اسم - صفحه 61
خارا
دختر
فارسی خاروس
نام یکی از فرماندهان اسکندر مقدونی
پسر
یونانی خارک
نوعی خرمای زرد و خشک
دختر
فارسی خاشعه
متواضع، فروتن، خدا ترس و پرهیزکار، ( مؤنث خاشع )، متواضع و فروتن، به معنی متواضع و فروتن، مؤنث خاشع
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی خاطرآسا
آسایش دهنده خاطر، خاطر ( عربی ) + آسا ( فارسی ) آسایش دهنده خاطر
دختر
فارسی، عربی خاطرافروز
روشن کننده خاطر، شادی بخش، خاطر ( عربی ) + افروز ( فارسی ) شادی بخش
دختر
فارسی، عربی خاطرنواز
دلکش، مطبوع، خاطر ( عربی ) + نواز ( فارسی ) دلکش
دختر
فارسی، عربی خاقان
لقب پادشاهان چین و ترک، پادشاه
پسر
ترکی خالواش
نوعی سبزی معطر
دختر
گیلکی دروار
مانند در، هچون در، ( عربی ـ فارسی ) ( دُر + وار ( پسوند شباهت ) ) ( = دُرسا )، دُرسا، در ( عربی ) + ...
دختر
فارسی، عربی درود
سلام، ثنا، ستایش، نیایش، دعا، رحمت، سلام و آفرین، سلام و آفرین بر تو ( شما ) باد
پسر
فارسی دریا دل
مرد بسیار بخشنده و باگذشت، دلیر، با سخاوت، ( به مجاز ) شجاع و قوی، دارای بردباری و گذشت و وارستگی و ...
پسر
فارسی دریادخت
دختر دریایی، مرکب از دریا + دخت ( دختر )
دختر
فارسی دریادیس
مانند دریا، شبیه به دریا، ( دریا، دیس ( پسوند شباهت ) )، مثل دریا، ← دریا
دختر
فارسی دریاس
شیر
پسر
فارسی دریافرین
شکوه دریا
دختر
فارسی دریامهر
ترکیب دو اسم دریا و مهر ( دریاچه و مهربانی )
دختر
فارسی
طبیعت دریانا
مروارید درخشان
دختر
فارسی دریاناز
دریای زیبا و قشنگ، ( مجاز ) زیبا و دارای لطافت، ( دریا، ناز = ( به مجاز ) زیبا و قشنگ )، مرکب از در ...
دختر
فارسی دریانه
دُروار، ( مجاز ) روشن و درخشان، ( دری = مانند در، درخشان، روشن، انه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به در و ...
دختر
فارسی، عربی دریس
مانند مروارید گرانبها و با ارزش
دختر
فارسی دریم
پرگوشت، خوش اندام
دختر، پسر
عربی درینوش
درخشندگی، تابندگی جاوید و جاویدان، ( مجاز ) زیبارو، ( دری= درخشان و تابان، نوش= جاوید و جاویدان )، ...
دختر
فارسی، عربی دزیره
دختر فرانسوا کلاری تاجر حریرفروش مارسی
دختر
فرانسوی دژار
دزار، بنا، معمار
پسر
فارسی دژان
قلعه مستحکم
پسر
کردی دسپینا
ملکه دسپینا، دختر کالوژان و همسر مسیحی اوزون حسن
دختر
لاتین دشمه
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی و جد تخواره شاه دستان در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن دعبل
ماده شتر نیرومند، نام یکی از شاعران شیعه، ( اَعلام ) دِعبل خزاعی [، قمری] شاعر شیعی عرب، که شعرهایی ...
پسر
عربی دل آذین
زیور و زینت دل، ( مجاز ) محبوب، ( دل، آذین = زیور، زیب، زینت )
دختر
فارسی دل آرای
دل آرا، محبوب، معشوق، ( = دل آرا )، ← دل آرا
دختر
فارسی راحم
کسی که رحمت می آورد، رحم کننده، بخشاینده، آمرزنده، مهربان، ( در قدیم ) رحمت آورنده، دل سوزاننده
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی رادبد
نگهبان جوانمردی و آزادگی و بخشندگی، ( راد، بد /، bod/ ( پسوند محافظت ) ) روی هم به معنی نگهبان جوان ...
