اسم با حرف ز
روشن تر، درخشان تر، سپید، نیکو، درخشنده روی، لقب حضرت فاطمه ( س )، زهرا: مؤنث «ازهر» به معنای روشن ...
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی زینب
زینت پدر، نام درختی خوشبو و زیبا، نام خواهر امام حسین ( ع )، زینب :در لغت به معنی زین، آراستن وآرای ...
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی زهره
نام دومین سیاره منظومه شمسی که نام دیگر آن ناهید است، ( اَعلام ) ) ( در نجوم ) دومین سیاره ی منظومه ...
دختر
عربی
طبیعت، کهکشانی زیبا
دلنشین، زیبنده، شایسته، نیکو، قشنگ، ویژگی آن که دیدنش لذت بخش و چشم نواز است، جمیل، مطبوع، خوشایند، ...
دختر
فارسی زلیخا
محل لغزیدن پا ( به لحاظ داشتن زیبایی زیاد )، ( مؤنث ازلخ )، جای لغزیدن پا ( به لحاظ داشتن زیبایی زی ...
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی زینت
پیرایه، زیور، آرایش، زیب، آنچه برای آرایش و زیبا کردن به کار می رود
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی زبیده
گل همیشه بهار، ( = زبیدة ) نام گیاهی ( همیشه بهار )، ( اَعلام ) دختر جعفرابن منصور زن هارون الرشید ...
دختر
عربی
طبیعت، گل، مذهبی و قرآنی زیور
زینت، آرایش، پیرایه، ( سغدی ) آنچه با آن چیزی یا کسی را آرایش کنند
دختر
فارسی زری
منسوب به زر، طلایی، پارچه یا لباسی که در آن نخ های طلایی به کار رفته، پارچه یا لباسی که در آن نخ ها ...
دختر
فارسی زکیه
پاک، پارسا، زکی، پاکیزه، زَکی، ( اَعلام ) نام دیگر حضرت فاطمه ( س )، مؤنث زکی، طاهر
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی زین العابدین
زینت بخش عبادت کنندگان، لقب امام چهارم شیعیان، زین العابدین: لقب علی ابن الحسین ( ع ) چهارمین امام ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی زرین
از جنس زر، به رنگ زر، طلایی، زیبا و آراسته
دختر
فارسی
طبیعت زرافشان
زربافت، نثار کننده زر و سکه ی طلا، ذرات زر پاشیده شده، با ذرات طلا اندود شده
دختر
فارسی
تاریخی و کهن زاهد
باتقوا، پرهیزگار، پارسا، پرهیزکار، ( در تصوف ) آن که از دنیا و بهره های آن روی گردان است و مدام در ...
پسر
عربی زکریا
نام پیامبری از بنی اسرائیل، ( اَعلام ) ) زکریای نبی: [قرن هجری] از پیامبران بنی اسرائیل و مؤلف احتم ...
پسر
عبری
مذهبی و قرآنی زبیر
مرد نیرومند و مقاوم، ( اَعلام ) ابن عوام قریشی [قرن اول هجری] از خویشاوندان و از صحابه ی پیامبر اسل ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی زمان
روزگار، وقت، هنگام، جریانی پیوسته، غیر قابل انقطاع، رونده، و بی آغاز و بی انجام که در طی آن، حوادثی ...
پسر
فارسی، عربی
تاریخی و کهن زمرد
نام سنگی قیمتی به رنگ سبز، ( در علوم زمین ) از سنگ های قیمتی و عموماً سبز رنگ
دختر
عربی، یونانی
طبیعت زمزم
نام چشمه ای در نزدیکی کعبه، «آهسته آهسته»، ( اَعلام ) ) چاه آبی در مکه، در جنوب شرقی کعبه، که زائرا ...
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی زیبنده
سزاوار، آراسته، زیبا، شایسته، در خور
دختر
فارسی زیتون
درختی که میوه و برگ آن مصرف دارویی دارد، از واژه های قرآنی، ( در گیاهی )، میوه ی بیضی شکل سفت و گوش ...
دختر
عربی
طبیعت، مذهبی و قرآنی زرینه
زرین، از جنس زر، به رنگ زر، طلایی، زیبا و آراسته، ( = زرین )، نام رودی که از کوههای کردستان سرچشمه ...
دختر
فارسی
طبیعت زمانه
روزگار، دوره، عهد، مدت زندگی، عمر، دور، چرخ
دختر
فارسی زلفا
منسوب به زلف، ( مجاز ) زیبایی زلف معشوق، ( زلف = موی بلندِ سر، گیسو، الف ( پسوند نسبت ) )، ( در عرب ...
دختر
فارسی زاهده
زن زاهد، ( عربی )، زاهد، ( اعلام ) زاهده خاتون بانویی عارف، که در زمان خود به عقل و تدبیر و سیاست پ ...
دختر
عربی
تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی زهیر
درخت پر شکوفه، از شخصیتهای شاهنامه، شکوفه دار و درخت پر شکوفه، ( اَعلام ) ) نام یکی از شهدای کربلا، ...
