اسم با حرف م - صفحه 10

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

مرحان/marahan/

شادمانی و فرح


دختر

عربی
مرداس/merdas/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاهی پرهیزکار و بخشنده از دشت سواران ونیزه گزار و پدر ضحاک


پسر

فارسی

مذهبی و قرآنی، تاریخی و کهن
مردافکن/mard afkan/

قوی و زورمند، نام یکی از بزرگان ایران، آن که مردان را به زمین می زند و شکست می دهد


پسر

فارسی
مردان شه

شاه مردان، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از چهار پسر شیرین و خسروپرویز پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
مردآوند/mard-avand/

نام دختر کوچک یزدگرد پادشاه ساسانی


دختر

فارسی
مرداویج

مرد آویز نام سرسلسله امرای زیاری در قرن چهارم و پنجم


پسر

فارسی
مردتیا/mard-tiya/

بزرگ مرد


پسر

فارسی
مردو/mardo/

از شخصیتهای شاهنامه، نام باغبان خسروپرویز پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
مرزوان/marzvān/

مرزبان، حاکم، اختر، ( = مرزبان )


پسر

فارسی

طبیعت
مرسانا/Mer.sā.nā/

هدیه خداوند، هدیه ی خدا


دختر

عبری
مرسَنا/mersana/

لطف خدا مهر خداونی


دختر

عبری
مرسیا

ریحان


دختر

یونانی
مرسین/marsin/

درختی با برگ های همیشه سبز معطر، مورد


دختر

فارسی

طبیعت
مرشد/morshed/

راهنمایی کننده، ارشادکننده


پسر

عربی
مرمری/marmari/

منسوب به مرمر، ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر، به رنگ مرمر، ( مرمر، ی ( پسوند نسبت ) )، ساخته شده ...


دختر

فارسی

طبیعت
مرمرین/marmarin/

مرمری، ساخته شده از مرمر، ( مرمر، ین ( نسبت ) )، ( = مرمری )، ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر


دختر

فارسی

طبیعت
مرهم/marham/

هر دارویی که روی زخم بگذارند


دختر

فارسی
مروئه/maroee/

هویدا، پیدا، آینه


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
مروان/marvān/

نام مؤسس آل مروان و وزیر و مشاور عثمان، ( عربی ) صندوق، کمد لباس، گنجه ی لباس، دولاب، ( در اعلام ) ...


پسر

عربی
مروانه/marvane/

نام همسر ساقی دربار ولید از خلفای اموی


دختر

عربی
مرکا/mareka/

مرمر


دختر

مازندرانی
مرکام/merkam/

تکیه گاه والدین


پسر

ترکی
مریدا/marida/

مانند مادر


دختر

لری
مریس/maris/

خرمای تر که در آب و شیر و جز آن نهاده شود، چیزی لغزان و تابان


دختر

عربی
مریلا/merila/

شادی و شعف


دختر

عبری
مرینا/merina/

الهه زیبایی و خوش قلبی


دختر

لاتین
منوش/manush/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر پشنگ و نوه دختری ایرج از پادشاه پیشدادی، نام یکی از ناموران قدیم که ام ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
منوشان/manushan/

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از فرمانروایان دلاور ایرانی که از سپاهیان کیخسرو پادشاه کیانی بود


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
منوشچهر

منوچهر


پسر

فارسی
منکشه/mankashe/

گل بنفشه


دختر

ترکی

گل
منیرو/moniro/

منیر محبوب


دختر

عربی
منیع/manie/

استوار و بلند، بلندمرتبه، بلند، رفیع، دارای مرتبه ی بلند


پسر

عربی
منیف/monif/

مرتفع، بلند، برآمده، افراخته، بزرگ، والا، بلندمرتبه


پسر

عربی
مه باد/mahbad/

نام یکی از سرداران هخامنشی، مرکب از مه ( بزرگ ) + یاد ( بد، پسوند اتصاف )


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
مه پاره/mahpare/

زیبا، زیبارو، ماهپاره


دختر

فارسی
مه پیکر

آن که چون ماه تابان و درخشان است، خوش اندام و زیبا


دختر

فارسی
مه تابان/mah tābān/

ماهِ تابان، ماهِ تابنده، ( به مجاز ) زیبارو


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مةترا

باران


دختر

کردی
مه دار/meh dār/

مِهتر خانه، بزرگتر خانه و سرا، ( مِه = مِهتر، بزرگتر، دار = سرا، سرای، خانه )، روی هم به معنی مِهتر ...


پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مه سارا/mahsārā/

ماه خالص، ( مَه = ماه، سارا )، از نام های مرکب، ماه و سارا


دختر

فارسی، عبری

کهکشانی
مه فروز/mah foruz/

افروزنده نور ماه، روشن کننده ماه، ( = ماه فروز )، ماه فروز، فروزنده و روشن کننده چون ماه روشن و پیدا


دختر

فارسی

کهکشانی
مه فروغ/mah foruq/

روشنی ماه، تابش ماه، مهتاب، ماه فروغ، ( = ماه فروغ )، پرتو ماه


دختر

فارسی

کهکشانی
مه گونه/mah gune/

مثل ماه، مانند ماه، ( به مجاز ) زیبارو، ( مَه = ماه، گونه ( پسوند شباهت ) )


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مه نو/mahno/

ماه نو


دختر

فارسی
مهابت/mahabat/

بزرگی، هیبت


پسر

عربی
مهابد/mahabod/

بزرگ


پسر

فارسی
مهاد/mehād/

بستر، گهواره، زمین پست، مهد


دختر

عربی

مذهبی و قرآنی
مهادا/mehādā/

مهاد، گهواره، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مِهاد، مِهاد


دختر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
مهام/mahām/

کارهای بزرگ و دشوار، کارهای سخت، کارهایی که اهمیت داشته باشد، ( جمعِ مهِم ) ( در قدیم ) امور مهم و ...


دختر، پسر

عربی
مهاندخت/mehān dokht/

دخترِ بزرگان، ( به مجاز ) بزرگ زاده، ( مِهان، دخت = دختر )، ( اَعلام ) مادر فیروزبن مهران دختر یزدا ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
مهاوا/mahava/

آوای ماه


دختر

فارسی
مهبا/mohabbā/

نرم کوفته شده، نیک ساییده و سحق شده، ( عربی ) ( در قدیم ) ساییده و نرم شده، همراه ماه


دختر

عربی، فارسی
مهتدی/mohtadi/

هدایت شده، راه راست یافته، راه یافته، رشید، راه راست یابنده


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
مهدانا/meh dānā/

دانای بزرگ، مِهتَر دانا، ( مه = بزرگ، مِهتَر، دانا )


دختر

فارسی
مهدل/mahdel/

دختری که دلش مانند ماه روشن است


دختر

فارسی
مهدونه/mahdone/

مانند ماه


دختر

فارسی

کهکشانی
مهدی امین/m.-amin/

ترکیب دو اسم مهدی و امین ( هدایت شده و امانتدار )، از نام های مرکب، مهدی و امین


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
مهدی پارسا/m.-pārsā/

ترکیب دو اسم مهدی پارسا ( هدایت شده و پاکدامن )، از نام های مرکب، مهدی و پارسا


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
مهدی حسین/m.-hoseyn/

ترکیب دو اسم مهدی و حسین ( هدایت شده و نیکو )، از نام های مرکب، مهدی و حسین


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
مهدی صالح/m.-sāleh/

ترکیب دو اسم مهدی و صالح ( هدایت شده و شایسته )، از نام های مرکب، مهدی و صالح


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
مهدیان/mahdyan/

هدایت شده


دختر

فارسی، عربی
مهدیسه/mahdise/

مهدیس، مانند ماه، دختر زیبا، ( مَهدیس، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مَهدیس، منسوب به مهدیس، بانویی ...


دختر، پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهدینا/mahdinā/

مهدین، هم میهن، ( مَهدین، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مَهدین


دختر

فارسی، عربی
مهذب الدین

پاک و پیراسته در دین


پسر

عربی
مهر/mehr/

خورشید، محبت و دوستی، مهربانی، ماه هفتم سال شمسی، روز شانزدهم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، ( در گا ...


پسر، دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهر آرتا/m.-ārtā/

ترکیب دو اسم مهر و آرتا ( خورشید و مقدس )، ( مهر = مهربانی و محبت، آرتا = مقدس )، مهربانی و محبت مق ...


پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهر آریا/mehr-ariya/

ترکیب دو اسم مهر و آریا ( محبت و آزاده )


پسر

فارسی
مهر آزما/m.-āzmā/

ترکیب دو اسم مهر و آزما ( خورشید و آزماینده )، مهر آزمای، آزماینده ی محبت، آن که دوستی و مهر را به ...


پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهرآگین

همراه با محبت


دختر

فارسی
مهر آیه/m.-āye/

ترکیب دو اسم مهر و آیه ( خورشید و نشانه )، ( مهر = مهربانی و محبت، آیه = نشان، نشانه )، نشان و نشان ...


دختر

فارسی، عربی

طبیعت، مذهبی و قرآنی، کهکشانی
مهر تابان/mehr-taban/

خورشید درخشان


دختر

فارسی
مهر زهرا/m.-zahrā/

ترکیب دو اسم مهر و زهرا ( خورشید و نیکو )، محبت و دوستی زهرا، ( به مجاز ) کسی که مهر، محبت و دوستی ...