پسر
فارسی رادبرزین
ترکیب دو اسم راد و برزین ( جوانمرد و آتش )، جوانمردِ بلند مرتبه، ( اَعلام ) یکی از نجبای ایرانیان م ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن راددخت
دختر بخشنده یا خردمند
دختر
فارسی رادسام
پادشاه بخشنده
پسر
فارسی رادعلی
راد ( فارسی ) + علی ( عربی ) علی جوانمرد
پسر
فارسی، عربی رادف
پیروی کننده، پیرو
پسر
عربی رادفر
شکوه انسان بزرگوار و بخشنده، [راد= جوانمرد، آزاد، بخشنده، سخاوتمند، خردمند، دانا، حکیم، فر = شکوه و ...
پسر
فارسی رادفرخ
از شخصیتهای شاهنامه، نام آخورسالار هرمز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن رادمرد
سخاوتمند، جوانمرد، کریم الطبع، آزادمرد، ( = جوانمرد )
پسر
فارسی رادمن
مردی که دارای اندیشه ی جوانمردی است، ( راد، من/مان = اندیشه و فکر )
پسر
فارسی رادمنش
دارای منش راد، سخی، کریم، سخاپیشه، کریم الطبع، سخاوت پیشه و جوانمرد
پسر
فارسی رادمین
جوان مرد کوچک، بخشنده
پسر
کردی رادن
زعفران، سرخی به زردی آمیخته، سرخی که به زردی آمیخته شود
دختر
عربی رادنوش
جوانمرد جاوید، مرکب از راد ( جوانمرد، بخشنده ) + نوش ( نیوشنده )
پسر
فارسی رادنیک
ترکیب دو اسم راد و نیک ( جوانمرد و خوب )، ( راد = جوانمرد، آزاده، بخشنده، خردمند، نیک = خوب، نیکو ) ...
پسر
فارسی رادیان
منسوب به راد
پسر
فارسی رازان
اسرار، رموز، ( مجاز ) رمزگونه، ( اعلام ) نام چند روستا و مکان در شهرستان های بروجرد، خرم آباد و محل ...
دختر
کردی، فارسی رازانه
منسوب به راز و منتسب به راز، پوشیده و رازآلود، ( راز = نهانی، سِر، رمز، انه ( پسوند نسبت ) )، به مع ...
دختر
فارسی رازبین
بیننده راز، واقف به اسرار نهانی
پسر
فارسی رازدار
کسی که رازی را حفظ می کند، رازبان، رازنگه دار، سِرنگه دار، کسی که رازی دارد، دارای راز، آن که اسرار ...
پسر
فارسی رازقی
گلی سفید و کوچک و خوش بو که از آن عطر می گیرند، نوعی انگور با دانه های ریز، [قدیمی] خمر، شراب، ( عر ...
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، گل رازمهر
محبت و مهربانی نهانی، ( مجاز ) مهربان و با محبت، ( راز = نهانی، سِر، رمز، مهر = مهربانی و محبت )
پسر
فارسی رازمیک
رزم آور
پسر
ارمنی رازک
نام یک گیاه دارویی، گیاهی علفی از خانواده شاهدانه که معطر، تلخ، و دارویی است
دختر
فارسی رازیل
فرشته اسرار
دختر
عبری
مذهبی و قرآنی رازیما
راز ما
دختر
کردی رازین
رمزآلود، رازآلود، رازدار، ( اَعلام ) نام چند روستا در شهرستانهای رزن، ساوه و ارومیه
دختر
فارسی راژانه
نام گیاهی داروئی، رازیانه
دختر
کردی
طبیعت راژور
جای بالا در مجلس، حاکم، فرمانروا، ( کردی )
پسر
کردی راژیس
درستکارترین و شایستە ترین
دختر
کردی راسان
دوباره برخواستن و کوهستان
پسر
کردی راسپینا
پاییز
دختر
فارسی راسخ
برقرار، استوار، پابرجا
پسر
عربی راسن
گیاهی خودرو با برگ های پهن و گل های کبودرنگ و دانه های ریز که در گذشته مصرف دارویی داشته، سوسن کوهی ...
