اسم - صفحه 47

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

ایلتای/iltay/

همتای ایل


پسر

ترکی
ایلحان/ilhan/

خان و بزرگ ایل


پسر

ترکی
ایلدرم/ildorom/

تندر، آذرخش، رعد وبرق، ایلدیریم


پسر

ترکی
ایلدنیز/ildniz/

پادشاه دریا


پسر

ترکی
ایلدیر/ildir/

روشنایی


دختر

ترکی
ایلدیریم

ایلدرم، تندر، آذرخش، رعد وبرق


پسر

ترکی
ایلرای/ilray/

اراده خداوند


پسر

فارسی
ایلسا/ilsā/

همانند ایل، ( ایل، سا ( پسوند شباهت ) ) همانند ایل، شبیه ایل


دختر

ترکی، فارسی
ایلسانا/ilsānā/

السانا، همانند ایل، ( = السانا )


دختر

ترکی، فارسی
ایلشاد/il šād/

ایل و طایفه شاد، موجب شادی ایل و طایفه


پسر

ترکی، فارسی
ایلگار/ilgar/

خداوندگار، قدرتمند، مرکب از ایل به معنای خداوند یا هر موجود صاحب قدرت + پسوندافاده فاعلیت ( گار )


پسر

فارسی، سریانی
آیلما/aylma/

تاب ماه


دختر

ترکی
ایلنار/il nār/

آتش ایل، زیباروی ایل، ( ایل، نار = آتش )، ( به مجاز ) موجب روشنایی و گرمای ایل


دختر

ترکی، عربی
ایلهان/ilhan/

امپراتور، حاکم


پسر

ترکی
ایلوش/iloosh/

طایفه دار و اهل خانواده


پسر

ترکی
ایلکان/ilkan/

فرمانده ایل


پسر

ترکی
ایلکای/ilkay/

اولین ماه، اولین زیبا


دختر

ترکی
ایلکین/ilkin/

اولین، نخستین، نسختین، جلوتر از همه


پسر

ترکی
ایلیاز/il yāz/

سالی که سراسر بهار است، کسی که در تمام فصل های سال برای او بهار است


پسر

ترکی
ایلیاس

الیاس


پسر

عبری
ایلیان/iliyān/

ایلیا، ( = ایلیا )


پسر

عبری
ایلیانا/ilyana/

دختر بسیار زیبا


دختر

ترکی
ایلیم

طایفه من، قبیله ام


دختر

ترکی
ایلیکا/ilika/

الیکا، هل، گیاهی از تیره زنجبیلیان


دختر

فارسی
ایماز/imaz/

بی رنج و غصه


پسر

ترکی
ایمنه/imaneh/

آمنه


دختر

عربی
آین

آیین، دین، طریقت، آذین، زینت، آرایش


دختر، پسر

فارسی
بالنده/bālande/

آن که یا آنچه در حال رشد یا ترقی و پیشرفت است، ( صفت فاعلی از بالیدن )، ویژگی آن که یا آن چه در حال ...


دختر

فارسی
بالوی/baluy/

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از یاران خسروپرویز پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بالویز/balviz/

سفیر، سفیر ( نگارش کردی


پسر

کردی
بالک

استخوان کتف، نام کوهی در کردستان، نام منطقةایی در کردستان، نام قبیلةایی در کردستان، نام روستایی در ...


پسر

کردی
اماندا/amāndā/

در امان، در پناه تو، ( = آماندانا )، آماندا


دختر

ترکی
آماندانا/amandana/

آماندا، در امان، در پناه تو


دختر

ترکی
آوش/avash/

مانند آب پاک و زلال


پسر

فارسی
آوشن

آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی


دختر

فارسی
اوشهنگ/oshhang/

هوشنگ، پسر سیامک پادشاه پیشدادی ایران


پسر

فارسی
آوگان/avgan/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی و پیشرو سپاه فریدون پادشاه پیشدادی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اولاد/olad/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی در مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اولجایتو/uljay tu/

از فرمانروایان سلسله ایلخانان ایران


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اولین/evelin/

خوشایند، دلپذیر


دختر

لاتین
آون

آونگ، نام رشته ای که خوشه انگور و بعضی میوه ها را به آن می بندند، آویزان، آویخته


دختر

فارسی
اونای/onay/

بلند آوازه


پسر

ترکی
آوند/āvand/

حجت، دلیل، برهان، آونگ، ( در قدیم ) ظرف، ( در گیاهی ) لوله ی باریک ساقه گیاهان


پسر

فارسی

طبیعت
آونگ/avang/

نام رشته ای که خوشه انگور و بعضی میوه ها را به آن می بندند، آویزان، آویخته


دختر

فارسی
اونیک/unik/

مطیع خدا


پسر

ارمنی
آوه/ave/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اوکتای/oktay/

نامدار، مشهور، اکتای


پسر

ترکی، مغولی
اویان/oyan/

بیدارشو


پسر

ترکی
اویتا/avita/

بی همتا، بی همتاتک


دختر

پهلوی، اوستایی
آویده/avide/

مشتاق، خواهان


دختر

فارسی
آویر/avir/

آتش


پسر

کردی
آویز/āviz/

گلی زینتی به شکل زنگوله و قرمز رنگ، هر چیز کوچک و گران قیمت از نوع فلزهای قیمتی، و مانند آنها که به ...


