میدان

/meydAn/

مترادف میدان: زمین مسابقه، زمین بازی، ساحت، عرصه، فضا، گستره، محوطه، جولانگاه، صحنه، معرکه، رزمگاه، مصافگاه، زمینه فعالیت

معنی انگلیسی:
arena, compass, place, plaza, scope, square, field, open space, furlong, [fig.] range, liberty ofaction

لغت نامه دهخدا

میدان. [ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) مرکب از می + دان ، پسوند ظرفیت چنانکه گلدان ، جای گل وشمعدان ، جای شمع. ظرف و آوند شراب و پیاله شرابخواری. ( از شعوری ج 2 ورق 357 ) ( از ناظم الاطباء ). ظرف و اوانی شراب را گویند. ( برهان ). در فارسی به معنی ظرف می است و ظرف و آنیه شراب است. ( یادداشت مؤلف ).

میدان. [ م َ ی َ ] ( ع مص ) مید. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مید شود.

میدان. [ م َ / می ] ( ع اِ ) عیش فراخ خوش. || صفحه زمین بی عمارت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). میدان به کسر میم است آله باشد از دون به معنی لاغر ساختن ؛ چون سواری و گشت زمین فراخ ، چارپای را لاغر می کند لهذا میدان گفتند چنانچه مضمار از ضمر مأخوذ است و ضمر به معنی لاغر میان شدن است و بعضی نوشته اند که میدان ، به فتح ، فارسی و میدان به کسر، معرب آن است. ( از غیاث ). میدان فارسی معرب است. ( المعرب جوالیقی ص 315 ). میدان در اصل پارسی بود و اعراب بر آن جمع بسته میادین گویند چنانکه فرمان را فرامین گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). بی شبهه این کلمه فارسی است ، چه از طرفی علمای لغت و اشتقاق در حرکات و وزن و اصل و معنی آن اختلاف دارند و این اختلاف بیشتر از اوقات نشانه دخیل بودن لغت است در زبان عرب از جمله المیدان بالفتح و یکسر و هذه عن ابن عباد قال ابن القطاع فی کتاب الابنیة اختلف فی وزنه فقیل فعلان من ماد یمید اذا تلوی و اضطرب و معناه ان الخیل تجول فیه و تتثنی متعطفة و تضطرب فی جولانها و قیل وزنه فعلان من المدی و هوالغایة لان الخیل تنتهی فیه الی غایاتها من الجری و الجولان و اصله مدیان فقدمت اللام الی موضع العین فصار میداناً کما قیل فی جمع باز بیزان و الاصل بزیان و وزن باز فلع و بیزان فلعان ؛ و قیل وزنه فیعال من مدن یمدن اذا اقام فتکون الباء و الالف فیه زائدتین و معناه ان الخیل لزمت الجولان فیه و التعطف دون غیره... و از طرف دیگر می بینیم این کلمه در حال جمود مانده است در عربی و حال آنکه این زبان از گوهر تجوهر اجسام و از فرزین تفرزیت می سازد و آن را به فرازنه جمعمی بندد همان طور که مرزبان را به مرازبه ؛ و باز می بینیم که معانی که به آن می دهند تجسمی است و نیز در اشعار جاهلیت و قرآن این کلمه نیامده است و هم مسیر این کلمه تقریباً از بغداد تا اقصی بلاد ماوراءالنهر می باشد که مسیر تاریخی ایرانیان است یعنی این کلمه در محلات و قراء و بلاد این اعلام و اسماء خاصه است در صورتی که در بلاد عربیه این اسم نیست و باز بر خلاف در لغت فارسی مرکباتی از قبیل میداندار و میدانداری از این کلمه آمده است و هم معانی این کلمه در فارسی متعددو در عربی منحصر است. اما شاید گفته شود عربی نبودن این کلمه اگر به ادله صحیح است دلیل فارسی بودن آن چیست و شاید از زبانی دیگر باشد، دلیل آن واضح است وآن این که در سایر زبانها این کلمه مستعمل نیست. و مثل «قد جعل احدی اذنیه بستاناً و الاخری میداناً» مولد است. ( یادداشت مؤلف ). باهه. عرصه. پهنه. فسحت. ( یادداشت مؤلف ). هر جای فراخ پهن و برابر و بی عمارت و پهنه. ( ناظم الاطباء ) : سواران نظم و نثر در میدان بلاغت درآیند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 392 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

زمین وسیع، محل اسب دوانی، بعربی نیزمیدان میگویندوجمع آن میادین است
( اسم ) ۱ - صفحه زمین بی عمارت پهنه زمین عرصه : [ بدان که عالم قیامت و میدان رستاخیزو مجمع سیاست و هیبت بندگان خدای را کارهای عظیم در پیش است . ] ۲ - زمین وسیعی که در آن اسب دوانی و چوگان بازی کنند. ۳ - محوطه ای که چند خیابان بدان منتهی شود فلکه جمع (بسیاق عربی ) میادین . ۴ - مسافت ۱ / ۳ یک میل و ۱ / ۹ یک فرسخ : [ از منزل که دو میدان دور شدند بابادیی رسیدند..] ۵ - ( جوهریان ) طول و عرض جواهر قیمتی . یا میدان اسب دوانی .اسپریس . یا میدان اغبر . کره زمین . یامیدان خاک یا( خاکی ) . ۱ - کره زمین . ۲ - قالب و جسد آدمی و حیوانات دیگر . یا میدان عاج . ورق کاغذ سفید. یااز میدان بدرکردن کسی را . او را طرد کردن وی را مغلوب کردن . یااز میدان در رفتن . مغلوب شدن و کنار رفتن . یا به میدان آمدن . وارد معرکه جنگ و غیره شدن : [ تنهابمیدان آمده ای ] یا میدان بسر آمدن ۱ - باخر رسیدن عمر . ۲ - قایم شدن قیامت
دهی است از دهستان فین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس

فرهنگ معین

(مِ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - پهنه زمین ، عرصه . ۲ - محوطه ای که چند خیابان بدان وصل می شود، فلکه . ج . میادین . ۳ - زمین یا محوطة بازی و مسابقه .

فرهنگ عمید

۱. محوطه ای معمولاً دایره ای شکل که چندین خیابان را به هم ارتباط می دهد: میدان مادر.
۲. زمین معمولاً وسیع بازی و ورزش: میدان اسب دوانی.
۳. زمین جنگ و مبارزه: میدان جنگ.
۴. مکان فروش کالایی معیّن: میدان تره بار.
۵. مکان قابل رؤیت: میدان دید.
۶. محل و عرصۀ انجام یک کار: میدان فعالیت، میدان عمل.
۷. [مجاز] جنگ، نبرد.
* میدان دادن: (مصدر متعدی ) [عامیانه، مجاز] به کسی مجال و فرصت دادن که هر کار می خواهد بکند.

فرهنگستان زبان و ادب

{field} [فیزیک] نتیجۀ نمایش مجرد این نظر که ماده سرشت فضای پیرامون خود را تغییر می دهد
[ریاضی] ← هیأت

واژه نامه بختیاریکا

بازیگَه؛ دَو گَه؛ دَو؛ لِر؛ لَرد

دانشنامه عمومی

میدان ( میدان شهری ) ( به انگلیسی: Town square ) واژه ای پارسی به معنای فضای بازی در برخوردگاه چند خیابان است. یک میدان شهری، فضای باز و عمومی است که برای فعالیت های گوناگون استفاده می شود. میدان ها لزوماً به شکل یک دایره نیستند. بیشتر میدان ها مناظر و فضاهایی هستند که برای دکه ها و بازارها، اجرای کنسرت ها، گردهمایی های سیاسی و سایر رویدادها مناسب هستند. [ ۱] در بسیاری از میدان ها، چمن، فواره، یادمان و تندیس هایی به منظور زیباسازی ساخته و نهاده می شود.
نهادهای بزرگ شهری و کشوری مانند شهرداری ها و وزارتخانه ها هم معمولاً در دور میدان های اصلی شهرها قرار دارند. [ ۲]
میدان واژه ای پارسی می باشد به معنای زمین وسیع، محل اسبدوانی که به عربی نیز به آن میدان می گویند و جمع آن میادین است. [ ۳] از ریشه می با پسوند دان تشکیل شده است. [ ۴] جان ریچاردزون ایران شناس در سال ۱۷۰۰ میلادی فرهنگ عربی و فارسی و انگلیسی خود را نوشت. وی «می دان» را یکبار «پیاله می» و بار دیگر میدان را بخشی از زمینی باز ( بدون آبادی ) برگردان نموده است. [ ۵] [ ۶] در میدان های ایران زمین در چهار جشن بزرگ باستانی خورشیدی، نوروز و مهرگان، یلدا و تیرگان مِی خورده می شد.
میدان نام های مشهور باغ ها و جایگاه عمومی مردم در بخش های باستانی ایران زمین قرار داشتند که امروز جز از کشورهای آسیای مرکزی اند. در بناگاهای میدان های بزرگ ایران زمین سرودخوانی و موسیقی و نمایش هایی مانند نمایشگاه های دیونیسوس ( "جشنهای می یونانی" ) برپا می شدند. نام های این میدان ها با نام های اساطیر ایران زمین در پیوند بودند:
آتشکده تخت رستم
• میدان رستم غزنه
• میدان رستم کابل ( بابرنامه )
• میدان رستم زابل
تخت رستم نیمروز
• تخت رستم ( بلخ )
• تخت رستم ( فارس ) تخت رستم در عرض و طول جغرافیایی ۲۹٫۹۶۷۰۹۷، ۵۲٫۸۸۱۲۹۱ در ۲٫۵ کیلومتری جنوبی نقش رستم
تخت رستم فراه
استان میدان - وردک میدان شهر
در زمان های ییش از اسلام در زمینی که در آنجا می فروشان، می را می فروختند یا بازار می فروشان، میدان نامیده شده است. آدام اولئاریوس ممکن است نخستین ایران شناس آلمانی باشد که در سال ۱۶۴۷ در سفرنامه اش به نام «توضیحات اغلب دلپذیر از سفر خاوری» ( به آلمانی: Oft begehrte Beschreibung der orientalischen Reise ) و در کتاب پیرامون سفرش به ایران زمین در سال ۱۶۵۶ به نام ( به آلمانی: Vermehrte neue Beschreibung der Persischen Reise ) واژه «میدان» را در پیوند به میدان های ایران زمین به کار برده است.
عکس میدانعکس میدانعکس میدانعکس میدان