دختر
فارسی
طبیعت راسین
نام یکی از سرداران ایرانی
پسر
فارسی راشل
پاکی و منزه، راحیل
دختر
عبری، فرانسوی راشن
آرامنده، ثابت و برجای، انعام، پاداش، ثابت
پسر
عربی
تاریخی و کهن راشنو
فرشته ی دادگستر در آئین زردشتی
دختر
فارسی، اوستایی
مذهبی و قرآنی راضی
خشنود، قانع
پسر
عربی راغبه
زن مایل و راغب، زن طمعکار، ( عربی ) ( مؤنث راغب )، ن، ک، راغب
دختر
عربی رافائل
شکوهمند
پسر
عبری رافت الله
مهربانی خداوند
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی رافد
یاری گر، اعانت کننده، عطاکننده، دهنده، کسی که در غیاب ملک جانشین و قائم مقام وی گردد، ( اسم فاعل رَ ...
پسر
عربی رافده
بخشنده و بزرگوار و ارجمند، یاری کننده، اعانت کننده، ( عربی )
دختر
عربی رافونه
نعنا، پودنه، پونه
دختر
فارسی
طبیعت رام
مأنوس، موافق، سازگار، شاد و خوشحال، نام روز بیست و یکم از هر ماه خورشیدی در ایران قدیم، خوگیر، الفت ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن رام افزا
افزون کننده آرامش
دختر
فارسی رام افزون
رام افزا، افزون کننده آرامش
دختر
فارسی رام بانو
بانوی آرام یا بانوی شاد
دختر
فارسی رام برزین
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان و مشاوران درگاه خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی رام بهشت
ترکیب دو اسم رام و بهشت ( مأنوس و فردوس )، آرام بهشت، ( اعلام ) رام بهشت دختر یکی از شهربان های باز ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن رامتن
آرام ترین تن
پسر
فارسی رامتینا
دارای آرامش
دختر
فارسی رامح
صاحب نیزه، نیزه زن
پسر
عربی رامدخت
دختر مطیع و آرام، ( رام، دخت = دختر )، ( رام + دخت = دختر )، دختر آرام
دختر
فارسی رامسینا
رامسین، سازنده و نوازنده، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به رامسین، نام یکی از خدایان آشور
دختر
فارسی، آشوری رامش دخت
دختر شاد و شادمان، ( رامش، دخت = دختر )، ( به مجاز ) دختری که موجب شادی و طرب و نصیب و بهره است
دختر
فارسی رامشاد
آرام و شاد، مرکب از رام ( آرام یا مطیع ) + شاد ( خوشحال )
پسر
فارسی رامشین
نام روستایی در نزدیکی سبزوار
دختر
فارسی رامفر
شکوه و جلالِ آرام، ( رام = آرام، فر = شکوه و جلال )، ( به مجاز ) ویژگی پسری که آرام است و دارای شکو ...
پسر
فارسی رامند
نام نوایی و لحنی در موسیقی ایرانی، ( اعلام ) ) از روستاهای خارج از محوطه ی بخارا در عهد رودکی، ) یک ...
پسر
فارسی
هنری رامه
مراد، مقصود، یاقوت
دختر
فارسی رامون
راهبر، راهنما، هدایت کننده
پسر
فارسی رامونا
مظهر عشق، لاتین نگهبان عاقل
دختر
فارسی، لاتین رامیسا
گل رز سفید
دختر
عربی
گل رامیلا
خدای بزرگ
دختر
فارسی، آشوری رامین دخت
دخترِ طربناک، ( رامین، دخت = دختر )
دختر
فارسی رانیه
بیننده، نظارت کننده بر چیزی
دختر
عربی