نخستین مرحله فقه شیعه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آنچه اکنون به نام فقه شیعه، به گونه سرشار، گسترده، منسجم و مستدل، در میراث علمی و فرهنگی شیعه می درخشد و پیروان اهل بیت (ع) بدان می بالند، در بستر تکوین و پیدایش خود، مراحل گوناگونی را سپری کرده و برهه های بسیاری را به خود دیده است.
بی گمان، باید نخستین مرحله این فرایند افتخارآمیز را در دوران ائمه (ع) جست وجو کرد که گروهی از راویان حدیث، برخلاف سیره دیگر راویان، تنها به شنود و ضبط احادیث، بسنده نمی کردند، بلکه در شنیده های خود درنگ، و به گاه نیاز، اجتهاد و فتوا صادر می کرده اند. به گونه ای که در میان مردم، به فقاهت، شناخته می شدند.ابوعمرو کشی، زیر عنوان: (تسمیة الفقهاء من اصحاب ابی جعفر و ابی عبدالله، علیهما السلام) می نویسد:(اجمعت العصابة علی تصدیق هؤلاء الاوّلین من اصحاب ابی جعفر و اصحاب ابی عبداللّه، علیهما السّلام، وانقادوا لهم بالفقه، فقالوا: أفقه الاوّلین ستّة: زرارة، و معروف بن خَرَّبوذ، و برید، و ابوبصیر الاسدی، والفضیل بن یسار، و محمّد بن مسلم الطائفی. قالوا: وأفقه الستّة: زرارة.) امامیّه بر تصدیق این نخستین گروه از اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق (ع) اتفاق نظر دارند و آنان را به فقاهت شناخته اند و گفته اند: فقیه ترین آنان، شش نفر است: زراره و معروف بن خرّبوذ و برید و ابوبصیر اسدی و فضیل بن یسار و محمد بن مسلم طائفی. و گفته اند در میان این شش نفر، زراره، فقیه تر است.نجاشی، درباره علی بن حسن طاهری، نوشته است:(کان فقیها ثقة فی حدیثه.) او، فقیه و در نقل حدیث، ثقه بود.وشیخ در معرفی او نوشته است:(له کتب فی الفقه.) وی درباره حسن بن محمد بن سماعه نیز نوشته است:(واقفی المذهب الاّ انّه جیّد التصانیف نقی الفقه حسن الانتفاع له ثلاثون کتاباً.) او واقفی مذهب بود. ولی آثاری خوب و فقهی پاکیزه و سودمند داشت و دارای سی کتاب بود.محقق در معتبر، می نویسد:(برَز بتعلیمه من الفقهاء الافاضل جمّ غفیر کزرارة بن اعین، و اخوته بکیر و حمران و جمیل) از برکت آموزش امام صادق(ع) گروه بزرگی از فقهای فاضل، به ظهور رسیدند، مانند زراره پسر اعین و برادرانش بکیر و حمران و جمیل.شمار فراوانی از این راویان، به نگارش کتاب پرداختند و بدین وسیله، شنیده های خود را ثبت و ضبط کردند. در میان ایشان نیز، بسیاری، کتاب یا کتابهای خود را بر ائمه (ع) عرضه می داشته اند، مانند: عبیداللّه بن علی حلبی، که شیخ درباره اش نوشته است:(له کتاب مصنف معمول علیه وقیل انّه عرض علی الصادق(ع) فلمّا رآه استحسنه وقال لیس لهؤلاء یعنی المخالفین مثله.) او، کتابی نگاشت که به آن عمل می شود و گویند آن را بر امام صادق(ع) عرضه داشت و حضرت با دیدن کتاب، آن را نیکو شمرد و فرمود: مخالفان شیعه، مانند این کتاب ندارند.در میان کتابهای فراوانی که شاگردان با ذوق و مستعد ائمه(ع) نوشته اند، کتابهایی که به ( اصول ) نامبردارند، از ارزش و جایگاه ویژه ای برخوردارند. این اصول، مرجع و منبع برای نخستین طبقه از فقهای شیعه؛ یعنی فقهای عصر ائمه(ع) بوده است.در اعتبار علمی و ارزش فقهی این اصول، همین بس که بسیاری و سرشاری آنها، فقهای شیعه را در دوران ائمه(ع) از روی آوردن به قیاس و استحسان، و دیگر نمودهای اجتهاد به رأی که جماعتی از فقهای عامه، به علت کم آوردن نصوص، به آن روی آوردند، نگه داشت.نیز همین اصول، زمینه ساز پیدایش مجامع حدیثی معتبر، مانند: کافی، من لایحضره الفقیه، استبصار و تهذیب الاحکام شد و از برکت غنای این منابع, فقهای پس از دوران ائمه(ع) نیز، از فروافتادن در شیوه های نادرست و خطرناک اجتهاد، در امان ماندند.
