[ویکی فقه] واژه کون که در زبان عربی بمعنای بودن است در اصطلاح فلسفی بمعنای پدید آمدن و تقریبا مرادف با حدوث بکار می رود و در مقابل آن واژه فساد بمعنای نابود شدن پدیده، استعمال می شود و بدین ترتیب مفهوم کون، اخص از مفهوم وجود می باشد. زیرا در مورد موجودات ثابت بکار نمی رود.این دو واژه معمولا با یکدیگر استعمال می شوند و مصداق روشن آن، نابود شدن جزئی از موجود جوهری و پدید آمدن جزء دیگری برای آن می باشد ولی می توان آن را به مصادیق دیگری نیز تعمیم داد؛ مثلا تعاقب اضداد را می توان کون و فساد در اعراض دانست هر چند اصطلاح معروف آن مخصوص به جواهر است.
در سلسله مباحث تغییر اشیاء در عالم طبیعت و حرکت آنها، نظریه ای در مورد تغییر صورت اشیاء و تبدیل آنها به موجود دیگری مطرح است. این نظریه می گوید که اشیاء هنگام تبدیل شدن به شیئی دیگر به جهت تغییر آنی که در تغییر صورت آنها رخ می دهد به شیء دیگری تبدیل می شوند. پس کون و فساد، تغییر آنی صورت ها می باشد. برای توضیح، مساله را با مثالی آغاز می کنیم. در مورد تغییر آنی گفته شده است که این چنین تغییری فقط در یک آن که همان ابتدا و یا انتهای یک قطعه از زمان است اتفاق می افتد. ترکیب اکسیژن و هیدروژن و تبدیل شدن آنها را به آب در نظر بگیرید، هر یک از اکسیژن و هیدروژن و آب یک جوهرند، پس در این تبدیل، جواهری مانند اکسیژن و هیدروژن در اثر ترکیب به جوهر دیگری مانند آب تبدیل می شوند. بنابراین، این تبدیل تغییری جوهری است و از دیدگاه ارسطو به روش کون و فساد تحقق می پذیرد. به این معنا که قبل از ترکیب، دو جوهر اکسیژن و هیدروژن وجود دارند که هر یک از صورت و ماده ای مرکب اند، صورت آنها همان صورت اکسیژنی و صورت هیدروژنی است که محسوس و یا قابل تجزیه نیست و فقط با عقل می توان وجود آن را کشف کرد و ماده هر یک از آنها، با اندک مسامحه ای، همان ذرات اتمی هستند که در هریک از دو عنصر، آرایش خاصی دارند. اکنون از دیدگاه ارسطویی به محض آرایش جدید ذرات اتمی که در اثر ترکیب یک اتم اکسیژن و دو اتم هیدروژن به وجود می آید، در یک آن، صورت اکسیژنی و صورت های هیدروژنی از ذرات مزبور زائل و به کلی معدوم می شوند و بلافاصله صورت آبی در ذرات آرایش یافته آفریده و جایگزین سه صورت پیشین می شود و با ترکیب این صورت با ذرات مزبور یک مولکول آب موجود می شود. این تغییری از نوع کون و فساد است. باز جوهر آب بدون هیچ تغییری برای مدتی –کم و یا زیاد-باقی می ماند تا دوباره در اثر ترکیب جدیدی در یک آن، از طریق کون و فساد به جوهر دیگری تبدیل شود و این روند همینطور ادامه دارد. بنابراین طبق این نظریه، جوهرها اکثر اوقات ثابت هستند و فقط در مقاطعی از زمان که شرایط خاصی فراهم است تغییری در آنها رخ می دهد و در یک آن به جوهر دیگری تبدیل می شوند. جوهر منعدم شده را "فاسد" و جوهری که تازه پدید آمده را "کائن" می گویند. همچنین انعدام جوهر را "فساد" و پدید آمدن آن را "کون" می نامند. طبق این نظریه، کون و فساد عبارت از دو حالتی هستند که متعاقب و متوارد بر موجودات جهان طبیعت اند چنانکه موجودات همواره در معرض خلع صورت و لبس صورتی دیگرند؛ خلع صورت را فساد و لبس صورت دیگر را کون گویند چنانکه وقتی آب تبدیل به هوا می شود صورتی را رها کرده و متلبس بصورتی دیگر شود. بطور کلی موجودات بر دو قسم اند بعضی قابل کون و فسادند و بعضی دیگر قابل کون و فساد نمی باشند و بلکه مبدع بوده قابل تبدیل صور نمی باشند.
