اسم با حرف ا - صفحه 8

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

آبرو

حیثیت، شرف، قدر


پسر

فارسی
آبرود/abrud/

کنایه از دختری که مانند سنبل خوش نقش و زیباست، سنبل نیلوفر، دختری که مانند سنبل خوش نقش و زیباست


دختر

فارسی
آبروشن/ab-roshan/

خوشبخت، ارجمند


دختر

فارسی
آبرون/abrun/

همیشه سبز، همیشه جوان، گل همیشه بهار، شاد سرزنده


دختر

فارسی
آبسال/absal/

باغ، بستان، بهار


دختر

فارسی
آبسالان/absalan/

باغها


دختر

فارسی
آبستا/abesta/

اوستا، اساس بنیاد اصل، کتاب مقدس زرتشتیان


پسر

فارسی
ابستا/abestā/

اوستا، ( = اَوستا )


پسر

اوستایی
آبش/abesh/

تازه روی و خندان، آنکه اطراف و پیشگاه خانه کسی را با خوردنی و نوشیدنی بیاراید


پسر

فارسی، عربی
آبشار/abshar/

آبی که به طور طبیعی از بلندی به پستی فرو می ریزد


دختر

فارسی

طبیعت
آبشن/abshan/

صورت دیگر آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی


دختر

فارسی
آبگون/ab-gun/

به رنگ آب، آبی، گل نیلوفر


دختر

فارسی
آبگین/ābgin/

دارای طبیعت آب، آینه، آیینه، شیشه


دختر، پسر

فارسی
آبگینه/ābgine/

شیشه، آینه، ظرف شیشه ای یا بلورین به ویژه جام شراب، زجاج، بلور، ( در قدیم ) ظرف شیشه ای یا بلوری به ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
آبلاتکا/ablatka/

از نامهای ایران باستان


پسر

فارسی، پهلوی، اوستایی
آبلوج

قند سفید، قند مکرر


دختر

فارسی
آزادمهر/ā.-mehr/

دوستدار آزادی، محبت، مهر و دوستی همراه با رهایی و وارستگی، ( اَعلام ) ) نامی برای مردان در داستانها ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آزاده خوی

دارای خلق وخوی آزاد، بی تکلف، ساده، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر سرو پادشاه یمن و همسر تور پسر فری ...


دختر

فارسی
ازال/ezal/

گاو آهن


پسر

مازندرانی
آزاله/azale/

گلی خوشبو، گلی خوشبو که معمولاً به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگهای سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغو ...


دختر

فرانسوی

گل
ارسای/arsay/

جوانمرد


پسر

ترکی
ارسل/arsal/

جمع رَسول


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
ارسمان/arasman/

نام پهلوانی در کتاب سیرت جلال الدین


پسر

ترکی

تاریخی و کهن
آرسو/arso/

اشک چشم


دختر

گیلکی
ارسوی/arsoy/

کسی که از تبار قوی است


پسر

ترکی
ارسیا/arsiya/

زلال و شفاف مانند اشک چشم، به کسر الف اول، مرکب از ارس ( اشک چشم ) + یا نسبت


پسر

فارسی
آرسیس/arsis/

مرد راستگوی ایرانی


پسر

فارسی
ارسیما/arsima/

نماینده داریوش سوم پادشاه هخامنشی برای گفتگو با اسکندر


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آرسین/arsin/

پسر آریایی


پسر

فارسی
آرسینا/arsina/

زن زیبای شجاع و مغرور


دختر

فارسی
آرسینه/arsine/

زن مبارز


دختر

عبری
ارش

آرش، عاقل و زیرک، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی که در ...


