واژگان تصوف

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تصوف ، عنوان قسم عمده ای از سلوک باطنی دینی در عالم اسلام است، که در این مقاله به واژگان تصوف پرداخته شده.
تصوف ، مصدر لازم ثلاثی مزید از باب تفعل ، در لغت به معنای صوفی شدن است . یکی از موارد کاربرد باب تفعل در عربی ، بیان دارا شدن چیزی یا صفتی است ، مثل تأهل (دارای اهل شدن ) و تألم (دارای الم شدن ؛. این ویژگی باب تفعل ، بخصوص در بیان گرویدن به فرقه ها و آیینها به کار می رود، که از جمله می توان به تَمَجُّس (گرویدن به آیین مجوسی ) و تَهَوُّد (گرویدن به دین یهودی ) اشاره کرد. به همین قیاس ، از کلمه صوفی، تصوف ساخته شده است . جمع صوفی ، «صوفیه » است که به صورت عنوانی برای پیروان تصوف به کار می رود. در باره وجه تسمیه صوفیه ابونصر سراج در اللمع فی التصوف آورده است که صوفیان در پی نوع خاصی از علم نبودند و صفت اخلاقی ویژه ای را نمی توان به آنان نسبت داد، زیرا آن ها سرچشمه تمام دانشها و دارای مجموعه «احوال » بوده اند و به همین دلیل ، بر خلاف زهاد و فقها، بر اساس داشتن خصوصیتی اخلاقی یا علمی خاص نامیده نشده اند.اگر چه واژه تصوف در آثار صوفیان متقدمی چون قُشَیری (متوفی ۴۶۵) به کار رفته ، فقط برخی از لغت نویسان متأخر، مصدر تصوف را ذکر کرده اند.
نسبت صوفی به افراد مختلف
در البیان و التبیین جاحظ (متوفی ۲۵۵) واژگان صوفی و صوفیه به کار رفته است و برخی ، همچون ابوهاشم صوفی یا کوفی (قرن دوم )، از جمله صوفیان خوانده شده اند. ابونصر سرّاج از حسن بصری (متوفی ۱۱۰) و سفیان ثوری (متوفی ۱۶۱) جملاتی نقل کرده که حاکی از رواج واژه صوفی در قرن دوم است . به گفته قشیری و ابن جوزی (متوفی ۵۹۷)، پیش از سال ۲۰۰ به عده ای ، صوفی اطلاق می شده است . طبق قول ابن خلدون ، تصوف روش صحابه و تابعین و سلف امت نیز بوده ، اما از قرن دوم به بعد، با رواج دنیاپرستی در میان مسمانان ، کسانی که بر خلاف آنان به عبادت روی آوردند، صوفی نام گرفتند. به گفته ابن تیمیه (متوفی ۷۲۸) لفظ صوفیه تا پایان قرن سوم رواج نداشته است . وی در عین حال اشاره می کند که کاربرد این واژه را به برخی از بزرگان قرون دوم و سوم نسبت داده اند. کِنْدی از گروهی به نام صوفیه سخن گفته است که در سال ۲۰۰ در اسکندریه مصر، برای امر به معروف ، در برابر سلطان شورش کردند. ابن ندیم از جابربن حیان کوفی (متوفی ۱۶۰) با تعبیر «صوفی » یاد کرده است . طبق نظر لویی ماسینیون ، عنوان صوفی به گروه کوچکی از زهاد کوفه اشاره داشت که آخرین پیشوای آنان عبدک صوفی (متوفی ۲۱۰) بود. گرچه مطالب فوق از کسانی نقل شده که پس از قرن دوم می زیسته اند و گزارش معتبری از قرن اول و دوم ، دالّ بر رواج واژه صوفی ، در دست نیست ، نظر بدوی مبنی بر اطلاق این کلمه به افراد زاهد و عابد در اوایل قرن دوم یا اندکی پیش از آن ، درست به نظر می رسد. صوفی را فقیر، عارف ، اهل سلوک و طریقت نیز گفته اند. بعلاوه آنها خود را اهل باطن نیز می خوانند از آن جهت که به باطن و حقیقت دین توجه می کنند.
تفاوت صوفی و متصوف
به تعبیر قشیری هر کس به تصوف روی آورد، «متصوف » (جمع آن : متصوفه ) خوانده می شود. حلاج در باره تفاوت صوفی و متصوف گفته است کسی که به «او» اشاره می کند متصوف است و کسی که از «او» به وی اشاره می شود، صوفی است . به عبارت دیگر، اهل کمال و آنان که از صفات نفسانی دور گشته و به حقیقت رسیده اند، صوفی اند و طالبانِ رسیدن به مقام و مرتبه صوفیان ، متصوف خوانده می شوند. هجویری درجه دیگری نیز برای اهل تصوف ذکر کرده که «مستصوف » است و مستصوف کسی است که ظاهر خود را همچون صوفیان و طالبان تصوف می آراید، اما در واقع از عقاید و اعمال ایشان به دور است . بعید نیست که تعبیر «صوفی وَش » در شعر حافظ اشاره به همین گروه باشد.
ریشه واژه صوفی
...

پیشنهاد کاربران

بپرس