منطق

/manteq/

مترادف منطق: سخن، کلام، بینه، عقل، روش شناسی، متدولوژی، دلیل، علت

برابر پارسی: گویا، خردورزی، فرنود

معنی انگلیسی:
logic, reason, sense, rational, rationale

لغت نامه دهخدا

منطق. [ م َ طِ ] ( ع مص ) نطق. برزبان راندن حرفی یا سخنی که از آن معنی مفهوم گردد.( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سخن گفتن. ( غیاث ) ( آنندراج ). سخن گفتن : اشبه الناس برسول اﷲ خلقاً و خلقاً و منطقاً. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
طوطی از منطق اگر دم می زند
شد حصار آهنین مأوای او.
جمال الدین عبدالرزاق ( دیوان چ وحید دستگردی ص 315 ).
داس خوشه همه مسمار شود بر دهنش
گر زند پیش تو تیر فلک از منطق لاف.
کمال الدین اسماعیل ( دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 372 ).
|| ( اِ ) سخن. ( منتهی الارب ). سخن و گفتار. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کلام و در غیر انسان نیز استعمال شود. گویند: «سمعت منطق الطیر». ( از اقرب الموارد ) :
آنجا که سخندان بگشاید در منطق
از مرد سخن هرگز گویند نعالش.
ناصرخسرو ( دیوان چ مینوی ص 206 ).
زهره این منطقه میزانی است
لاجرمش منطق روحانی است.
نظامی.
زآنکه اول سمع باید نطق را
سوی منطق از ره سمع اندرآ.
مولوی.
منطقی کز وحی نَبْوَد از هواست
همچو خاکی بر هوا و در هباست
گر نماید خواجه را این دم غلط
ز اول «والنجم » برخوان چند خط.
مولوی ( مثنوی چ رمضانی ص 421 ).
ترسا بچه رعنا از منطق روح افزا
صد معجزه عیسی بنموده به برهانی.
فخرالدین عراقی.
عالمی که به منطق شیرین و قوت فصاحت و مایه بلاغت هر جا رود به خدمت او اقدام نمایند. ( گلستان سعدی ).
درمی چکد ز منطق سعدی به جای شعر
گر سیم داشتی بنوشتی به زر سخن.
سعدی.
منطق سعدی شنید حاسد و حیران بماند
چاره او خامشی است یا سخن آموختن.
سعدی.
- شیرین منطق ؛ شیرین سخن. خوش بیان :
لب خندان شیرین منطقش را
نشاید گفت جز ضحاک جادو.
سعدی.
|| زبان. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
هان «صبا» چند سرایی سخن از نادانی
در مدیحی که در آن منطق دانا شد لال.
فتحعلی خان صبا.
- منطق الطیر ؛ زبان مرغان. سخن گفتن مرغان. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). مأخوذ است از آیه شریفه ٔ: و ورث سلیمان داود و قال یاایهاالناس علمنا منطق الطیر... ( قرآن 16/27 ). در قرآن کریم از مرغان مختلفی که با سلیمان ( ع ) سخن گفته اند و او گفتار آنان را برای پیروان خود ترجمه فرموده است اسم برده شده است. ( منطق الطیر عطار چ گوهرین ص 297 ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) به نطق آورنده گویا گرداننده
کوه بلند بدان جهت که ابر در نیمه اش بماند و بر اعلای آن نرسد .

فرهنگ معین

(مَ طِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - استدلال عاقلانه . ۲ - علمی که با به کار بستن اصول و قواعد آن می توان از فکر غلط یا استدلال نادرست پرهیز کرد. ۳ - دلیل ، علت . ۴ - فکر درست .
(مِ طَ ) [ ع . ] (اِ. ) کمربند. ج . مناطق .