پسر

فارسی
ارشاد/eršād/

راهنمایی، هدایت، ( عربی ) رهبری، هدایت کردن، راه نمودن، نشان دادن راه درست


پسر

عربی
ارشاسب/arshasb/

دارنده اسبهای نر، از نامهای ایران باستان


پسر

فارسی
ارشاما/arshama/

پدر ویشتاسپ و پدر بزرگ داریوش یکم


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آرشامه

به معنی خرس و به معنی زور، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان ‏هخامنشی


پسر

فارسی
ارشامه/arshameh/

قدرت، آرشامه


دختر

فارسی
ارشانوش/aršā nuš/

مقدسِ جاوید، ( اَرشا = مقدس، نوش = جاوید )، ( اَرشا = مقدس + نوش = جاوید )، از نامهای باستانی


دختر، پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ارشاویر

ارشویر، نام یکی از پادشاهان اشکانی


پسر

فارسی
آرشاوین/āršāvin/

آرشاویر، مرد مقدس، نام هفتمین پادشاه اشکانی، مرد نرمنش، ( اَعلام ) هفتمین پادشاه اشکانی ایران که شا ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ارشز/arshaz/

نام سردار اشکانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ارشمیدس/arashmidus/

دانشمند و ریاضیدان یونانی


پسر

یونانی
ارشن/aršan/

اسب نر، مرد، جنس نر


پسر

فارسی
ارشویر/arshvir/

نام یکی از پادشاهان اشکانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ارشکان/arshakan/

لقب چند تن از پادشاهان اشکانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ارشیا/aršiyā/

به لغت زند و پازند تخت و اورنگ شاهان را می گویند، گاه، تخت، تخت پادشاهی، هزوارش و هم ریشه با


پسر

آرامی
آرشیت/arshit/

مهربانی، مهربانتر، نام اتاقی در تخت جمشید


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
ارشیدا

آرشیدا، بانوی درخشان آریایی، بانوی آراسته و درخشان، مرکب از آر + شید + الف تانیث، آر به دومعنی به ک ...


دختر

فارسی
ارشیز/arshiz/

ارشز، نام سردار اشکانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آرشین/arshin/

آریایی اصیل، آرشین نام یکی از زنان دوره هخامنشی می باشد که به کاردانی مشهور بوده و هم به معنای دوست ...


پسر، دختر

فارسی
آرشینا/arshina/

دوست داشتنی و عاقل ترین


دختر

فارسی
ارغان/arghan/

نام حاجب سلطان محمود غزنوی


پسر

ترکی

تاریخی و کهن
ارغش/arghash/

تاجر یا تجار سیار، از امرای ملکشاه سلجوقی


پسر

ترکی

تاریخی و کهن
ارغند/arqand/

خشمگین، غضبناک، ارغنده


پسر

اوستایی
ارغنون/arghanon/

نوعی ساز، نام سازی است


دختر

یونانی

هنری
ارغوا/arqavā/

نام جد ابراهیم خلیل ( ع )، ( اَعلام ) ابن شانخ بن فالخ بن عامر ( هود نبی ) وی جد ابراهیم خلیل ( ع ) ...


پسر

فارسی
ارغون/'arqun/

مخفف ارغنون، نام نوعی ساز


پسر، دختر

یونانی
ارفش/arfash/

نام یکی از پهلوانان گرشاسب نامه


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ارفع/arfae/

رفیع تر، بلندتر، ( به مجاز ) ارزنده تر، ارجمندتر، بلندقدرتر، شریف تر


پسر

عربی
آرقون/arghon/

صاف، پاک شده، برگزیده شده


پسر

ترکی
آرگش/argash/

همچون آتش سرزنده و روشن


پسر

کردی
ارم/eram/

دختر زیبا و با طراوت، باغی که بنا به روایات شدّاد ساخته بود و مَثَل و مظهر سرسبزی و خرّمی است، نام ...