میدان (افغانستان). میدان یک منطقهٔ مسکونی در افغانستان است که در ولایت بلخ واقع شده است. [ ۱]
عکس میدان (افغانستان)

میدان (ایلام). میدان، روستایی در دهستان میش خاص بخش سیوان شهرستان ایلام در استان ایلام ایران است. این روستا، مرکز دهستان میش خاص است. [ ۱]
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۱٬۰۴۶ نفر ( ۳۱۲ خانوار ) بوده است. [ ۲]
عکس میدان (ایلام)

میدان (بافت). میدان یک روستا در ایران است که در دهستان خبر شهرستان بافت واقع شده است. [ ۱] میدان ۱۱۷ نفر جمعیت دارد.
عکس میدان (بافت)

میدان (دمشق). میدان ( به عربی: المیدان ) یک منطقهٔ مسکونی در سوریه است که در استان دمشق واقع شده است. [ ۱] میدان ۱۷۷٬۴۵۶ نفر جمعیت دارد.
عکس میدان (دمشق)عکس میدان (دمشق)

میدان (ریاضیات). در ریاضیات، میدان یا هیئت[ الف] ( Field ) ، مجموعه ای است که بر روی آن جمع، تفاضل، ضرب و تقسیم تعریف شده اند. این چهار عمل در میدان همچون چهار عمل متناظرشان در اعداد حقیقی و گویا عمل می کنند؛ لذا یک میدان ساختار جبری بنیادینی است که به طور گسترده در جبر، نظریه اعداد و بسیاری از شاخه های دیگر ریاضیات مورد استفاده قرار می گیرد.
شناخته شده ترین میدان ها، میدان اعداد گویا، میدان اعداد حقیقی و میدان اعداد مختلط می باشد. بسیاری از میدان های دیگر چون میدان توابع گویا، میدان توابع جبری، میدان اعداد جبری و میدان p - adicها در ریاضیات به طور معمول مورد استفاده و مطالعه قرار گرفته اند، به خصوص در نظریه اعداد و هندسه جبری. بسیاری از پروتکل های رمزنگاری وابسته به میدان های متناهی، یعنی میدان هایی با تعداد اعضای متناهی می باشند.
رابطهٔ دو میدان با مفهوم توسعه میدان ها بیان می شود. نظریه گالوا، که توسط اواریسته گالوا در دهه ۱۸۳۰ آغاز گشت، خود را وقف فهمیدن تقارن توسعه میدان ها نموده است. این نظریه، در میان نتایج دیگر، نشان می دهد که تثلیث زاویه و تربیع دایره را نمی توان با خط کش و پرگار انجام داد. به علاوه این که نشان می دهد معادلات درجه پنج از نظر جبری حل پذیر نیستند.
میدان ها در بسیاری از قلمروهای ریاضیاتی، مفاهیم بنیادینی هستند. از جمله در آنالیز که وابسته به میدان ها بوده و بر روی آن ها ساختار دیگری می افزاید. قضایای بنیادین آنالیز وابستگی تنگاتنگی به خواص ساختاری میدان اعداد حقیقی دارند. یک کاربرد دیگر که از نظر جبری مهم است این است که هر میدان را می توان به عنوان اسکالرهایی برای یک فضای برداری مورد استفاده قرار داد، که تم اصلی جبر خطی می باشد. میدان اعداد، رابطه خویشاوندی نزدیکی با اعداد گویا داشته و عمیقاً در نظریه اعداد مورد مطالعه قرار می گیرند. و در نهایت با کمک میدان توابع می توان خواص اشیاء هندسی را توصیف کرد.
یک میدان را به طور غیررسمی می توان یک مجموعه در نظر گرفت که بر روی آن دو عمل تعریف شده است: یکی از این عمل ها جمع است و به صورت a + b نوشته شده، دیگری ضرب است که به صورت a ⋅ b نوشته می شود. هردوی این عمل ها رفتار مشابهی دارند، از جمله این که معکوس جمعی برای تمام عناصر a وجود داشته و به صورت − aنوشته می شود، همچنین معکوس ضربی برای تمام عناصر غیر صفر b وجود داشته و به صورت b− 1 نوشته می شود. این به ما امکان می دهد تا بتوانیم عمل معکوس هر کدام را بدین شکل تعریف کنیم:
عکس میدان (ریاضیات)