دختر

فارسی
آویژه/āviže/

معشوق، دلبر، خاص، خالص، ویژه، پاکیزه


دختر

فارسی
اویسا

آویسا، پاک و تمیز مانند آب


دختر

فارسی
آویشا/āvišā/

آویشن، ( آویش = آویشن، ا ( پسوند نسبت یا اسم ساز ) )، هم به معنای آویشن است و هم منسوب به آن


دختر

فارسی

طبیعت
آویشار/avishar/

مانند آب زلال


پسر

فارسی
آویشه

آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی


دختر

فارسی
اوینار/evinar/

عشق آتشین، عشق و دوست داشتن در حد کمال


دختر

کردی
آکاشا/akasha/

فضا


دختر

لاتین
آکای/akay/

ماه روشن و درخشان


پسر

ترکی
اکدش/akdash/

معشوق، محبوب، دورگه


پسر

ترکی
اکسیر/eksir/

کیمیا، جوهری گدازنده که ماهیت اجسام را تغییر می دهد و کامل تر سازد


دختر

عربی، یونانی

تاریخی و کهن
اکلیا/ekliya/

نام پسری در شعر نیما یوشیج


پسر

فارسی
اکلیل

تاج


دختر

عربی
آکو/ako/

قله بلند، قله کوه، مکان بلند، انسان با عظمت و مقتدر


پسر

کردی
اکو/eko/

انعکاس، بوم


پسر

فارسی
اکوان/akvān/

مخلوقات، موجودات، هست شدن ها


پسر

عربی

تاریخی و کهن
آی

ماه


دختر

ترکی
آی اوز

ماهرخ، ماهرو


دختر

ترکی
آی بی بی

ماه بی بی


دختر

ترکی
آی پری/ay pari/

ماه پری، آی ( ترکی ) + پری ( فارسی ) ماه پری


دختر

ترکی، فارسی
آی خانم

ماه بانو


دختر

ترکی
آیدل/aydel/

دل ماه


دختر

ترکی، فارسی
آی گوزل

ماه زیبا


دختر

ترکی
آی میرا/aymira/

فدایی ماه


دختر

ترکی، فارسی
آی نشان

آی ( ترکی ) + نشان ( فارسی ) دارای نشان ماه


دختر

فارسی، ترکی
آیاتای/āyā tāy/

زیبارو، به معنی مانند ماه، مثل ماه، دختری که مانند ماه زیباست بانوی درخشان


دختر

ترکی
باشن/bashan/

خوب است عالی است، خوب است عالی است ( نگارش کردی


دختر

کردی
باشو

در گویش خوزستان بچه ای که تقاضای ماندنش را از خداوند دارند


پسر

فارسی
باشوان

نام کوهی در بانة، آشیانه ( نگارش کردی


پسر

کردی
باشور

جنوب ( نگارش کردی


پسر

کردی
باشوک/bashook/

نوعی پرنده شکاری، نوعی پرنده شکاری ( نگارش کردی


پسر

کردی

پرنده
باشیلا

خانه ‏به ‏دوش ( نگارش کردی


دختر

کردی
باغان

چند باغ میوة که ‏در کنار یکدیگر قرار دارند، نام روستایی در کردستان ( نگارش کردی


دختر

کردی
باغبان

باغبان ( نگارش کردی


پسر

کردی
بافرین/bāfarin/

بآفرین لایق تحسین، درخور آفرین


دختر

فارسی
باگرو/bagro/

تند باد


پسر

کردی
باگه/bage/

نام یکی از سرداران هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بال بان

نوعی پرنده ‏شکاری ( نگارش کردی


پسر

کردی
بالا

قیافه ( نگارش کردی


پسر

کردی
بالاچ

از سرداران بلوچ


پسر

بلوچی
بالان/bālān/

بالنده، رشد کننده، نمو کننده


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
بستام/bestām/

گشوده و منتشر شده، این نام به معنی لفظی «گشوده و منتشر شده» معنا شده است، صورت دیگری از بسطام و گست ...


پسر

پهلوی
بستانه/bostāne/

منسوب به بستان و باغ، ( = بوستانه )، ( بستان، ه ( پسوند نسبت ) )، ( به مجاز ) زیباروی، ( بوستانه


دختر

فارسی

طبیعت
بستور/bastur/

نام پسر زریر برادر گشتاسپ، این نام در اوستا «بَستَوَری» یا «بَستَوَئیری» به معنی «جوشن بسته» آمده ا ...


پسر

اوستایی، پهلوی

تاریخی و کهن
بالیده/balide/

رشد و نمو کرده


دختر

فارسی
بالین

کمکی دیوار و ستون، چوبی که ‏پشت در نهند، کلون ( نگارش کردی


دختر

کردی
بامک/bamak/

بامداد، صبح


دختر

فارسی
بامین/bāmin/

صورت دیگری از بامی، ( = بامی )، بامی، لقب شهر بلخ و نام جایی در هرات افغانستان بامی، نام روستایی در ...


دختر

فارسی
بامیک/bāmik/

بامی، درخشان، لقب شهر بلخ، صورت پهلوی بامی، ( پهلوی ) صورت پهلوی بامی لقب شهر بلخ بامی


دختر

پهلوی، اوستایی



انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسم