اسم با حرف ف - صفحه 3
شکوه آتش
دختر
فارسی فراراد
بالاترین بخشنده، مرکب از فرا ( بالاتر ) + راد ( بخشنده )
پسر
فارسی فرارس
بالندگی
پسر
فارسی فرارنگ
فرانک، پروانه، از شخصیتهای شاهنامه، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی و همسر آبتین
دختر
فارسی
تاریخی و کهن فرازان
افرازنده، بالابرنده، ( فراز + ان ( پسوند نسبت ) )، منسوب به فراز، فراز، مرکب از فراز ( جای بلند ) + ...
پسر
فارسی فرازمان
دارای اندیشه بلند، دارای افکار متعالی، ( فراز، مان/من = اندیشه )، دارای اندیشه ی بلند، ( فراز + مان ...
پسر
فارسی فرازمهر
شخص مهربان، با محبت، خوب و خوشحال، ( فراز = خوبی و خوشیِ حال و وضع، مهر = محبت، دوستی و مهربانی )، ...
پسر
فارسی فرازنده
بالابرنده و افرازنده، ( صفت فاعلی از فراختن )، ( در قدیم ) افرازنده، بر پادارنده
پسر، دختر
فارسی فرازین
بالایی، فرازی، اعلی
پسر
فارسی فراست
زیرکی، هوشیاری، درک و فهم، ( در تصوف ) هوشیاری و دریافت امور پنهانی از روی ظواهر امور، یا اشراف بر ...
پسر
عربی فراسیاک
افراسیاب
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فرام
تندرو، معرب از عبری
پسر
عبری فرامین
فرمان ها، اوامر، ( معرب از فارسی، جمع فرمان ) فرمان ها
پسر
فارسی فران
پرواز
دختر
فارسی فرانسیس
آزاد، رها از قید و بند، فرانسیس باکن فیلسوف بزرگ انگلیسی
پسر
لاتین، انگلیسی فؤاد
( عربی ) ( در قدیم ) دل، قلب
پسر
عربی فائحه
فایحه
دختر
عربی فائض
فیض دهنده، فایض
پسر
عربی فائضه
فایضه
دختر
عربی فاتک
نام پدر مانی در زمان شاپور اول پادشاه ساسانی، معرب از پهلوی
پسر
پهلوی، اوستایی
تاریخی و کهن فاتیما
فاطیما، نام شهری در اروپا که حضرت فاطمه در آنجا ظهور کرده است
دختر
عربی فادی
نجات دهنده، کسی که خود را برای دیگران فدا کند، لقب حضرب عیسی ( ع )، ( اعلام ) لقب حضرب عیسی ( ع ) ن ...
پسر
عربی فارا
نام کوهی در مغرب فلات ایران
دختر
فارسی فاراب
زراعت آبی در مقابل دیم، ( در قدیم ) ( = پاراب )، ( اَعلام ) ) نام شهری بوده در ساحل غربی سیحون و آن ...
پسر
فارسی فارد
یگانه، تنها، تک
پسر
عربی فارص
نام پسر یهودا و نواده یعقوب است
پسر
عربی فارمیس
نام دختر کورش و همسر داریوش اول
دختر
فارسی
تاریخی و کهن فارناس
نام پادشاه کاپادوکیه
پسر
فارسی فارناسس
نام برادر همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فارناک
نام برادر همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی، فارناس
پسر
فارسی فاریا
سرچشمه زندگی
دختر
ترکی فاریاب
فاراب، نام شهری در استان کرمان، ( در قدیم ) پاریاب، ( اَعلام ) ) نام شهری در شهرستان کهنوج، در استا ...
پسر
فارسی فاسیروس
نام دختر اردشیر درازدست پادشاه هخامنشی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن فرهنوش
ویژگی آن که دارای شکوه و جلال ابدی است، ( فره = فر = شکوه و جلال، نوش = جاوید، جاویدان ) ویژگی آن ک ...