میدان (شهرستان قدم جای). میدان ( به لاتین: Maydan ) یک منطقهٔ مسکونی در قرقیزستان است که در شهرستان قدم جای واقع شده است. [ ۱] میدان ۱٬۸۶۵ نفر جمعیت دارد و ۱٬۳۰۳ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس میدان (شهرستان قدم جای)

میدان (شوشی). میدان ( به لاتین: Meidan ) یک میدان تاریخی در جمهوری آذربایجان است که در شوشی واقع شده است. [ ۱]
عکس میدان (شوشی)

میدان (فیزیک). در فیزیک، میدان به مواردی گفته می شود که در آن ها کمیتی فیزیکی را به هر یک از نقاط مکان ( یا به طور عمومی تر به هر نقطه از فضازمان ) نسبت داده باشیم. یک میدان با توجه به مقدارش در هر نقطه، می تواند یک اسکالر، بردار، اسپینور یا در حالت عمومی تر یک تانسور باشد. برای مثال تابع چگالی ( جرم یا بار الکتریکی یا نظیر این ها ) یک میدان اسکالر و میدان گرانشی نیوتون یا میدان الکتروستاتیک یک میدان برداری است، زیرا مشخص نمودن آن ها در هر نقطه نیاز به یک عدد برای مقدار و سه عدد برای جهت دارد. هرکدام از این دسته ها ممکن است زیرمجموعهٔ میدان های کلاسیک یا میدان های کوانتومی باشند. میدان های کلاسیک با اعداد و میدان های کوانتومی با عملگرهای کوانتومی مشخص می شوند.
اینکه میدان ها با چند عدد در فضازمان مشخص می شوند نباید از اینکه آن ها واقعیت فیزیکی دارند چیزی بکاهد. میدان ها فضا اشغال می کنند، انرژی دارند و حضور آن ها مانع وجود خلأ کامل می گردد. [ ۱] هر میدان یک حالت در فضا ایجاد می کند که قابل آشکارسازی است. [ ۲] اگر یک ذرهٔ مناسب را در آن فضا قرار دهیم نیرو حس خواهد کرد.
در برخی حالت ها فرض اینکه میدان ها حامل تکانه نیز هستند بسیار مفید ( و تا حدی اجتناب ناپذیر ) است. [ ۳] این مسئله نیز موجب شده تا مفهوم میدان بسیار حقیقی به نظر برسد. در حقیقت این مسئله مفهوم میدان را تبدیل به یکی از مفاهیم بنیادین در فیزیک جدید کرده است.
این نظریه به دو قسمت نظریهٔ میدان کلاسیک ( معادلات ماکسول ) و نظریهٔ میدان های کوانتومی تقسیم می شود.
عکس میدان (فیزیک)

