اسم با حرف ب - صفحه 4

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

برژول

نگا «برژانگ»، پرز گل گندم یا جو ( نگارش کردی


دختر

کردی
برسابا/barsaba/

کسی که میان او وستی قرعه افکندند تا یکی از آن دو قائم مقام یهودا شود


پسر

عبری
برساوش/barsavash/

صورت فلکی که درخشان ترین ستاره ها را دارد


پسر

فارسی
برسیان

نام گیاهی است


پسر

فارسی
برسیل

نوعی گرد نان ( نگارش کردی


دختر

کردی
برسین/barsin/

زاده خداوند ماه


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
برشام/baršām/

تیز و پیوسته نگریستن


پسر

فارسی
برشان

امت


پسر

فارسی
برشنا/boroshna/

روشنایی، روشنی


دختر

فارسی
برشید/baršid/

زیبا چون آفتاب، مرکب از بر به معنی قد و بالا و شید به معنی خورشید، بر ( میوه ) + شید ( خورشید )


دختر

فارسی
برشیو

عصرانة ( نگارش کردی


دختر

کردی
برفا/barfa/

بانوی سپیدی


دختر

فارسی
برف آب

آبی که ‏از ذوب شدن برف سرازیر می‏شود و جویباری تشکیل می‏دهد ( نگارش کردی


دختر

کردی
برفی/barfi/

سفید و زیبا مانند برف


دختر

فارسی
برقه/barghe/

درخشیدن جسمی در مقابل تابش اشعه آفتاب یا هر چیز دیگر، درخشیدن جسمی در مقابل تابش اشعه آفتاب یا هر چ ...


دختر

کردی
برگ

به ضم ب، ابرو


دختر

فارسی
برگام

به ضم ب، ابروهایم


دختر

لری
برگش

سینی، طبق ( نگارش کردی


پسر

کردی
برگین/bargin/

مانند برگ گل


دختر

ترکی، فارسی
برلیان/bereliyān/

الماس تراش داده شده که درخشش و زیبایی خاصی دارد، الماسی که برای درخشش و زیبایی بیشتر، همه ی ابعاد آ ...


دختر

فرانسوی
برمال

جلوی منزل، سجادة، خانةدار ( نگارش کردی


پسر

کردی
برمایون

برمایه


پسر

فارسی
برنادت/bernadet/

دلیر و شجاع


دختر

لاتین
برنادخت/bornā dokht/

دختر جوان، ظریف، ( برنا، دخت = دختر )، خوب و نیک


دختر

فارسی
برنوش

برانوش


پسر

فارسی
برهم

بهره، حاصل، نام خوانندةکرد زبان «برهم حسن» ( نگارش کردی


پسر

کردی
برهمن

برهمن


پسر

سانسکریت
برهمند

برهمن


پسر

سانسکریت
برهون/barhon/

هاله، خرمن ماه


دختر

فارسی
برو

بلوط ( نگارش کردی


پسر

کردی
بروا/barva/

اعتقاد، اعتقاد ( نگارش کردی


پسر

کردی
بروار

آن قسمت از دامنةکوة کة زیباترین قسمت آن می‏باشد، نام منطقةای در کردستان نزدیک عمادیه ( نگارش کردی


پسر

کردی
بروان

پیش بند ( نگارش کردی


پسر

کردی
بروسکان

جمع «بروسکه» ( نگارش کردی


پسر

کردی
بروسکه/boruske/

درخشش و روشنایی، ( کردی، /biruska/ ) درخشش و روشنایی، برق ناشی از ابر یا هر چیز دیگر، تلگراف ( نگار ...