جایگاه هیولی در کون و فساد
در کون و فساد، هیولی در موجود کائن و فاسد واحد است و فقط این صورت شی است که تغییر می کند؛ زیرا در صورتی که هیولی نیز بخواهد در این بین حادث شود، یعنی همان هیولای قبلی نباشد، لازم است که امکان و استعداد هیولا، قبل از وجود آن موجود باشد و به همین ترتیب هیولای قبلی نیز در حدوث خود احتیاج به وجود استعدادش قبل از وجودش دارد و بر همین ترتیب تسلسل پیش می آید. این تسلسل محال است مگر اینکه بنابر نظریه حرکت جوهری ملاصدرا ماده با صورت متحد باشد و در حدوثش تابع آن باشد که در این صورت تبدیل صورت همان تبدیل جوهر شی است چون صورت و ماده در ذات متحداند.
ماهیت کون و فساد
اکنون سؤال این است که آیا صورت موجود قبلی زایل و فاسد می شود و بجای آن صورت کاملتری بوجود می آید که دارای کمال صورت قبلی هم هست یا اینکه در موقعیت جدید واقعا دو صورت وجود دارد که یکی از آنها فوق دیگری و در طول آن قرار دارد نه اینکه صورت قبلی نابود شده باشد. مثلا هنگامی که صورت نباتی در مجموعه ای از عناصر بوجود می آید آیا عناصر مزبور با فعلیت خودشان در ضمن گیاه باقی می مانند و می توان گفت که در این گیاه اکسیژن و ئیدروژن و ازت و کربن و... بالفعل وجود دارد و صورت گیاهی با مجموعه آنها متحد شده است یا باید گفت که تنها صورتی که در آن وجود دارد صورت نباتی است و عناصر مذکور فقط بالقوه موجود هستند. و آیا هنگامی که نفس حیوانی به مواد خاصی تعلق می گیرد می توان گفت که آنها وجود خاص خود را حفظ می کنند و در ضمن وجود حیوان وجود بالفعل دارند یا باید گفت که آنچه فعلیت دارد صورت نفس حیوانی است و بدن آن بالقوه موجود است و آیا مواد تشکیل دهنده بدن انسان و میلیونها سلول زنده آن هر کدام صورت و فعلیت خاص خود را دارند و نفس انسانی بعنوان صورت فوقانی به آنها تعلق می گیرد یا آنچه در انسان زنده فعلیت دارد فقط روح اوست و بدن وی بالقوه موجود است. بنابراین آنچه محور بحث را در این اقسام تشکیل می دهد این است که آیا اجتماع دو صورت در یک موجود جایز است یا نه؟بنظر می رسد که نباید تردیدی روا داشت در اینکه صورت های قبلی به حال خود باقی هستند و صورت جدیدی در طول آنها بوجود می آید و با آنها به نحوی اتحاد پیدا می کند و سپس با فاسد شدن یا قطع تعلق همان فعلیتهای قبلی به حال خود باقی می مانند و دیگر صورت جدیدی از نو برای آنها پدید نمی آید. مؤید آن این است که بسیاری از ذرات عناصر و مواد معدنی و آلی را می توان با چشم مسلح بصورت جداگانه مشاهده کرد و در بدن انسان می توان میلیونها بلکه میلیاردها جانور زنده و از جمله گلبولهای سفید و قرمز خون را مشاهده نمود و می توان آنها را از بدن وی بیرون آورد و در شرایط خاصی نگهداری کرد. پس نه تنها مواد معدنی و آلی با فعلیتها و صورت های خاص خودشان در ضمن وجود نبات و حیوان و انسان موجود هستند بلکه موجودات نباتی و حیوانی بی شماری در ضمن یک حیوان کامل تر و انسان بالفعل وجود دارند و روح حیوانی و انسانی بعنوان صورت فوقانی در مرتبه عالی تر و در طول صور و نفوس آنها تحقق می یابد. بنابراین نباید تردید کرد که اجتماع دو صورت طولی یا بیشتر در ماده واحده ممکن بلکه کثیرالوقوع است و آنچه ممکن نیست اجتماع دو صورت متضاد در ماده واحده است که در عرض یکدیگر قرار می گیرند. در اینجا سؤالی مطرح می شود که به چه وسیله می توان صورت های طولی را از صورتهای عرضی باز شناخت.پاسخ این است که شناختن صورت های طولی و عرضی تنها بوسیله تجربه ممکن است یعنی هر صورتی که با تجربه ثابت شد که قابل اجتماع با صورت دیگری نیست عرضی و هر صورتی که قابل اجتماع با صورت دیگری باشد طولی خواهد بود، مثلا صورت آب و بخار و صورت های عناصر گوناگون از قبیل صورت های عرضی و متضاد هستند اما صورت های عناصر با صورت نباتی یا حیوانی یا انسانی قابل اجتماع اند و از اینروی از قبیل صورت های طولی بشمار می روند. همچنین اجتماع صورتهای جانوران پست مانند سلولها و گلبول ها با صورت عالی تر مانند صورت حیوانات کامل تر و انسان ممکن است و از این جهت صورت حیوانات عالی و صورت انسان نسبت به دیگر صورت ها طولی می باشد.
