اسم - صفحه 60
شاه دلیر نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی، مرکب از خشیه به معنای شاه و ارش به معنی مرد دلیر
پسر
فارسی
تاریخی و کهن خشنواز
تحریفی از نام پادشاه هیاطله
پسر
فارسی دل آگاه
دانا و هوشیار، عاقل و دور اندیش، بیدار، ( در قدیم ) ( به مجاز ) دارای معرفت، هشیار، دانا
دختر
فارسی دل انگیز
گوارا، مطلوب، پسندیده، کسی یا چیزی که دل را برانگیزد و انسان را به نشاط و طرب بیاورد، ( به مجاز ) م ...
دختر
فارسی دل بهار
دختر سرزنده، کسی که قلبش مانند بهار سبزو زنده است
دختر
فارسی دل بیدار
آگاه، بیدار دل، روشن ضمیر
دختر
فارسی دل پاک
آنکه دلی پاک دارد، قلب صاف، ضمیر تابناک و دور از آلودگی، ( به مجاز ) عاری از صفت های ناپسند، صادق و ...
دختر
فارسی دل پرور
پرورش دهنده دل، بسیار مطبوع
دختر
فارسی دل سو
نوردل
دختر
فارسی دلا
ای دل
دختر
فارسی دلا ریس
عروس دل
دختر
فارسی دلارا
دل آرا
دختر
فارسی دل آرام
آرامش دهنده قلب، تسکین دهنده دل، موجب آرامش و آسایش خاطر، محبوب، معشوق
دختر
فارسی دلال
ناز و کرشمه
پسر
فارسی دلان
منسوب به دل، ( مجاز ) از جنس روح و جان، [دل= ( به مجاز ) نماد درونی ترین بخش وجود یا عمق جان که نشا ...
دختر
فارسی دلانا
آرامش مادر، عزیز مادر
دختر
ترکی، فارسی دلاوا
بخشنده
دختر
کردی دل آویز
( به مجاز ) پسندیده، زیبا و دلنشین، محبوب، مطلوب، خوشبو، خوب، زیبا، دلنشین
دختر
فارسی دلاویژ
دلاویز، آویژه یا آویزه دل، ( مجاز ) دلبر و معشوقه، ( = دلاویز )
دختر
فارسی دلاوین
دل پاک
دختر
فارسی دلبان
محافظ و نگهدارنده دل
دختر
فارسی دلبانو
بانوی دل
دختر
فارسی دلبرناز
دختر نازدار، زیبا
دختر
فارسی دلبین
صاحب دل و جان
پسر
فارسی دلپذیر
دل پسند، دلخواه، پسندیده، مرغوب، آنچه انسان بپسندد و به آن دل ببندد، مطبوع
دختر
فارسی دلجو
دلخواه، پسندیده، شایسته، نوازش کننده، تسلی دهنده، مهربان، ( به مجاز ) خوب، زیبا پسندیده، ( در قدیم ...
دختر
فارسی دلخوش
مسرور، شادمان، خرم، شاد، خوشحال، راضی، ( به مجاز ) شادمان و خرسند، ( در قدیم ) با شادمانی و خرسندی
دختر
فارسی دلرام
دلارام، آرامش دهنده دل، محبوب، معشوق، ( = دلارام ) ← دلارام
دختر
فارسی دلربا
رباینده دل
دختر
فارسی دلربای
زیبا، جذاب، معشوق، محبوب، نام نوعی عتیق که دارای دانه های ریز براق است
دختر
فارسی دلرخ
رخی چون دل
دختر
فارسی دلرفین
دلربا
دختر
کردی دلسان
دل فریب
دختر
کردی دلستان
دل ستاننده، دلربا، دلبر، دلکش، معشوق، محبوب، بسیار زیبا و جذاب، نوعی عقیق
دختر
فارسی دلشید
خورشیدِ دل، فروغِ دل، روشنایی دل، مایه ی شادی، خوشحالی و مسرت دل
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی دلفروز
( مجاز ) مایه شادی دل، زیبا، پسندیده و گرامی، موجب شادی دل، زیبا و پسندیده
دختر
فارسی دلگشا
شادی آفرین و فرحبخش، ( در موسیقی ایرانی ) رِنگی در دستگاه سه گاه، ( در تصوف ) صفت فیاضی و فتاحی خدا ...