دختر، پسر

کردی
بروفه

دستار


دختر، پسر

فارسی
برکان/borkān/

کوه آتش فشان، ( اعلام ) نام روستایی در شهرستان اصفهان و فسا


پسر

فارسی

طبیعت
برکاو/barkav/

دامنه کوه، دامنةکوه ( نگارش کردی


پسر

کردی

طبیعت
برکای/berkay/

درخشندگی نور ماه


دختر

ترکی
برکه/berke/

استخر طبیعی، آب گیر، گودی کوچک و کم عمقی از زمین که در آن آب جمع شده باشد، ( در قدیم ) استخر


دختر

فارسی

طبیعت
برکو

خرمن کوچک قبل از خرمن بزرگ ( نگارش کردی


پسر

کردی
برکوش

پیش بند ( نگارش کردی


پسر

کردی
برکیارق/bare(a)kiāroq/

امیر و صاحب مقام، کلاهش پاره شده، آن که کلاهش شکسته است، ( اَعلام ) شاه سلسله ی سلجوقی [، قمری] در ...


پسر

ترکی
بریا

واژة ایکاش ( نگارش کردی


دختر

کردی
بریان

گذر آب یا باد ( نگارش کردی


پسر

کردی
بریتان/beritan/

دختر دلیر و شجاع


دختر

کردی
برید/barid/

پیک، چاپار، نامه بر، ( معرب از لاتین veredus ؟ )، ( در قدیم ) اسگدار، ( در احکام شرع ) بزرگترین و ی ...


پسر

لاتین

تاریخی و کهن
برید 2/borayd/

گوارا، ( مصغر بَرد ) به معنای گوارا، ( اَعلام ) برَید ابن معاویه عِجلی از صحابه و فقهای بزرگ شیعه د ...


پسر

عربی
بریدخت/bari dokht/

دختر پاکیزه و پاکدامن، ( بَری = پاکیزه، مبرا، دخت = دختر )، دختر پاکیزه و پاکدامن و مبرا از گناه


دختر

فارسی، عربی
بریز

محترم ( نگارش کردی


پسر

کردی
بریسکه

نگا «بروسکه» ( نگارش کردی


پسر

کردی
برین/barin/

بلند مرتبه و بزرگ، ( بَر = اَبَر، بالا + ین ( پسوند نسبت ) )، واقع در بالا یا بالاترین جا، بالایی، ...


دختر، پسر

کردی
بریندار/barin dar/

تخلص شاعر معاصر محمد رستمی، زخمی، تخلص شاعر معاصر «محمد رستمی» ( نگارش کردی


پسر

کردی
برینداره

آمبولانس ( نگارش کردی


دختر

کردی
بریوان/barivan/

دختری که گوسفندان بازگشته از چراگاه را صدا میزند


دختر

کردی
بریکار

وکیل ( نگارش کردی


پسر

کردی
بزان

شکست دهنده، نام روستایی ( نگارش کردی


دختر

کردی
بزرجمهر

بزرگمهر، بسیار مهربان، نام وزیر انوشیروان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
بزرگ امید

بسیار امیدوار، نام معلم خسرو پرویز پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
بزوتنوه

حرکت، جنبش، کنایه ‏از پیروزی آرام آرام ( نگارش کردی


پسر

کردی
بزوین

محرک ( نگارش کردی


پسر

کردی
بزین

نگا «بةزان» ( نگارش کردی


دختر

کردی
بژار

وجین کردن، شمارش ( نگارش کردی


پسر

کردی
بژدار/bezhdar/

سهامدار، شریک، شریک ( نگارش کردی


دختر

کردی
بژن/bazhen/

قد و بالا، قد و بالا ( نگارش کردی


دختر

کردی
بژنا/bazhna/

دختر رعنا


دختر

کردی
بژوار/bazhvar/

زمین سرسبز، زمین سرسبز ( نگارش کردی


پسر

کردی
بژول

نگا «برژانگ» ( نگارش کردی


دختر

کردی
بنوشه/benuše/

بنفشه، ( در کردی و بعضی از گویشهای ایرانی )


دختر

کردی

طبیعت، گل
بنیا/baniyā/

بنیاد، بنیه و توان، هنگامه، تو فرزند منی


دختر

کردی، عبری
بنیام/benyām/

بنیامین، ( مخفف بنیامین )


پسر

عربی
بنیتا/benita/

دختر بی همتای من


دختر

فارسی
بنین/banin/

نوعی گیاهی خوراکی که در بهار می‏روید، نوعی گیاهی خوراکی کة در بهار می‏روید ( نگارش کردی


دختر

کردی
به آئین/beh āi’n/

بهترین آئین، نیک سیرت، نیک خصلت


پسر

فارسی
به آذین/beh āzin/

شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو که آراسته به زیور و زینت است، [به ( صفت ) = خوب، بهتر، خوبتر، زی ...