پسر
فارسی فرهور
دارای شکوه و جلالی چون خورشید، ( فره = فر = شکوه و جلال، ور ( پسوند دارنگی ) )، دارنده ی شکوه و جلا ...
پسر، دختر
فارسی فرهوشداد
دارنده شکوه و هوش، دارنده فر و هوش، نام فرماندار طبرستان در زمان داریوش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فرهومند
مرد نورانی، مرد نورانی را می گویند و آن را فرمند نیز گویند، فرمند و فرهمند
پسر
فارسی فرهی
فرّ و شأن و شکوت و شکوه و عظمت، فره، فر، خوره
پسر
فارسی فرهیخته
ادب آموخته، آموخته، مؤدب، فرهیخته، برخوردار از سطح والایی از دانش، معرفت یا فرهنگ
دختر
فارسی فرواک
پیشگفتار، پیش سخن، نام پسر سیامک پادشاه پیشدادی، پسر سیامک و از نیاکان ضحاک در اساطیر کهن ایران
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فرور
نگهداری کردن، پروردن، فرورد، فروهر، فره وش، ( اَعلام ) نام یکی از سرکشان ماد در زمان داریوش
پسر
فارسی فرورتیش
نام یکی از پادشاهان ماد
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فروزا
تابان، درخشان، ( فروز، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به فروز، ( فروز + ا ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی فروزاتون
فروز ( فارسی ) + خاتون ( فارسی ) بانوی روشنایی
دختر
فارسی فروزجهان
روشنایی جهان
دختر
فارسی فروزش
فروز، روشنی
دختر
فارسی فروزین
منسوب به فروز، فروغ، ( فروز، ین ( پسوند نسبت ) )، ( به مجاز ) روشن و نورانی
دختر
فارسی فروزینه
آتش زنه، چخماق
دختر
فارسی فروشنک
نام نتیجه ایرج پسر فرویدن پادشاه پیشدادی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن فروغ الدین
روشنی دین، ( اَعلام ) فروغ الدین اصفهانی از شعرای عهد قاجار ( ناصرالدین شاه )
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی فروغ بانو
بانوی روشنایی
دختر
فارسی فروغ دخت
دختر روشنایی
دختر
فارسی فروهل
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی در سپاه رستم پهلوان شاهنامه
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فروهنده
نام فرشته ای است، نیکوسیرت و خوبروی
دختر
فارسی فری توس
از نامهای باستانی
پسر
فارسی فریاب
دارای شکوه و جلال، ( فر = شکوه و جلال، یاب ( جزء پسین ) = یابنده )، یابنده ی شکوه و جلال
پسر
فارسی فریاد
صدا و آواز بلند و رسا، یاری خواستن با صدای بلند، بانگ، رسا، آواز بلند
پسر، دختر
فارسی فاطر
آفریننده، خالق، از نامهای خداوند، نام سوره ای در قرآن کریم، از صفات و نام های خداوند، ( اَعلام ) سو ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی فاطمه اطهر
ترکیب دو اسم فاطمه و اطهر ( رانده شده از آتش و پاکیزه ترین زن )، از نام های مرکب، فاطمه و اطهر، فاط ...
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی فاطمه آوا
ترکیب دو اسم فاطمه و آوا ( رانده شده از آتش و آواز )
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی فاطمه بانو
بانوی رانده شده از آتش
دختر
عربی فاطمه جانا
ترکیب دو اسم فاطمه و جانا ( رانده شده از آتش و ای عزیز )
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی فاطمه دیبا
ترکیب دو اسم فاطمه و دیبا ( رانده شده از آتش و نوعی پارچه ابریشمی )، از نام های مرکب، ا فاطمه و دیب ...