دیدگاه این سینا
...
در سلسله مباحث تغییر اشیاء در عالم طبیعت و حرکت آنها، نظریه ای در مورد تغییر صورت اشیاء و تبدیل آنها به موجود دیگری مطرح است. این نظریه می گوید که اشیاء هنگام تبدیل شدن به شیئی دیگر به جهت تغییر آنی که در تغییر صورت آنها رخ می دهد به شیء دیگری تبدیل می شوند. پس کون و فساد، تغییر آنی صورت ها می باشد. برای توضیح، مساله را با مثالی آغاز می کنیم. در مورد تغییر آنی گفته شده است که این چنین تغییری فقط در یک آن که همان ابتدا و یا انتهای یک قطعه از زمان است اتفاق می افتد. ترکیب اکسیژن و هیدروژن و تبدیل شدن آنها را به آب در نظر بگیرید، هر یک از اکسیژن و هیدروژن و آب یک جوهرند، پس در این تبدیل، جواهری مانند اکسیژن و هیدروژن در اثر ترکیب به جوهر دیگری مانند آب تبدیل می شوند. بنابراین، این تبدیل تغییری جوهری است و از دیدگاه ارسطو به روش کون و فساد تحقق می پذیرد. به این معنا که قبل از ترکیب، دو جوهر اکسیژن و هیدروژن وجود دارند که هر یک از صورت و ماده ای مرکب اند، صورت آنها همان صورت اکسیژنی و صورت هیدروژنی است که محسوس و یا قابل تجزیه نیست و فقط با عقل می توان وجود آن را کشف کرد و ماده هر یک از آنها، با اندک مسامحه ای، همان ذرات اتمی هستند که در هریک از دو عنصر، آرایش خاصی دارند. اکنون از دیدگاه ارسطویی به محض آرایش جدید ذرات اتمی که در اثر ترکیب یک اتم اکسیژن و دو اتم هیدروژن به وجود می آید، در یک آن، صورت اکسیژنی و صورت های هیدروژنی از ذرات مزبور زائل و به کلی معدوم می شوند و بلافاصله صورت آبی در ذرات آرایش یافته آفریده و جایگزین سه صورت پیشین می شود و با ترکیب این صورت با ذرات مزبور یک مولکول آب موجود می شود. این تغییری از نوع کون و فساد است. باز جوهر آب بدون هیچ تغییری برای مدتی –کم و یا زیاد-باقی می ماند تا دوباره در اثر ترکیب جدیدی در یک آن، از طریق کون و فساد به جوهر دیگری تبدیل شود و این روند همینطور ادامه دارد. بنابراین طبق این نظریه، جوهرها اکثر اوقات ثابت هستند و فقط در مقاطعی از زمان که شرایط خاصی فراهم است تغییری در آنها رخ می دهد و در یک آن به جوهر دیگری تبدیل می شوند. جوهر منعدم شده را "فاسد" و جوهری که تازه پدید آمده را "کائن" می گویند. همچنین انعدام جوهر را "فساد" و پدید آمدن آن را "کون" می نامند. طبق این نظریه، کون و فساد عبارت از دو حالتی هستند که متعاقب و متوارد بر موجودات جهان طبیعت اند چنانکه موجودات همواره در معرض خلع صورت و لبس صورتی دیگرند؛ خلع صورت را فساد و لبس صورت دیگر را کون گویند چنانکه وقتی آب تبدیل به هوا می شود صورتی را رها کرده و متلبس بصورتی دیگر شود. بطور کلی موجودات بر دو قسم اند بعضی قابل کون و فسادند و بعضی دیگر قابل کون و فساد نمی باشند و بلکه مبدع بوده قابل تبدیل صور نمی باشند.
جایگاه هیولی در کون و فساد
در کون و فساد، هیولی در موجود کائن و فاسد واحد است و فقط این صورت شی است که تغییر می کند؛ زیرا در صورتی که هیولی نیز بخواهد در این بین حادث شود، یعنی همان هیولای قبلی نباشد، لازم است که امکان و استعداد هیولا، قبل از وجود آن موجود باشد و به همین ترتیب هیولای قبلی نیز در حدوث خود احتیاج به وجود استعدادش قبل از وجودش دارد و بر همین ترتیب تسلسل پیش می آید. این تسلسل محال است مگر اینکه بنابر نظریه حرکت جوهری ملاصدرا ماده با صورت متحد باشد و در حدوثش تابع آن باشد که در این صورت تبدیل صورت همان تبدیل جوهر شی است چون صورت و ماده در ذات متحداند.
ماهیت کون و فساد
اکنون سؤال این است که آیا صورت موجود قبلی زایل و فاسد می شود و بجای آن صورت کاملتری بوجود می آید که دارای کمال صورت قبلی هم هست یا اینکه در موقعیت جدید واقعا دو صورت وجود دارد که یکی از آنها فوق دیگری و در طول آن قرار دارد نه اینکه صورت قبلی نابود شده باشد. مثلا هنگامی که صورت نباتی در مجموعه ای از عناصر بوجود می آید آیا عناصر مزبور با فعلیت خودشان در ضمن گیاه باقی می مانند و می توان گفت که در این گیاه اکسیژن و ئیدروژن و ازت و کربن و... بالفعل وجود دارد و صورت گیاهی با مجموعه آنها متحد شده است یا باید گفت که تنها صورتی که در آن وجود دارد صورت نباتی است و عناصر مذکور فقط بالقوه موجود هستند. و آیا هنگامی که نفس حیوانی به مواد خاصی تعلق می گیرد می توان گفت که آنها وجود خاص خود را حفظ می کنند و در ضمن وجود حیوان وجود بالفعل دارند یا باید گفت که آنچه فعلیت دارد صورت نفس حیوانی است و بدن آن بالقوه موجود است و آیا مواد تشکیل دهنده بدن انسان و میلیونها سلول زنده آن هر کدام صورت و فعلیت خاص خود را دارند و نفس انسانی بعنوان صورت فوقانی به آنها تعلق می گیرد یا آنچه در انسان زنده فعلیت دارد فقط روح اوست و بدن وی بالقوه موجود است. بنابراین آنچه محور بحث را در این اقسام تشکیل می دهد این است که آیا اجتماع دو صورت در یک موجود جایز است یا نه؟بنظر می رسد که نباید تردیدی روا داشت در اینکه صورت های قبلی به حال خود باقی هستند و صورت جدیدی در طول آنها بوجود می آید و با آنها به نحوی اتحاد پیدا می کند و سپس با فاسد شدن یا قطع تعلق همان فعلیتهای قبلی به حال خود باقی می مانند و دیگر صورت جدیدی از نو برای آنها پدید نمی آید. مؤید آن این است که بسیاری از ذرات عناصر و مواد معدنی و آلی را می توان با چشم مسلح بصورت جداگانه مشاهده کرد و در بدن انسان می توان میلیونها بلکه میلیاردها جانور زنده و از جمله گلبولهای سفید و قرمز خون را مشاهده نمود و می توان آنها را از بدن وی بیرون آورد و در شرایط خاصی نگهداری کرد. پس نه تنها مواد معدنی و آلی با فعلیتها و صورت های خاص خودشان در ضمن وجود نبات و حیوان و انسان موجود هستند بلکه موجودات نباتی و حیوانی بی شماری در ضمن یک حیوان کامل تر و انسان بالفعل وجود دارند و روح حیوانی و انسانی بعنوان صورت فوقانی در مرتبه عالی تر و در طول صور و نفوس آنها تحقق می یابد. بنابراین نباید تردید کرد که اجتماع دو صورت طولی یا بیشتر در ماده واحده ممکن بلکه کثیرالوقوع است و آنچه ممکن نیست اجتماع دو صورت متضاد در ماده واحده است که در عرض یکدیگر قرار می گیرند. در اینجا سؤالی مطرح می شود که به چه وسیله می توان صورت های طولی را از صورتهای عرضی باز شناخت.پاسخ این است که شناختن صورت های طولی و عرضی تنها بوسیله تجربه ممکن است یعنی هر صورتی که با تجربه ثابت شد که قابل اجتماع با صورت دیگری نیست عرضی و هر صورتی که قابل اجتماع با صورت دیگری باشد طولی خواهد بود، مثلا صورت آب و بخار و صورت های عناصر گوناگون از قبیل صورت های عرضی و متضاد هستند اما صورت های عناصر با صورت نباتی یا حیوانی یا انسانی قابل اجتماع اند و از اینروی از قبیل صورت های طولی بشمار می روند. همچنین اجتماع صورتهای جانوران پست مانند سلولها و گلبول ها با صورت عالی تر مانند صورت حیوانات کامل تر و انسان ممکن است و از این جهت صورت حیوانات عالی و صورت انسان نسبت به دیگر صورت ها طولی می باشد.
دیدگاه این سینا
...
wikifeqh: کون_و_فساد