میدان (فیلم). میدان ( انگلیسی: Arena ) ( به مالایالم: ഗോദ ) یا گودا، فیلم کمدی ورزشی هندی مالایالم - زبان، محصول سال ۲۰۱۷ است که کارگردانی آن را باسیل جوزف برعهده داشت و توسط راکش مانتودی ( Rakesh Mantodi ) نوشته شده، فیلم به طور مشترک توسط ای وی ای پروداکشنز و یی۴ انترتینمنت ساخته شد. بازیگران اصلی فیلم تووینو توماس، وامیکا گبی، اجو وارقس ( Aju Varghese ) و رنجی پانیکر هستند. فیلم در روز ۱۹ مهٔ ۲۰۱۷، اکران گردید. [ ۲] [ ۳]
• مشارکت کنندگان ویکی پدیا. «Godha ( film ) ». در دانشنامهٔ ویکی پدیای انگلیسی، بازبینی شده در ۱۹ نوامبر ۲۰۲۳.
عکس میدان (فیلم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

میدان نقش جهان، اصفهان
فضایی گشاده و باز در مجموعه های زیستی، به ویژه شهرها. میدان، مکانی عمومی برای تعاملات و مواجهات اجتماعی است. بدنه های میدان که با فضای گشادۀ میانی محصور شده اند، بناهایی با عملکردهای مختلف، اعم از تجاری و حکومتی و دینی، را دربر می گیرند. میدان، به ویژه در شهرهای جدید، تنظیم کنندۀ تردد شهری ـ مرکز شهر یا ناحیه ای از آن ـ و گاهی شاخص شهر است. در معماری سنّتی ایرانی، میدان خودبه خود در داخل بافت متراکم مسکونی، به منزلۀ مرکز محله، پدید می آمده است (ازجمله میدان کوچک محلۀ فَهّادان یزد) و گاه، به ویژه از عصر صفوی به بعد، در اندازۀ نسبتاً بزرگ به دست بانیان حکومتی احداث می شده است؛ میدان نقش جهانِ اصفهان، و میدان گنجعلی خان در کرمان ازآن جمله اند. نیز ← واشدگاه

میدان (فیزیک). میدان (فیزیک)(field)
در فیزیک، ناحیه ای از فضا که در آن دو جسم دورازهم، به سبب بعضی خواص مشترکشان بر هم نیرو وارد می کنند. مثلاً، دو جسم دارای جرم در میدان گرانشی شان بر یکدیگر نیروی جاذبه وارد می کنند. میدان های الکتریکی، ناشی از بارهای الکتریکی، و میدان های مغناطیسی، ناشی از جریان های الکتریکی در حال گردش، از میدان های دیگری اند که در فیزیک بررسی می شوند و نیروهایشان ممکن است از نوع نیروی جاذبه یا دافعه باشد.

جدول کلمات

پهنه

مترادف ها

amplitude (اسم)
فراوانی، کمال، انباشتگی، درشتی، فراخی، دامنه، نوسان، میدان نوسان، بزرگی، میدان، استعداد، فاصلهء زیاد، فضا داری

ground (اسم)
پا، سبب، زمین، خاک، میدان، زمینه، پایه، اساس، مستمسک، ملاک، کف دریا

place (اسم)
جا، فضا، میدان، موقعیت، صندلی، مکان، وهله، جایگاه، محل

field (اسم)
زمین، صحرا، میدان، پهنه، عرصه، رشته، دایره، مرغزار، دشت، مزرعه، کشتزار

plaza (اسم)
بازار، میدان، میدان عمومی، میدان محل معامله

ring (اسم)
محفل، میدان، طوق، حلقه، عرصه، گود، گروه، ناقوس، طنین صدا، زنگ اخبار، طنین، چنبر، طوقه، انگشتر، صحنه ورزش، جسم حلقوی، صدای زنگ تلفن

scope (اسم)
هدف، حوزه، وسعت، میدان، قلمرو، ازادی عمل، نوسان نما، میدان دید، طرح نهایی، نقطه توجه

square (اسم)
محوطه، میدان، عرصه، چهار گوش، مربع، مجذور، چارگوش، توان دوم

battlefield (اسم)
میدان، مصاف، میدان جنگ، رزمگاه، نبردگاه، عرصه منازعه، میدان جنگ/میدان نبرد

forum (اسم)
بازار، میدان، محکمه، دادگاه، دیوانخانه، محل اجتماع عموم

band (اسم)
اتحاد، میدان، باند، نوار، ارکستر، روبان، بند و زنجیر، لولا، دستهء موسیقی، باند یا بانداژ، نوار زخم بندی، نوار پیچیدن، فتق بند، تسمه یا بند مخصوص محکم کردن

purview (اسم)
حدود، وسعت، میدان، چشم رس، میدان دید، حدود صلاحیت، مواد اساسی، قلمرو اجراء

فارسی به عربی

ارض , حقل , منتدی , میدان , هدف , واجهة ، اَخْتِصاصٌ

پیشنهاد کاربران

‏The simple answer to this question is that “maidan” ( sometimes spelled “maydan” or “majdan” ) is a loan word into Ukrainian ( and also into Russian ) from Turkish, or from the Turkic languages of Central
...
[مشاهده متن کامل]
Asia. In those tongues, a maidan was an open place where trade or military exercises took place.