دختر

عربی، فارسی

مذهبی و قرآنی
ارماسب/armasb/

دارنده اسب آرام، نام یکی از سرداران هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ارمان

آرمان، آرزو، از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار خسروپرویز پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
آرمانا/armana/

امیدوار، آرزومند، امیدوار آرزومند، مرکب از آرمان + الف فاعلی


دختر

فارسی
آرماند/armand/

جنگجو و مبارز


پسر

لاتین
آرماندا/ārmānādā/

در امان، در پناه تو


دختر

ترکی
آرماندیس/ārmandis/

شبیه به آرمان، آرزوگونه، ( آرمان= کمال مطلوب، ایده آل، آرزو، دیس ( پسوند شباهت ) )، ( به مجاز ) شخص ...


دختر

ترکی
ارمانک/armanak/

از شخصیتهای شاهنامه، یکی از دو شاهزاده پارسایی که تصمیم گرفتند آشپز دربار ضحاک شوند تا بتوانند یکی ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ارمایل/armayel/

نجیب زاده و اشراف زاده پارسی، ارمانک


پسر

فارسی
آرمتی/ārmati/

فرشته نگهبان زمین، ( = آرمیتی )، فروتنی، پاکی، فرشته محبت


دختر

اوستایی، فارسی
ارمزد/ormozd/

نام خداوند در زبان اوستایی، ( = هرمز، اهورامزدا )، نام خدای مزدیسنا، ( هرمز و اهورا


پسر

اوستایی
ارمس/ermes/

هرمس، ادریس پیغمبر


پسر

عبری
آرمناک/aramnak/

شخصی که ارمنیها نژاد خود را به او نسبت می دهند، ارمنی، پسر هایکا


پسر

فارسی
آرمه/arameh/

آرام


دختر

فارسی، عربی
آرمهر/armehr/

مهر آریایی


پسر

فارسی
آرمیا/armiyā/

آرامش دهنده، آرمیا به معنی آرامش دهنده، آرام کننده


پسر

فارسی
آرمیتاژ/armitazh/

بلند مرتبه


دختر

فارسی
آرمیتان/armitan/

آرمیتا


دختر

اوستایی
آرمیدخت/armi dokht/

دختر چالاک


دختر

فارسی
آرمیس/armis/

روشن و پاک، هرمس، از خدایان اولمپی، نام پسر زئوس و مایا


دختر

فارسی
ارمیس

هرمس


پسر

یونانی
آرمیلا/armila/

دختر آرام و باوقار


دختر

فارسی
ارمین

آرمین


پسر

فارسی
آرمین دخت/armin dokht/

دختر آرمین


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
ارمین دخت/armin dokht/

دختری که از نژاد آرمین است، ( اَرمین = آرمین، دخت = دختر )


دختر

فارسی
آرمینی/armini/

سپهسالار یزگرد سوم پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
آرن/aren/

شادان، شاد، شادمان


پسر

عربی
اختیارالدین

آن که دین او را انتخاب کرده است


پسر

عربی
آخش/akhash/

قیمت بها ارزش، نام موبدی در ایران قدیم


پسر

فارسی
اخشاد/akhshad/

نام پادشاه فرغانه


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آخشام/akhsham/

غروب


پسر

ترکی
اخشید/axšid/

نام پادشاه سمرقند، ( اَعلام ) نام دلاور و راد مردی از طبرستان


پسر

فارسی
اخگر/axgar/

پاره ی آتش، شراره، زیبارو، گلِ آتش، خرده ی آتش، جرقه، ( به مجاز ) آتش، گُلِ آتش، پاره آتش


دختر

فارسی
آدا/ada/

پاداش مینوی، فرشته توانگری


دختر

اوستایی، فارسی
آداد/adad/

خدای هوا، توفان و باران، مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی


پسر

فارسی
آدار/adar/

جدا کننده، تحلیل گر، دلیر، شجاع


پسر

ترکی
آدارایل/adarayl/

خداوند یاریگر


پسر

فارسی، آشوری
آداش/adash/

آتاش، همنام، هم اسم


پسر

ترکی
آداق/adagh/

نذر


پسر

ترکی



انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسماسم پسراسم دختر