاری از صفت های ناپسند، صادق و ...
دختر
فارسی دل سو
نوردل
دختر
فارسی دل آرام
آرامش دهنده قلب، تسکین دهنده دل، موجب آرامش و آسایش خاطر، محبوب، معشوق
دختر
فارسی دل آویز
( به مجاز ) پسندیده، زیبا و دلنشین، محبوب، مطلوب، خوشبو، خوب، زیبا، دلنشین
دختر
فارسی دلپذیر
دل پسند، دلخواه، پسندیده، مرغوب، آنچه انسان بپسندد و به آن دل ببندد، مطبوع
دختر
فارسی دلجو
دلخواه، پسندیده، شایسته، نوازش کننده، تسلی دهنده، مهربان، ( به مجاز ) خوب، زیبا پسندیده، ( در قدیم ...
دختر
فارسی دلربا
رباینده دل
دختر
فارسی دلستان
دل ستاننده، دلربا، دلبر، دلکش، معشوق، محبوب، بسیار زیبا و جذاب، نوعی عقیق
دختر
فارسی دلگشا
شادی آفرین و فرحبخش، ( در موسیقی ایرانی ) رِنگی در دستگاه سه گاه، ( در تصوف ) صفت فیاضی و فتاحی خدا ...
دختر
فارسی
هنری دلکش
جذاب، خوب، و زیبا، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی
دختر
فارسی
هنری دادآفرید
آفریده شده بر مبنای عدل و داد، یکی از لحن های قدیمی موسیقی، یکی از نام های خدای تعالی، از داد آفرید ...
پسر، دختر
فارسی
هنری دادآفرین
آن که عدالت ایجاد کند، از نام ها و صفات باری تعالی، یکی از گوشه های موسیقی، ( در قدیم ) پدید آورنده ...
پسر، دختر
فارسی
هنری دارینه
نام روستایی در نزدیکی سقز
دختر
فارسی دانژه
غنچه گل نیمه باز
دختر
کردی درجان
مروارید جان
دختر
کردی، عربی درفام
مانند در، به رنگ مروارید و لؤلؤ، ( مجاز ) زیبارو، ( عربی ـ فارسی ) ( در = مروارید، لؤلؤ، فام ( پسون ...
دختر
فارسی، عربی دُرفام
مانند در درآسا دُرمانند به رنگ دُر
دختر
فارسی درنیان
مانند مروارید، گرانبها، ارزشمند
دختر
فارسی درة التاج
مرواریدی که بر تاج نصب کنند
دختر
عربی دروار
مانند در، هچون در، ( عربی ـ فارسی ) ( دُر + وار ( پسوند شباهت ) ) ( = دُرسا )، دُرسا، در ( عربی ) + ...
دختر
فارسی، عربی دریس
مانند مروارید گرانبها و با ارزش
دختر
فارسی دریم
پرگوشت، خوش اندام
دختر، پسر
عربی دزیره
دختر فرانسوا کلاری تاجر حریرفروش مارسی
دختر
فرانسوی دلارا
دل آرا
دختر
فارسی دلگون
مانند دل، مرکب از دل+ گون ( مانند )
دختر
فارسی دلوار
دلاور، دلیر، بی باک، نام شهری در استان بوشهر، محل تولد رئیس علی دلواری مبارز و وطن پرست شجاع ایرانی
دختر
فارسی دمن
دامنه کوه یا پهنه دشت
دختر
فارسی دنیس
نام یکی از پادشاهان یونان که افلاطون مدتی در دربار او بود
دختر، پسر
یونانی دهما
پارسا، پرهیزکار
دختر
فارسی دوریس
دختر اقیانوس
دختر
یونانی دومان
مه، غبار
دختر، پسر
ترکی
تاریخی و کهن دیا
نور چشم
دختر
کردی دیمه
روی، رخسار، چهره، روشنی، روی و رخساره، روشنی باران و شبنم، ( در کردی ) نیز چهره
دختر
کردی، عربی