میدان می دان. دشت داشتن. کوه کاب قاب بسته . دریا دریو درهء آب . دیر در دیل دل.
میداُن
گِردالگاه
یقینا - میدان - از واژه - میدیو - اوستایی به چیم - میان - ومرکز گرفته شده که ریشه در زبانهای هندواروپایی دارد. لغات mezzo وmeduim و mediation ازهمین ریشه است. پس - میدان - یعنی - مید - و - ان - نسبت که مکان مرکز شهر را می رساند. واژه - میدیو زرم - در اوستایی به چیم - میانه بهار - می باشد.
میدان در ترکی به معنای “وسط، بِین” هم هست.
در مورد کلمۀ میدان meydan در زبان ترکی:
میدان meydan = محل گره خوردگی، محل بند آمدن چند خیابان ، محل جمع شدگی و تجمع، فضا، بیرون، دور از، خارج از منزل، عرصه، راه، محوطه، چارچوب، مربع، حصار، لحظه، زمان، درنگ، ایست، توقف، سکون، مکث، وقفه، فرصت، مهلت، تأمل، وقوع، درگیر، توالت، مستراح، و. . .
...
[مشاهده متن کامل]

meydana �ık میدانا چیک=خارج شو به میدان، بیا بیرون، بیا بیرون از خانه، خارج شو از خانه ( فضا، جایگاه، محل، مکان، و. . . )
oňa me�dan berme اُنگا میدان بِرمه= به او میدان ( فضا، فرصت، و. . . ) نده
Me�danda �ygnanmak میداندا ییگنانماک، Meydanda toplaşmaq، Meydanda toplanmak= در میدان جمع شدن
bir meydan durmak بیر میدان دورماک= لحظه ای ایستادن و توقف کردن، و. . .
uzaq meydana gitdy اوزاق میدانا گیتدی= راه دوری رفتت
Ş�her me�danynda �ygnandilar شَهِر میدانیندا ییگناندیلار، Onlar şəhər meydanına toplaşıblar = در میدان شهر جمع شدند
meydana gelmek میدانا گِلمک= به وقوع پیوستن، به میدان آمدن
meydana gitmek میدانا گیتمک=به میدان رفتن، به محوطه بیرون از خانه رفتن، برای توالت کردن رفتن، دستشویی کردن، ( در گذشته محل خاصی برای توالت نبود وبرای دستشویی و توالت به محوطۀ بیرون و دور از خانه می رفتند ) ، به توالت رفتن
wurş meydany وُرش میدانی، d�y�ş meydanı= میدان جنگ، عرصۀ کارزار
bir meydandan geler بیر میداندان گِلِر=یک مدتی دیگر ( یک لحظۀ دیگر ، و. . . ) می آید

در لهجه ی هزارگی واژه مَی و مَی خوردن نوع خاصی از حرکت هست که دو تا رقیب در هنگام مبارزه انجام می دن و قبل حمله چند قدم عقب می رن یا به سمت چپ و راست.
میدان یعنی محل انجام دادن این حرکت. یعنی محلی که مردم جمع میشدن و رقابت های محلی مثل کشتی گیری و . . انجام می شده. الان هم در خراسان به فضاهای باز که مناسب برگزاری مسابقات هست میدانی یا میدان میگن.
...
[مشاهده متن کامل]

میدانگاه
واژه یا کلمه میدان در اصل و ریشه به شکل مَی دان بوده است به معنای مَی یا شراب شناس. البته می یا شراب سرمست کننده ملکوتی یا آسمانی و نه مَی و شراب زمینی که حاصل از انگور و کشمش یا جو و گندم و برنج باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