دختر، پسر

فارسی
به آفرید/beh āfarid/

نیکو آفریده، آفریده ی خوب، زیبا، خوش سیما، ( اَعلام ) نام خواهر اسفندیار در روایات ملی، به ( بهتر، ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
به امد/be (a) hāmad/

پیشامد خوب، بهترین بهار، بهترین پیشامد


پسر

فارسی
به آیین

دارای آیین بهتر


دختر

فارسی
به تام/behtām/

ویژگی شخصِ خوب و دارای اخلاق نیکو که به کمال رسیده است، [ به = خوب، بهتر، خوبتر، شخص خوب و دارای اخ ...


پسر، دختر

فارسی، عربی
به ثنا/beh sanā/

بهترین ستایش


دختر

فارسی
به خاتون/beh khaton/

بهترین بانو، به ( فارسی ) + خاتون ( سغدی ) بهترین بانو


دختر

فارسی
به روش

آن که شیوه و روشی بهتر از دیگران دارد


پسر

فارسی
به سان/behsān/

چون خوب، به مانند نیک، ( به، سان ( پسوند شباهت ) )


دختر

فارسی
به ستا/beh setā/

بهترین ستایش کننده


دختر

فارسی
به گوی

خوش سخن، دارای گفتار نیک، نام شخصیتی در منظومه ویس و رامین


پسر

فارسی
به یزداد

آفریده نیک خداوند


پسر

فارسی
بها/bahā/

درخشندگی، روشنی، قیمت، ارزش، ( در عربی ) درخشندگی و روشنی، ( به مجاز ) فر و شکوه، ( اَعلام ) بهاء ز ...


پسر

فارسی، عربی
بهار زهرا/b.-zahrā/

ترکیب دو اسم بهار و زهرا ( فصل اول سال خورشیدی و روشن تر )، از نام های مرکب، ه بهار و زهرا


دختر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
بهار فاطمه/b.-fāteme/

ترکیب دو اسم بهار و فاطمه ( فصل اول سال خورشیدی و رانده شده از آتش )، از نام های مرکب، ه بهار و فاط ...


دختر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
بهارآفرین/bahar-afarin/

آفریننده بهار


دختر

فارسی
بهارام/behārām/

آرام بهتر، آرامش بهتر، ( بِه = بهتر، آرام )، ( به مجاز ) ویژگی دختری که وجودش موجب آرامش است


دختر

فارسی
بهاردخت/bahār doxt/

دختر زیبا رو، دختر بهار، ( بهار، دخت = دختر )، اسم مرکب ( بهار + دخت ) ( به مجاز ) دختر زیبا رو


دختر

فارسی
بهاررخ/bahar rokh/

آن که چهره ای زیبا و شاداب چون بهار دارد


دختر

فارسی
بهارسا/bahār sā/

مانند بهار، شبیه به بهار، ( بهار، سا ( پسوند شباهت ) )، ( به مجاز ) زیبا و لطیف


دختر

فارسی
بهارگل/bahar gol/

گلی که در بهار می روید


دختر

فارسی
بهارناز/bahar naz/

موجب فخر و نازش بهار


دختر

فارسی
بهارین/bahārin/

منسوب به بهار، بهاری، ( بهار، ین ( پسوند نسبت ) )، ( به مجاز ) زیبا و با طراوت


دختر

فارسی
بهان/behān/

منسوب به خوبی و نیکی، خوبان، جمع به


دختر، پسر

فارسی
بهان دخت/behān dokht/

دختر خوب و نیک، ( بهان، دخت = دختر )


دختر

فارسی
بهانه/bahane/

دلیل، علت


دختر

فارسی



انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسماسم پسراسم دختر