تعریف اصل
اصل چیست؟ علما در تعریف اصل، اختلاف کرده و گوناگون رأیها ارائه داده اند:۱. اصل، اثری است که تنها در بردارنده کلام معصوم (ع) است، برخلاف کتاب که در آن، سخن و نظر نویسنده آن نیز، یافت می شود. محقق تستری، می نویسد:(اصل، صرف نقل اخبار، بدون گسستن و استوار کردن و جمع میان ناسازگاران و بدون حکم کردن به درستی یا شذوذ خبر است. چنانکه در اصول رسیده به ما، مانند اصل زید زرّاد و اصل زید نرسی، شاهد این ویژگی هستیم، بدون فرق میان این که صاحب اصل، بدون واسطه از معصوم روایت کند، یا با واسطه، چنانکه این ویژگی در اصولی که در دست ماست، دیده می شود.) در این تعریف، مناقشه کرده و گفته اند:(در بسیاری از غیر اصول، مانند کتاب سلیم بن قیس و کتاب علی بن جعفر (ع) نیز سخن نویسندگان آنها، یافت نمی شود.) در پاسخ این اشکال می توان گفت: در این صورت، چه مانعی دارد دو کتاب یاد شده را نیز اصل بنامیم؟ چنانکه خواهیم دید، علمای رجال در مواردی، به جای اصل، تعبیر به کتاب کرده اند.۲. اصل، اثری است که روایات گردآمده در آن، باب بندی نشده باشد؛ بلکه آنچه در آن آمده، مجموعه ای از اخبار و آثار پراکنده باشد.در رد این تعریف نیز گفته اند: بسیاری از اصول، به گونه باب بندی، نگارش یافته اند، چنانکه شیخ در ترجمه احمد بن محمد بن نوح، نوشته است:(و له کتب فی الفقه علی ترتیب الاصول.) او, کتابهایی در فقه، به ترتیب اصول دارد.ولی شاید بتوان گفت: مقصود شیخ این است که وی کتابهایی در فقه دارد که همانند اصول، به صورت باب بندی نوشته نشده اند.به هر حال، اشکال دیگری که بر این تعریف شده این است که رسائل و مسائلی که در آن زمان، می نوشته اند نیز، باب بندی نبوده اند. بنابراین، باید به این گونه آثار نیز، اصل گفته شود. افزون بر این، در صورت درستی تعریف، باید ارزش کتاب، از اصل، بیش تر باشد، و حال آن که در نگاه اهل فن، اصل، از اعتبار و ارزش بیش تری، برخوردار است.ولی در پاسخ اشکال دوم، می توان گفت: کسانی که اصل را چنین تعریف کرده اند، تنها در مقام جداسازی آن از کتاب بوده اند و توجهی به ناسانی اصول با مسائل و رسائل، نداشته اند.۳. اصل، عبارت است از آنچه اصحاب امام صادق (ع) به طور مستقیم، در جواب مسائل خود از آن حضرت شنیده و نگاشته اند و کتابهایی که به این گونه، نگارش یافته، به اصول اربعمائه، شناخته شده اند. درباره این قول نیز گفته شده است: کتابهای بعضی از اصحاب امام صادق(ع) اصول نامیده نمی شوند، با این که آنان، بی واسطه، از امام، حدیث شنیده اند، مانند ابان بن تغلب، ابان بن عثمان، احمد بن محمد بن عمار، و زیاد بن منذر. ۴. اصل، آن است که به صورت رویارو، و بدون واسطه، از امام گرفته شده باشد.در اشکال بر این تعریف نیز گفته می شود: شماری از راویان، صاحب اصل، به شمار آمده اند، با این که بیش از دو حدیث از امام صادق(ع) نقل نکرده اند، مانند حریز. عکس این سخن نیز، صادق است؛ زیرا چنانکه گذشت، شماری از کتب در زمره اصول، به شمار نیامده اند، با این که روایتهای موجود در آنها، بی واسطه، از معصوم روایت شده است. ۵. اصل، کتابی است که در دوران ائمه(ع) نگاشته شده، برخلاف کتاب، که پس از سپری شدن این دوران، به رشته نگارش درآمده است.صاحب هدایة المحدّثین، این قول را به شیخ طوسی، نسبت می دهد. به هر حال این قول، بسیار ضعیف به نظر می رسد؛ زیرا کم نبوده اند کتابها و نگارشهایی که در دوران حیات ائمه(ع) نوشته شده اند. حتی با نگاهی به کتابهای رجالی، روشن می شود شمار کتابها و نگارشها در این دوران، بیش تر از اصول است.۶. اصل آن است که از کتاب و نسخه دیگری گرفته نشده باشد؛ بلکه نویسنده آن، یا خود از معصوم(ع) شنیده باشد و یا از کسی که او از معصوم شنیده است. به نظر می رسد این تعریف، خالی از اشکال و درخور پذیرش باشد؛ زیرا با معنای لغوی اصل نیز سازگار است.در لسان العرب، آمده است:(الاصل: أسفل کل شیء و جمعه اصول.) اصل، زیرساز هر چیزی و جمع آن اصول است.راغب می نویسد:(اصل الشیء: قاعدته التی لو توهمت مرتفعة لارتفع بارتفاعه سائره لذلک.) اصل چیزی، شالوده آن است که با از بین رفتن آن، بقیه آن نیز از بین می رود.در میان محققان، دسته ای همین تعریف را اختیار کرده اند. از جمله بحرالعلوم که گفته است:(الاصل فی اصطلاح المحدّثین من اصحابنا بمعنی الکتاب المعتمد الذی لم ینتزع من کتاب اخر.) اصل در اصطلاح محدّثانِ شیعه، کتابِ مورد اعتمادی است که از کتاب دیگری، گرفته نشده است.ابوعلی حائری، صاحب منتهی المقال نیز، در مقام فرق میان اصل و کتاب و مصنف می نویسد:(اصل کتابی است که مصنف، در آن احادیثی را که از معصوم(ع) یا راوی، شنیده، گرد آورده باشد؛ امّا کتاب و مصنَّف اگر در آنها حدیث معتبری یافت شود، به طور غالب، از اصول، گرفته شده است.) شیخ آقا بزرگ تهرانی نیز، همین تعریف را برگزیده و آن را شرح داده است. محدث نوری، این تعریف را می پذیرد، ولی با افزودن این قید که کتاب، آن گاه اصل است که مورد اعتماد باشد:(در اصل بودن یک کتاب، تنها این کافی نیست که از کتاب دیگری گرفته نشده باشد، اگر چه مورد اعتماد هم نباشد؛ زیرا علمای ما داشتن اصل را موجب مدح صاحب آن و سبب اعتماد بر محتوای آن دانسته اند. ایشان، چه بسا روایتی را به دلیل یافت نشدن متن آن در هیچ یک از اصول، ضعیف و سست بنیاد شمرده اند، چنانکه این کار از مفید و شیخ و دیگران، سر زده است. بنابراین، مورد اعتماد بودن در اصل، در نظر گرفته شده است. به این معنی که قاعده در اصل این است که قابل اعتماد باشد، مگر این که خلاف آن آشکار شود.) ولی با توجه به معنای لغوی اصل و سخنان محققان درباره اصول، به نظر می رسد، افزودن این قید، خالی از وجه باشد. از این روی، رجال نویسان، در ترجمه ٌ برخی از راویان می نویسند: (له اصل معتمد). البته انکار نمی کنیم اعتبار و ارزشی که اصول دارند، دیگر کتابها ندارند و به همین سبب، علمای رجال، داشتن اصل را نشانه ستوده بودن راوی، دانسته اند، ولی بحث بر سر تعریف و ماهیت اصل است، نه ویژگیها و برتریها و امتیازهای آن.
تفاوت اصل با کتاب، مصنَّف، نوادر و جامع
در میان آثار قلمی زمان ائمه(ع) غیر از اصل، به آثار دیگری، به نامهای کتاب، مصنف، نوادر و جامع نیز بر می خوریم.
← تفاوت اصل با کتاب
...

پیشنهاد کاربران

بپرس