پسر
عربی، فارسی
تاریخی و کهن، طبیعت زیلان
نام گیاهی است یکساله و معطر و دارای کرکهای غده دار و چسبناک از تیره ی اسفناج، ( = اَرجی، دِسیس ) نا ...
دختر
فارسی زریان
باد جنوب، باد سرد، باد دبور
دختر
کردی
طبیعت زید
رشد، فزونی، ( اَعلام ) زید ابن علی: [قرن هجری] فرزند امام زین العابدین ( ع ) و برادر امام محمّد باق ...
پسر
عربی
تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی زرین دخت
دختری از جنس زر، زیبا، ( = زری دخت )، زری دخت، مرکب از زرین ( طلایی یا از جنس زر ) + دخت ( دختر )
دختر
فارسی زال
سفید مو، نام پهلوان افسانه ای ایران، از شخصیت های شاهنامه، ( = زر ) سفید موی، ( اَعلام ) پسر سام و ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن زریر
تیز خاطر، سبک روح، از شخصیت های شاهنامه، نام گیاهی ( اسپرک )، ( در اوستا ) به معنی زرین بر و زرین ج ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن زهیرا
درخت پر شکوفه، دختر زیبا و با طراوت، [ ( زهیر ( در عربی ) = شکوفه دار و درخت پرشکوفه، الف ( پسوند ن ...
دختر
عربی
طبیعت زین الدین
زینت دین، سبب آرایش دین، موجب آرایش دین، عربی آن که موجب زینت دین و آراستگی دین است
پسر
عربی
تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی زلال
شفاف، صاف، گوارا، صاف و شفاف، ( به مجاز ) آب صاف و گوارا، پاک، خالص
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی زاگرس
نام رشته کوهی که از مغرب ایران تا شرق ترکیه و شمال عراق ادامه دارد، ( اَعلام ) نام رشته کوهی که از ...
پسر
فارسی
طبیعت زینا
نام دختر نوح نبی ( ع )، مخفف زیناوند، لقب تهمورث پادشاه پیشدادی
دختر
عبری، فارسی
مذهبی و قرآنی زحل
دومین سیاره ی بزرگ منظومه شمسی، ( اَعلام ) [=کیوان] دومین سیاره ی بزرگ منظومه شمسی و ششمین سیاره از ...
دختر
عربی
کهکشانی زرتشت
نام پیامبر ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی، دارنده ی شتر زرد، زردشت، ( اَعلام ) پیامبر ایران باس ...
پسر
فارسی، اوستایی، پهلوی
مذهبی و قرآنی زردشت
نام پیامبر ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی، زرتشت، ( اَعلام ) ) زردشت نام بخشی از رودخانه ی دِهو ...
پسر
فارسی
مذهبی و قرآنی زبید
عطیه و بخشش، ( تصغیر زَبد )
پسر
عربی زرار
تیزفهم، سبک روح، ( اَعلام ) ( زَرار ) پدر بابک و نیای اردشیر بابکان است
پسر
فارسی
تاریخی و کهن زیرک
باهوش، هوشیار، جلد، از شخصیتهای شاهنامه، نام سالار موبدان درگاه ضحاک
پسر
فارسی
تاریخی و کهن زایر
زیارت کننده، دیدار کننده، آن که به زیارت اماکن مقدسه می رود، زائر، ( در قدیم ) ( به مجاز ) تقاضا کن ...
پسر
عربی زوشا
زیبا، نیکو، دلربا، ( اوستایی، زوش/zus/ )، از ریشه اوستایی زوش/zus/، نام نیای منوچهر پادشاه پیشدادی
دختر، پسر
اوستایی، فارسی زعیم
رئیس، رهبر، پیشوا
پسر
عربی زاوش
از خدایان یونانیان قدیم، نام ستاره ی مشتری، زاوش، مشتری، به قولی از کلمه ی یونانی زوس zeus ( خدای ب ...
پسر
یونانی، فارسی
تاریخی و کهن زاهره
منسوب به زاهر، درخشان، روشن، تابان، ( مؤنث زاهر )، زاهر
دختر
عربی زاکیه
نیکو، پاکیزه
دختر
عربی زر بار
زربخش، آن که زر بارد، آن که زر از دستش بارد و زر بخشد
دختر
فارسی زراتشت
زرتشت، دارنده شتر زرد، نام پیامبر ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
پسر
فارسی زراختر
ستاره ی طلایی، ستاره ی زرین
دختر
فارسی زراره
نام یکی از اصحاب امام جعفر صادق ( ع )، ( اَعلام ) نام چند تن از صحابیان است و نیز نام یکی از اصحاب ...
پسر
عربی زرآسا
مثل طلا، مانند زر، ( زر، آسا ( پسوند شباهت ) )، به معنی مثل طلا، زرین
دختر
فارسی زراسپ
( در اعلام ) نام پسر طوس بن نوذر است و او داماد کیکاووس بوده، از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری ایران ...