محتوای این کیهان یا جهان هم در ظرف نگهدارنده مشغول انجام نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض و بر اثر آن مشمول حال وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی می باشد، گویا که آن می یا شراب ملکوتی را تا آخرین قطره نوشیده و بطور کامل و جاودانه سر مست اثرات آن شده بوده باشد. هر متفکر و اندیشمندی که به ماهیت ظرف نگهدارنده محتوای این کیهان یا جهان یعنی مکان و بیمکانی مطلق پی برده بوده باشد یا در آینده به آن پی ببرد، خود بخود سرمست آن می و شراب آسمانی شده یا می شود. و اگر به این سطح از وقوف و آگاهی و بیداری و هوشیاری ارتقاء یافته و دانسته بوده باشد که لحظه جاودانه حال یعنی نوسانگر دو قطبی زمان و بیزمانی مطلق به عنوان بعد چهارم فضای هندسی سه بعدی یعنی مکان و بیمکانی مطلق روی همدیگر و به عنوان عظیم ترین نیروی موجود در طبیعت و کیهان، دو نقش و وظیفه اصلی و عمده را عهده دار می باشد؛ یکی رقم زدن طول عمر موجودات و کیهان و دیگری سوق یا حرکت دادن محتوای کیهان بدون وقفه و بطور خستگی ناپذیر بسوی آینده و وقوع مه بانگ بعدی ، آنگاه میزان سرمستی وی به اوج اعلا خواهد رسید و تا آخر عمر یک لحظه یاس و افسردگی و نومیدی بر فعالیت های قوای ادراکی فهم و عقل و طبع او غلبه نخواهند کرد. اگر هم به این حقیقت برسد که خمیر مایه ساختاری این دنیا نه جرم است و نه انرژی و نه ماده و روح و روان و نه عقل و نه تار ها یا ریسمان های انرژی باز و بسته به شکل نماد های عددی علم اینفورماتیک یعنی ( I , 0 ) در ابعاد پلانک، بلکه ذرات چهار بعدی زمانمکان نسبی انشتاین و ذرات چهار بعدی بیزمانی بیمکانی نسبی روی همدیگر و هردو در ابعاد پلانک تحت عنوان نوسانگر های بنیادی هشت بعدی، آنگاه تا به قیامت کبرا سرمست باقی خواهند ماند. ایده های طلائی و منور و درخشان اعصار دور دست باستان در سرزمین های ایران و هندوستان یعنی راز ها و معانی حقیقی و ژرف و نهفته در پشت پرده ظاهر گردونه مهر ایرانیان و چرخه تولد و مرگ هندوان در بررسی و شرح و توضیح چگونگی جاودانه بودن عشق و زندگی انسانی و ایده طلائی و منور و درخشان در سرزمین یونان یعنی دنیا های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار از دیدگاه دموکریت فیلسوف برجسته یونان باستان ماقبل سقراط و افلاطون و ارسطو بجای خود جاودانه باقی اند. هر متفکر و اندیشمندی که با این ایده ها آشنا شود و راز و معنای آنها را فهم و درک نماید، دیگر بطور جاودانه از می و شراب الهی یا خدائی سرمست خواهد بود و نیازی هم به پایکوبی و رقص سماء بسان مولانا و شمس نخواهد داشت.
حد یا مرز بالایی و پائینی میدان امواج الکترومغناطیس ماکسول در علم فیزیک هنوز تعیین نگردیده اند، یعنی مقدار یا اندازه بلند ترین طول موج با کمترین فرکانس ( یا بخاطر پارسی زبانان : بسامد ) از طرف بالا و کوتاه ترین طول موج و بزرگترین فرکانس از طرف پائین و پریود یعنی طول زمانی طی این دو موج توسط ذرات نور با سرعت حدود ۳۰۰ هزار کیلومتر بر ثانیه در خلاء .
تنها کسی که از آن می آسمانی اشاره شده در بالا سرمست شده بوده باشد، می داند که این حد ها چقدر می باشند.

میدان، برای دانستن واژه میدان لازم است واژه میان بررسی شود.
واژه میدان هم ریشه باواژه میان. میدان از دو واژه می - دان با پسوند دان یا جایگاه مانند گل - دان.
و میان - از ریشه هند و اروپائی مدیوس medyos که از دو بخش me میان dhi یا جایگاه و ظرفیت.
...
[مشاهده متن کامل]

در فارسی باستان مدیان madyana ودر اوستا مذیا madiya ودر سانسکریت مدهیا madhyah ودر لاتین medius ودر یونانی مزوس mesos . میدان در عربی بهمین نام آمده است