دختر
فارسی
هنری دلگون
مانند دل، مرکب از دل+ گون ( مانند )
دختر
فارسی دلنشین
خوش آیند، آن چه در دل نشیند، مؤثر، ( به مجاز ) خوشایند و پسندیده
دختر
فارسی دلنوش
گوارای دل، مطبوع
دختر
فارسی دلنیکا
دختر خوش قلب
دختر
فارسی دلهان
پادشاه دل
دختر
ترکی، فارسی دلوار
دلاور، دلیر، بی باک، نام شهری در استان بوشهر، محل تولد رئیس علی دلواری مبارز و وطن پرست شجاع ایرانی
دختر
فارسی دلوان
دختر مهربان
دختر
کردی دلوفان
مهربان
دختر
کردی حافظ الدین
آن که محافظ و نگهبان دین است
پسر
عربی حام
حمایت کننده، نام یکی از پسران نوح ( ع )
پسر
عبری حامد حسین
ترکیب دو اسم حامد و حسین ( ستایشگر و خوب )، از نام های مرکب، حامد و حسین، ( اعلام ) حامدحسین، سیدمح ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی حامد رضا
ترکیب دو اسم حامد و رضا ( ستایشگر و خشنود )
پسر
عربی حامده
مؤنث حامد، سپاسگزار
دختر
عربی حامیم
ستوده و با عظمت
پسر
عربی حامین
پشتیبان، حمایت کننده، جمع حامی
پسر
عربی حانان
رحیم و بخشنده، رحیم، نام یکی از دلاوران در زمان داوود
دختر، پسر
عبری حانون
صاحب نعمت
پسر
عبری حانی
میش یا گاو وحشی
دختر، پسر
عربی حبان
نام یکی از صحابه پیامبر ( ص )
پسر
عربی حجت الدین
آن که دلیل و برهان دین است
پسر
عربی داژو
داغ و گرم
پسر
کردی داژیار
روزی، قدرت، قوت
پسر
کردی داشاب
هدیه
پسر
فارسی داشاد
هدیه
پسر
فارسی داعی
دعاکننده، طلب کننده، خواهنده، کسی که مردم را به دین و مذهب خود دعوت کند، دعاگو، دعوت کننده، ( در حق ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی دالغا
موج
دختر
ترکی داماسپیا
نام همسر اردشیر ساسانی و مادر خشایار شاه دوم، نام همسر اردشیر پادشاه هخامنشی
دختر
فارسی داملا
قطره
دختر
ترکی دامور
آواز نرم و لطیف
پسر
ترکی، فارسی دامونا
( مجاز ) زیبا و با طراوت چون دشت و صحرا، ( دامون = دشت و صحرا، الف ( اسم ساز ) ) ( به مجاز ) به معن ...
دختر
فارسی، یونانی دامیار
شکارچی، ماهی گیر
پسر
فارسی دامینه
( مجاز ) زیبا، جاری و روان، [دامین ( کردی ) = دامن، دامنه ی کوه، ه ( پسوند نسبت ) ] ( به مجاز ) زیب ...
دختر
کردی، فارسی دان
قاضی، داور نام یکی از پسران یعقوب ( ع )
پسر
عبری دانادخت
دختر عاقل و خردمند، ( دانا، دخت = دختر ) دختر عاقل و خردمند
دختر
فارسی دانادل
دانا و خردمند، آگاه و هوشیار، دل آگاه، ( در قدیم ) ( به مجاز ) آگاه و عارف
پسر
فارسی دانامهر
پسر دانا و مهربان
پسر
فارسی داناک
آگاه و دانا
دختر
اوستایی دانژه
غنچه گل نیمه باز
دختر
کردی داننده
دانا، استاد، ماهر، آگاه به امری، دارنده ی علم و توانایی، ماهر حاذق، واقف و آگاه به امری
پسر
فارسی داهیه
زیرک، باهوش، کار بزرگ، حادثه، داهی، ( در قدیم ) بسیار زیرک و دانا
دختر
عربی داو
قاضی، خداوند، هر یک از اشخاصی که طرفین دعوا برای حل اختلافات به طریقه غیررسمی انتخاب می کنند
پسر
فارسی داود
داوود
پسر
عبری داورا
دشت
پسر
آشوری داوودرضا
ترکیب دو اسم داوود و رضا ( محبوب و خشنود )، از نام های مرکب، ← داوود و رضا
پسر
عربی، عبری
مذهبی و قرآنی داوید
داوود
پسر
عبری دایا
( در زند و پازند ) زر سرخ و طلا، ( در عربی ) ذَهب
پسر
یونانی دایار
یار مادر
دختر
لری دایراک
مادر سر سخت، مادر حضرت سلطان اسحاق
دختر
کردی دخت مهر
دختر خورشید
دختر
فارسی دخشید
دختر خورشید، ( مجاز ) زیباروی، ( دخ = دختر، شید = خورشید )
دختر
فارسی در تاج
گل آفتاب گردان، ( در عربی ) عین الشمس، ( در انگلیسی ) sun flower
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، گل درا
منسوب به در، ( مجاز ) قیمتی و گران قیمت، ( در = مروارید، لؤلؤ، ا ( پسوند نسبت ) )، ( عربی ـ فارسی ) ...
دختر
فارسی، عربی درآسا
دُرمانند، به رنگ دُر
دختر
فارسی دربانو
مرکب از در ( مروارید )، بانو، در ( عربی ) + بانو ( فارسی ) مرکب از در ( مروارید ) + بانو
دختر
فارسی، عربی دربها
بانوی ارزشمند، نام همسر کورش کبیر، دختری که مانند مروارید ارزشمند است
دختر
فارسی
تاریخی و کهن درتا
مانند مروارید، همتای دُر، در ( عربی ) + تا ( فارسی ) مانند در
دختر
کردی، عربی، فارسی درثمین
مروارید گران بها، لؤلؤ قیمتی، ( مجاز ) گران بها و ارزشمند، ( عربی ) ( در = مروارید، لؤلؤ، ثمین = گر ...
دختر
عربی درجان
مروارید جان
دختر
کردی، عربی درچیدا
دختر مانند مادر
دختر
لری درخشا
نورانی، تابنده، درخشان
دختر
فارسی خاتون
لقب زنان اشرافی، لقب همسر خاقان چین که انوشیروان دختر او را به همسری برگزید، به صورت پسوند همراه بع ...
دختر
فارسی خاتونک
بانوی کوچک، نام روستایی در نزدیکی شیراز، خاتون ( بانو ) + ک
دختر
فارسی خارا
نوعی سنگ آذرین، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی
دختر
فارسی
طبیعت، هنری