پسر
فارسی زراوه
نام پهلوانی ایرانی
پسر
فارسی زربان
از نام های حضرت ابراهیم خلیل ( ع )، ا، مصحف زرمان، ن، ک، زروان
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی زربانو
بانویی که چون زر می درخشد، نام دختر رستم پهلوان شاهنامه
دختر
فارسی
تاریخی و کهن زربین
سرو کوهی
دختر
فارسی زرپری
آن که چون زر و پری درخشنده و زیباست
دختر
فارسی زرتا
همتای زر، درخشان و زیبا چون طلا
دختر
فارسی زرتاج
زرین تاج، زر ( فارسی ) + تاج ( فارسی ) زرین تاج
دختر
فارسی زرحیا
آن که خداوند باعث وجود او شد
پسر
عبری زرخاتون
طلا بانو، زر ( طلا ) + خاتون ( بانو )
دختر
فارسی
تاریخی و کهن زرداده
نام پهلوانی ایرانی و عموزاده گرشاسپ پهلوان نامدار
پسر
فارسی
تاریخی و کهن زرداشت
زرتشت، دارنده شتر زرد، نام پیامبر ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
پسر
فارسی زردخت
زری دخت، ( = زری دخت )، مرکب از زر ( طلا ) + دخت ( دختر )
دختر
فارسی زردهشت
زرتشت، دارنده شتر زرد، نام پیامبر ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
پسر
فارسی زردیس
مثل طلا و زر، ( زر، دیس ( پسوند شباهت، ( به مجاز ) گران قیمت و پر بها، ( زر + دیس ( پسوند شباهت ) ) ...
دختر
فارسی زرسا
مانند زر
دختر
فارسی زرشام
نام دختری از خاندان جمشید پادشاه کیانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن زرفام
به رنگ زر، طلایی، ( زر، فام ( پسوند ) )
دختر
فارسی زرقا
برنگ آسمان
دختر
عربی زرگل
زرین گل
دختر
فارسی
گل زرگیسو
گیسو طلایی، مو طلایی
دختر
فارسی زرمان
مانند زر، بسیار زیبا، ( در اعلام ) یکی از نام های حضرت ابراهیم خلیل ( ع ) است
دختر
فارسی
مذهبی و قرآنی زرماه
ماه طلایی
دختر
فارسی زرمهر
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر سوفر، ( اَعلام ) ) نام سوخرای ( سوفرای )، وی از تخمه ی ( نژاد ) کارن ( ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن زرمینه
زر به معنی طلا و مینه به معنی محبت کردن
دختر
فارسی زرناز
گل گران قیمت با ارزش، مرکب از زر ( طلا ) + ناز ( کرمه )
دختر
فارسی زرنشان
زرنگار، نوعی صنعت در طلاکاری
پسر
فارسی زرنگار
دارای نقش هایی از طلا، آنچه در آن زر به کار رفته است
پسر
فارسی زرنگیس
زرین گیس زرین گیس
دختر
فارسی زرنوش
زر و طلای جاوید، ( زر، نوش = جاوید، جاویدان )، ( اَعلام ) نام شهری که دارا آن را بنا کرده است، ( زر ...
پسر، دختر
فارسی زئوس
آسمان، در دین یونان، خدای خدایان و نام پدر آپولون، آرتمیس، و آتنه
دختر، پسر
یونانی زائان
نام سر سلسله زادنیان یکی از قبایل معروف قزوین
پسر
فارسی زائر، زایر
عربی زیارت کننده
پسر
عربی زائره
مونث زائر، زیارت کننده، ( مؤنث زائر یا زایر )
دختر
عربی زاب
زو، از شخصیتهای شاهنامه، نام فرزند طهماسب و از نسل فریدون پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن زاد
فرزند، پسر، نام یکی از فرمانداران در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی، به صورت پسوند و پیشوند همراه با ...
پسر
فارسی زاد مهر
نام یکی از نوازندگان ایرانی، ( زاد = آزاد، مهر )، ( اَعلام ) یکی از خنیاگران، سرایندگان و نوازندگان ...
پسر
فارسی زادان
منسوب به آزاد، آزاد و آزاده، ( زاد = آزاد، ان ( پسوند نسبت ) )، ( اَعلام ) سرسلسله ی زادنیان در عصر ...
پسر
فارسی زادان فر
یکی از القاب خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی زادان فرخ
نام رئیس نگهبانان در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی زادبه
آزادبه
پسر
فارسی زادسرو
آزادسرو
پسر
فارسی زادشم
از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه تورانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی ایران وجد افرسیاب تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن زادفرخ
فرخ زاد، از شخصیتهای شاهنامه، ( اَعلام ) نام یکی از ایرانیان اصیل ( باستان ) است و نیز نام میرآخورِ ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن زادمن
آزادمنش
پسر
فارسی زادک
نام روستایی در نزدیکی قوچان
دختر، پسر
فارسی