دختر

فارسی، عربی

طبیعت، مذهبی و قرآنی، کهکشانی
مهر سنا/m.-sanā/

ترکیب دو اسم مهر و سنا ( خورشید و روشنایی )، ( مهر = خورشید، سَنا = روشنایی )، روشنایی خورشید، ( به ...


دختر

فارسی، عربی

طبیعت، کهکشانی
مهر سیما/m.-simā/

ترکیب دو اسم مهر و سیما ( خورشید و چهره )، ( مهر = خورشید، سیما )، دارای سیمای چون خورشید، ( به مجا ...


دختر

فارسی، عربی

طبیعت، کهکشانی
مهر سینا/m.-sinā/

ترکیب دو اسم مهر و سینا ( خورشید و سوراخ کننده )، از نام های مرکب، مهر و سینا


پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهر فروز/m.-foruz/

ترکیب دو اسم مهر و فروز ( خورشید و تابش )، ( = مهرافروز )، ( مهرافروز


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهر فروغ/m.-foruq/

ترکیب دو اسم مهر و فروغ ( خورشید و روشنی )، با فروغی چون مهر، ( به مجاز ) زیبا و تابناک


دختر

فارسی، عربی

طبیعت، کهکشانی
مهرآراد/mehr-arad/

ترکیب دو اسم مهر و آراد ( محبت و آراینده )


پسر

فارسی
مهر آزاد/mehr āzād/

ترکیب دو اسم مهر و آزاد ( خورشید و رها شده )، ( اَعلام ) نام یکی از اجداد رستم، مرکب از مهر ( محبت ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن، طبیعت، کهکشانی
مهراسپند/m.espand/

کلام مقدس، نام فرشته نگهبان آب، نام روز بیست و نهم از هر ماه خورشیدی در ایران قدیم، ماراسپند، نام ر ...


پسر

فارسی
مهر آفرید/m.-āfarid/

آفریده ی مهربانی، آفریده ی خورشید، ( به مجاز ) زیباروی مهربان، ( مهر = محبت، دوستی، مهربانی، خورشید ...


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهرافزا/m.-afzā/

افزاینده محبت، آن که بر مهر و محبت خود بیفزاید، مهر افزاینده، مهر فزاینده، آن که به محبت و مهربانی ...


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهرآمین/mehr-amin/

خورشید استوار


پسر

فارسی، عبری
مهران ستاد

از شخصیتهای شاهنامه، نام موبدی خردمند و راد و جهاندیده در درگاه انوشیروان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
مهران گل/m.-gol/

( به مجاز ) ویژگی آن که زیبا، لطیف، با طراوت و مهربان است


دختر

فارسی

طبیعت، گل
مهراندیش/mehr āndiš/

آن که در فکر و اندیشه محبت و مهربانی است، ( به مجاز ) مهربان و با محبت، ویژگی آن که دارای اندیشه و ...


پسر، دختر

فارسی
مهرانفر/m.-far/

دارای شأن و شکوه از حیث مهربانی و محبت


پسر

فارسی
مهرآوا/mehr_ava/

ترکیب دو اسم مهر و آوا ( محبت و آواز )


دختر

فارسی
مهرآور/mehr avar/

آن که موجب مهر و محبت شود، آورنده محبت


دختر

فارسی
مهراوه/mehr-aveh/

پرستشگاه خورشید، مرکب از مهر ( محبت یا خورشید ) + اوه ( پسوند شباهت )


دختر

فارسی
مهرآویر/mehr-avir/

خورشید سوزان


دختر

فارسی
مهرآوین/mehr-avin/

ترکیب دو اسم مهر و آوین ( محبت و عشق )


دختر

کردی، فارسی
مهرباز/m.-bāz/

دوستدار و طرفدار مهر و مهربانی و محبت، ( مهر= مهربانی و محبت، باز = طرفدار و دوستدار ( جزء پسین کلم ...


پسر

فارسی
مهربخش/m.-bākhš/

بخشنده مهر و محبت، ( به مجاز ) مهربان، ( مِهر = مهربانی و محبت، بخش )


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهربرزین

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران بهرام گور پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
مهربنداد

از شخصیتهای شاهنامه، نام مردی در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
مهرپاد/mehrpad/

نگهبان خورشید و مهربانی


پسر

فارسی
مهرپرور/m.-parvar/

ترکیب دو اسم مهر و پرور ( خورشید و پرورش دادن )، پرورنده ی محبت و دوستی، مهر انگیز، ( به مجاز ) زیب ...


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهرپو/m.-pu/

پوینده ی مهر، جوینده ی مهربانی، ( مِهر = مهربانی، محبت، پو = پوینده، جستجو کننده، جوینده )، آن که ب ...


پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهرپویا/mehr-poya/

ترکیب دو اسم مهر و پویا ( محبت و پوینده )، آن که در راه مهر و محبت قدم برمیدارد


پسر

فارسی



انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسماسم پسراسم دختر