آوردگاه
میانگاه
میانجای
میدان شهر = جایی خاصی از شهر بوده که باید ویژگی خاصی داشته که به ان نام نامیده شده
میدان بی شک به گرد بودن آن نیست بلکه به جایی گفته می شده که میتوانسته باش ( حاضرین ) های زیادی را در خود جای دهد یا اینکه از پیش مردم زیادی در آن به دلایلی جای داشتند که به همان دلیل میدان گفته شده.
...
[مشاهده متن کامل]

ریشه شناسی میدان
بخش یک = می یا مید
اگر می را از me بدانیم یعنی من یا خویشتن و اگر انرا از می ( شراب = اب درخت مو که به دلیل رونده بودن ساقه های ان بدان مو میگویند ) - این مو همانیست که به مو انسان یا حیوان به دلیل رونده بودن گفته شده پس به این دال شراب را می ( mey ) گویند چون از تعرق درختی بوده که همچون مو رونده است.
در ثمر می میتواند به روندگی و رونده بودن گفته شود
بخش دوم = دان
دان را پیشتر ریشه یابی کردم که دان / دانه / دانستن / گلدان / چمدان همگی نشان از آن دارد که چیزی را درون خود جای میدهد که در گلدان به زبان ساده میشود جای قرا دادن گل اما در دانه یا دانا شاید سوال باشد که آن چیست؟
خب دانه یعنی چیز کوچکی که درون خود چیزی را قرار داده چرا که به دلیل اینکه کاشته میشود از درونش چیزی رشد میکند و دانا یعنی کسی که چیزهای بسیاری را درون خود قرار داده است ( یاد گرفته ) درثمر ( نتیجه ) دان که کارواژه اصلی آن دانستن است یه چم درون خود قرار دادن است و چون این درون پذیری نشان از کسب و پذیرش چیزی را دارد چمار و معنای قرار دادن را پیدا کرده که در گلدان / چمدان آنرا میبینیم
در ثمر ( نتیجه ) میدان = می دان = رونده پذیر = رونده قرار ده = جایی که روندگان را درون خود می پذیرد = جایگاه مردم که در تکاپو هستن
اما نمیتواند شراب دان باشد = چرا که جایگاه شراب نبوده و اینکه میدان شکار و میدان تیر در گذشته نیز بکار میرفته که به چم روندگانیست ( مردم ) که شکار / تیر اندازی میکنند
همچنین به چم شلوغی نیز می باشد چون در این روندگی و تکاپو شلوغی حاصل میشده و میتواند استعاره از شلوغی نیز باشد
به او میدان بده = استعاره از به او فرصت دادن ( به او روندگی مقرر کن ) - در همه اینا به روندگی و پویایی میرسیم پس می ( mey ) به چم مو و روندگیست ( درخت مو نیز به اینکه رونده می باشد بدان مو میگفتند ) ( همچنین در زبان مازندرانی به موی سر می mi میگویند ) و این نشان میدهد میدان = رونده پذیر = جایی که روندگان ( مردم ) را در خود میپذیرد.
با سپاس

گردگاه
مِیدان
این واژه ای پارسی است :
مِیدان : مِید - آن
مِید = به مینه ء میان ، وسط است و هم ریشه با :
انگلیسی : middle
آلمانی : mitte
- آن = پسوند جا و مکان است مانند : ایران : ایر - آن
پس مِیدان جایی است در میان و وسط شهر و خیابان ها.
...
[مشاهده متن کامل]

اگرچه دیدگاه دیگری می گوید که :
مِیدان : مِی - دان
مِی = شراب ، باده
دان = پسوند جا و مکان
روی هم رفته جایی که در گذشته ها در میانهء شهر مِی مینوشیدند .

عرصه، فلکه
میدان : به ظرف گلی مدور شبیه تقار که در آن شراب را نگه می داشتند میدان می گفتند و کم کم به محوطه وسط آبادی نیز اصطلاحاً میدان گفته شده است.
میدان چون مینو : کنایه از زمین
( تو پنداری که بر بازی است این میدان چون مینو
تو پنداری که بر هَرزه است این ایوان ِ چون مینا )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص 256. )

square
گویا میدان ریشه در زبان های ایرانی دارد
فلکه

من کوردم و اسم پدرم میدان هست ولی فکر میکنم که میدان تغییر یافته میلان بود که اسم یک ایل کورد بود . برام عجیبه و اگه کسی چیزی میدونه خوشحال میشم بگه
فلکه، ساحت، عرصه، فضا، گستره، محوطه، جولانگاه، صحنه، معرکه، رزمگاه، مصافگاه، زمینه فعالیت و. . .
فلکه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس