[ویکی فقه] پیش از ورود به بحث اجماعها و مقدار دلالت محصّل و منقول آنها، نخست، شایسته است ارزش خود اجماع، روشن شود.
خداوند، برای انسان ، تنها یک حجت ذاتی قرارداده است که با آن باید حق را از باطل و درست را از نادرست تشخیص دهد و آن یگانه حجت، عقل است.عقل حجتی ذاتی و درونی است که همه چیز انسان به عهده آن است و عقاب و ثواب به خاطر آن.با استفاده از عقل، انسان باید راه حق را از راه باطل، دین حق را از دین باطل تشخیص دهد؛ از این روی می گویند اصول دین، تقلیدی نیست. وقتی عقل، دلیل محکمی بر حق بودن دینی یافت ؛ مثلا، با تعقل و تدبر خدا را شناخت و از راه معجزه ، پیامبر او را شناخت و آن پیامبر کتابی آورد که بشر از آوردن یک سوره همانند آن، عاجز بود و آن کتاب همگان را به مبارزه طلبید، ولی هیچ کس در این مبارزه پیروز نشد، پس با این معجزه هم حق بودن کتاب ثابت می شود و هم حق بودن رسول خدا؛ زیرا این کتاب را تنها رسول و فرستاده خدا آورد و کتاب، بر حق بودن رسول گواهی داد و پیامبر با آوردن این کتاب، ادعای رسالت خویش را ثابت کرد.در نتیجه دو حجت دیگر، به نام: قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله برای مردم پیدا شد، تا امور جزئی را که عقل توان تشخیص آن ها را ندارد، مشخص کند، از این روی، اینها نیز به نوبه خود، حجت خداوند برای بشرند. اگر چه عقل دلیل بر حجت بودن این دوست، ولی پس از دلالت عقل بر حجت بودن این دو، اینها بدون، بدون گفت وگو، حجت خواهند بود.قرآن کلام خدا و (لاریب فیه) است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم فرستاده خدا (ولاینطق عن الهوی). بنابراین، قرآن و سنت ، دو حجت الهی شدند، آنگاه علم فهم دقایق قرآن و علومی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، نزد ائمه علیهم السلام به امانت نهاده شد، تا آنان در زمانها و شرایط مناسب، آن علوم را در جامعه بگسترانند و با دلیلهای وصایت و ولایت ، یعنی با کمک قرآن و سنت، قول آن ها نیز حجت شد.در نتیجه، بر دو حجت پیشین، حجت سومی افزوده شد که گفتار و کردار امامان علیهم السلام باشد که ما برای آسانی کار و دوری از تقسیم بندیهای بسیار، گفتار و کردار ائمه علیهم السلام را با گفتار و کردار پیامبر صلی الله علیه و آله یکسان دانسته به همه نام سنت می دهیم.اینها مجموعه حجتهایی است که خداوند بر ما قرار داده، یکی درونی و ذاتی به نام عقل و دو تا برونی: قرآن و سنت، یا قرآن و عترت .
← حجتهای سه گانه
فقیهان، پس از باطل اعلام کردن ثبوت و تحقق گونه های اجماع، که نام برده شد، راه دیگری برای ثابت کردن تحقق و حجیّت اجماع مطرح می کنند.می گویند: ما می دانیم که علمای شیعه و فقیهان این مکتب ، پیوسته مواظب بوده اند که بدون دلیل فتوا ندهند. امور برخاسته از گمان ، مانند: قیاس و استحسان را در فتواهای خود دخالت ندهند و حتی علمای پیشین، تا زمان شیخ طوسی ، سعی ورزیده اند از واژگان روایات هم بیرون نروند، به گونه ای که اهل سنت ، به شیعیان طعن می زده اند و علمای شیعه را سرزنش می کرده اند که شما اهل اجتهاد نیستید و پیوسته از پیشینیان خود تقلید می کنید. شیخ طوسی برای رفع این اتهام و نشان دادن قدرت استنباط شیعه، کتاب مبسوط را نوشت. اگر دیدیم علمایی که چنین مواظبت داشته اند در ارائه فتوا، در مسأله ای بدون این که روایتی و یا آیه قرآنی وجود داشته باشد، بر آن فتوا داده اند و همه بر آن اتفاق دارند، می فهمیم که روایت و دلیلی داشته اند که در اثر رخدادهای روزگار به ما نرسیده است، ولی آنان بر آن مطلب وقوف داشته اند. پس ما از قول علمای گذشته، که اهل قیاس و استحسان و اجتهادهای علمای جدید نبوده اند، قول معصوم را حدس می زنیم و می شود اجماع حدسی و حجت است.با توجه به این سخن ، شرط حجیت اجماع حدسی این شد که اجماع در بین فقهای پیشین؛ مثلا، پیش از شیخ طوسی باشد و افزون بر این، در آن مسأله، آیه قرآن، روایت و مستندی برای اجماع نباشد.
سخن آیت اللّه بروجردی
در این جا مناسب است به گونه خلاصه ، سخن آیت اللّه بروجردی را درباره اجماع نقل کنیم؛ زیرا ایشان کسی است که بیش از دیگران، به اجماع و شهرت فقهای قدیم تکیه می کند و به آن اعتبار می دهد: (گروهی اجماع را از باب حدس حجت می دانند و می گویند: اگر علما با تمام اختلافاتی که در مبنا و روش استنباط دارند، باز در مسأله ای از مسائل اتفاق کنند، برای انسان بی گمان حدس قطعی به دست می آید که اینان این کلام را از کسی می دانند که سخن وی، نزد همه اینان حجت بوده است).
← اشکال
...
خداوند، برای انسان ، تنها یک حجت ذاتی قرارداده است که با آن باید حق را از باطل و درست را از نادرست تشخیص دهد و آن یگانه حجت، عقل است.عقل حجتی ذاتی و درونی است که همه چیز انسان به عهده آن است و عقاب و ثواب به خاطر آن.با استفاده از عقل، انسان باید راه حق را از راه باطل، دین حق را از دین باطل تشخیص دهد؛ از این روی می گویند اصول دین، تقلیدی نیست. وقتی عقل، دلیل محکمی بر حق بودن دینی یافت ؛ مثلا، با تعقل و تدبر خدا را شناخت و از راه معجزه ، پیامبر او را شناخت و آن پیامبر کتابی آورد که بشر از آوردن یک سوره همانند آن، عاجز بود و آن کتاب همگان را به مبارزه طلبید، ولی هیچ کس در این مبارزه پیروز نشد، پس با این معجزه هم حق بودن کتاب ثابت می شود و هم حق بودن رسول خدا؛ زیرا این کتاب را تنها رسول و فرستاده خدا آورد و کتاب، بر حق بودن رسول گواهی داد و پیامبر با آوردن این کتاب، ادعای رسالت خویش را ثابت کرد.در نتیجه دو حجت دیگر، به نام: قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله برای مردم پیدا شد، تا امور جزئی را که عقل توان تشخیص آن ها را ندارد، مشخص کند، از این روی، اینها نیز به نوبه خود، حجت خداوند برای بشرند. اگر چه عقل دلیل بر حجت بودن این دوست، ولی پس از دلالت عقل بر حجت بودن این دو، اینها بدون، بدون گفت وگو، حجت خواهند بود.قرآن کلام خدا و (لاریب فیه) است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم فرستاده خدا (ولاینطق عن الهوی). بنابراین، قرآن و سنت ، دو حجت الهی شدند، آنگاه علم فهم دقایق قرآن و علومی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، نزد ائمه علیهم السلام به امانت نهاده شد، تا آنان در زمانها و شرایط مناسب، آن علوم را در جامعه بگسترانند و با دلیلهای وصایت و ولایت ، یعنی با کمک قرآن و سنت، قول آن ها نیز حجت شد.در نتیجه، بر دو حجت پیشین، حجت سومی افزوده شد که گفتار و کردار امامان علیهم السلام باشد که ما برای آسانی کار و دوری از تقسیم بندیهای بسیار، گفتار و کردار ائمه علیهم السلام را با گفتار و کردار پیامبر صلی الله علیه و آله یکسان دانسته به همه نام سنت می دهیم.اینها مجموعه حجتهایی است که خداوند بر ما قرار داده، یکی درونی و ذاتی به نام عقل و دو تا برونی: قرآن و سنت، یا قرآن و عترت .
← حجتهای سه گانه
فقیهان، پس از باطل اعلام کردن ثبوت و تحقق گونه های اجماع، که نام برده شد، راه دیگری برای ثابت کردن تحقق و حجیّت اجماع مطرح می کنند.می گویند: ما می دانیم که علمای شیعه و فقیهان این مکتب ، پیوسته مواظب بوده اند که بدون دلیل فتوا ندهند. امور برخاسته از گمان ، مانند: قیاس و استحسان را در فتواهای خود دخالت ندهند و حتی علمای پیشین، تا زمان شیخ طوسی ، سعی ورزیده اند از واژگان روایات هم بیرون نروند، به گونه ای که اهل سنت ، به شیعیان طعن می زده اند و علمای شیعه را سرزنش می کرده اند که شما اهل اجتهاد نیستید و پیوسته از پیشینیان خود تقلید می کنید. شیخ طوسی برای رفع این اتهام و نشان دادن قدرت استنباط شیعه، کتاب مبسوط را نوشت. اگر دیدیم علمایی که چنین مواظبت داشته اند در ارائه فتوا، در مسأله ای بدون این که روایتی و یا آیه قرآنی وجود داشته باشد، بر آن فتوا داده اند و همه بر آن اتفاق دارند، می فهمیم که روایت و دلیلی داشته اند که در اثر رخدادهای روزگار به ما نرسیده است، ولی آنان بر آن مطلب وقوف داشته اند. پس ما از قول علمای گذشته، که اهل قیاس و استحسان و اجتهادهای علمای جدید نبوده اند، قول معصوم را حدس می زنیم و می شود اجماع حدسی و حجت است.با توجه به این سخن ، شرط حجیت اجماع حدسی این شد که اجماع در بین فقهای پیشین؛ مثلا، پیش از شیخ طوسی باشد و افزون بر این، در آن مسأله، آیه قرآن، روایت و مستندی برای اجماع نباشد.
سخن آیت اللّه بروجردی
در این جا مناسب است به گونه خلاصه ، سخن آیت اللّه بروجردی را درباره اجماع نقل کنیم؛ زیرا ایشان کسی است که بیش از دیگران، به اجماع و شهرت فقهای قدیم تکیه می کند و به آن اعتبار می دهد: (گروهی اجماع را از باب حدس حجت می دانند و می گویند: اگر علما با تمام اختلافاتی که در مبنا و روش استنباط دارند، باز در مسأله ای از مسائل اتفاق کنند، برای انسان بی گمان حدس قطعی به دست می آید که اینان این کلام را از کسی می دانند که سخن وی، نزد همه اینان حجت بوده است).
← اشکال
...
wikifeqh: ناپاکی_کفار_از_دیدگاه_اجماع