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی فاطمه ریحان
ترکیب دو اسم فاطمه و ریحان ( رانده شده از آتش و نوعی گیاه معطر )، از نام های مرکب، فاطمه و ریحان
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی فاطمه زهره
ترکیب دو اسم فاطمه و زهره ( رانده شده از آتش و نام یک سیاره )، از نام های مرکب، ا فاطمه و زهره
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی فاطمه ستایش
ترکیب دو اسم فاطمه و ستایش ( رانده شده از آتش و ستودن )، از نام های مرکب، فاطمه و ستایش
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی فاطمه سرور
ترکیب دو اسم فاطمه و سرور ( رانده شده از آتش و آنکه مورد احترام است )، از نام های مرکب، فاطمه و سرور
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی فاطمه سلما
ترکیب دو اسم فاطمه و سلما ( رانده شده از آتش و صلح )
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی فاطمه سلوا
ترکیب دو اسم فاطمه و سلوا ( رانده شده از آتش و مایه آرامش )، ( عربی ) از نام های مرکب، فاطمه و سلوا
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی فاطمه ضحی
ترکیب دو اسم فاطمه و ضحی ( رانده شده از آتش و خورشید )
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی فاطمه غزاله
ترکیب دو اسم فاطمه و غزاله ( رانده شده از آتش و زیبارو )، از نام های مرکب، فاطمه و غزاله
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی فاطمه مانا
ترکیب دو اسم فاطمه و مانا، از نام های مرکب، فاطمه و مانا، فاطمه ی ماندنی و پایدار
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی فاطمه محدثه
ترکیب دو اسم فاطمه و محدثه ( رانده شده از آتش و سخن گو )، از نام های مرکب، فاطمه و محَدّثه
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی فاطمه مطهره
ترکیب دو اسم فاطمه و مطهره ( رانده شده از آتش و پاک )، از نام های مرکب، فاطمه و مطهّره
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی فاطمه مهدا
ترکیب دو اسم فاطمه و مهدا ( رانده شده از آتش و آرامش شب )
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی فاطمه یاسمین
ترکیب دو اسم فاطمه و یاسمین ( رانده شده از آتش و یاسمن )، از نام های مرکب، فاطمه و یاسمین
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی فاطن
زیرک، دانا، آگاه
پسر
عربی فالق
شکافنده، [این واژه برگرفته از «فالق الاصباح» به معنی شکافنده ی صبح گاهان، روشن کننده ی صبح و همینطو ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی فالقه
فالق، شکافنده، ( مؤنث فالق )
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی فام گل
به رنگ گل
دختر
فارسی فانوس
هر چراغی که جایی را روشن میکند
دختر
یونانی فانید
پانید، شکر سرخ، نام نوعی حلوا، ( = پانید )
دختر
عربی فاکهه
میوه، ( در قدیم ) میوه ( خرما، انگور، انار و غیره )، نوعی حلوا
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی فایحه
مؤنث فایح
دختر
عربی فایز
نایل، رستگار
پسر
عربی فایزه، فائزه
مؤنث فائز، نایل، رستگار
دختر
عربی فایض
فیض رسان، فایده بخش
پسر
عربی فایق
دارای برتری، مسلط، فائق، چیره، عالی، برگزیده
پسر
عربی فایقه
مؤنث فایق، دارای برتری، مسلط، چیره، مؤنث فائق
دختر
عربی فتات
دختر جوان
دختر
فارسی فتح الدین
پیروزی در دین
پسر
عربی فتحعلی
مرکب از فتح ( پیروزی ) + علی ( بلندمرتبه )، نام دومین پادشاه قاجار
پسر
عربی فتنه
عاشق، دلداده، شورش، طغیان، مفتون
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی فتوت
جوانمردی، بخشندگی، سخاوت
پسر
عربی فریانه
شادی در خانه، نام پادشاهی افسانه ای هم زمان با اسکندر مقدونی
دختر
فارسی فریتا
خجسته و مبارک، ( فری = خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته، تا = نظیر، مانند، لنگه ) ...
دختر
فارسی فریتون
فریدون، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک م ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فریچهر
خوش اقبال و سعادتمند، ( فری = خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته، چهر = چهره )، دار ...
دختر
فارسی فریچهره
فریچهر، سعادتمند، ( = فریچهر )
دختر
فارسی فریحا
شادی و خوشحالی
دختر
عربی