فرهنگ عمید

سخن گو، گویا.
۱. علمی که با به کار بستن اصول و قواعد آن انسان از خطای فکر یا استدلال غلط محفوظ می ماند.
۲. روش سخن و استدلال.
۳. (اسم مصدر ) [قدیمی] سخن گفتن.
۴. [قدیمی] گفتار، سخن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] منطق از دو نظر جزء علوم اسلامی محسوب می شود: اولاً به دلیل این که مانند ادبیات عرب نسبت به بسیاری از علوم اسلامی جنبه مقدمی دارد. ثانیاً: گرچه منطق ریشه در خارج از حوزه فرهنگ اسلام دارد و قبل از اسلام توسط ارسطا طالیس یونانی پایه گذاری و تدوین شده، اما بسیاری از قواعد آن توسط فلاسفه اسلامی طرح و تدوین گردیده و از این رهگذر تکمیل شده است.
منطق، قانون صحیح اندیشیدن و درست فکر کردن است یعنی قواعد و قوانین منطقی به منزله یک مقیاس و معیار سنجش است که هرگاه بخواهم درباره برخی از موضوعات علمی یا فلسفی تفکر و استدلال نمایم باید استدلال های خود را با مقیاس های منطقی ارزیابی کنیم تا به طور اشتباه نتیجه گیری ننمایم، به عنوان مثال منطق برای یک عالم و فیلسوف که از آن استفاده می کند مانند شاقول یا طراز است که بنا برای تنظیم امور ساختمان از آن استفاده می کند. به همین جهت در تعریف منطق گفته اند: منطق ابزاری است که مراعات کردن و به کارگیری اصول و ضوابط آن ذهن را از اشتباه در تفکر و اندیشه باز می دارد.
موضوع
قبل از هر چیز لازم است اشاره شود که موضوع هر علم عبارت است از آن چیزی که آن علم در اطراف احوال، خواص و آثار آن بحث می کند. و از آن جا که هر علمی باید یک محور مشخص را مورد بحث قرار داده و درباره مسایل مربوط به آن بحث کند، علم منطق نیز محور معینی برای بحث دارد که از آن در اصطلاح منطقی به «معرِّف وجهت» یاد می شود، یعنی موضوع و محور مباحث علم منطق یا تعریف هاست یا حجت ها و استدلال ها، و به طور کلی منطق دو چیز می خواهد به انسان بیاموزد: یکی راه صحیح و درست تعریف کردن و شناساندن.دوم: راه درست استدلال کردن برای اثبات یک مسأله.
فایده منطق
برای روشن شدن فایده منطق لازم است که اول فکر تعریف شود، زیرا تا فکر شناخته نشود، فائده منطق معلوم نخواهد شد. در تعریف فکر گفته اند: تفکر عبارت است از مربوط کردن چند معلوم به یک دیگر برای بدست آوردن یک معلوم جدید و تبدیل کردن یک مجهول به معلوم، پس تفکر در حقیقت سیر حرکت ذهن از یک مطلوب مجهول به سوی یک سلسله مقدمات معلوم، سپس حرکت از آن مقدمات معلوم به سوی آن مطلوب برای تبدیل آن به معلوم. ذهن وقتی فکر می کند و می خواهد از ترکیب معلومات خویش مجهول را برایش معلوم کند، باید به آن معلومات شکل و نظم خاصی بدهد، منطق به انسان می آموزد که این شکل نظم را چگونه باید انجام داد تا نتیجه حاصل شود، بنابراین فایده و کاربرد منطق این است که حرکت ذهن را در هنگام تفکر تحت کنترل خود قرار می دهد تا صحیح نتیجه گیری کند. به عنوان مثال جریان یک استدلال در عالم ذهن مانند یک ساختمان است، یک ساختمان آنگاه کامل است که هم مصالحش بی عیب باشد و هم شکل ساختمان روی اصول و قواعد صحیح ساختمانی باشد. مثلاً اگر گفته شود «سقراط انسان است و هر انسانی ستمگر است پس سقراط ستمگر است» این استدلال از نظر شکل و صورت صحیح است اما از نظر ماده و مصالح فاسد است، زیرا آن جا که می گویم هر انسانی ستمگر است درست نیست، اما اگر بگویم: «سقراط انسان است سقراط عالم است، پس انسان عالم است» ماده و مصالح استدلال صحیح است، شکل و نظام آن منطقی نیست لهذا نتیجه غلط است.از مجموع آنچه بیان معلوم خواهد شد که فایده منطق این است که خطا سنج است و انسان را از اشتباه در اندیشیدن آگاه می کند. چه این که مراعات قوانین منطق سبب می شود که انسان دچار مشکل در اندیشیدن نشود. مثلاً در استدلال دوم مشکل آن است که هیچ یکی از دو مقدمه قیاس کلی نیست در حال که در قیاس شکل اول باید مقدمه اول (صغرا) موجبه باشد، و مقدمه دوم (کبری) کلی باشد. مثلاً منطق به انسان می آموزد این گونه صورت قیاس تشکیل شود تا نتیجه حاصل گردد:سقراط عالم است. هر عالم علم دارد پس سقراط علم دارد. یا بر اساس موازین منطقی دین گونه باید گفت: سقراط انسان است، هر انسان مخلوق خداست، پس سقراط مخلوق خداست.و به خاطر این جایگاه و ارزش و فایده منطق است که حکیم بزرگ بوعلی سینا درباره آن گفته است: «منطق بهترین یاور و کمک است برای در فهم و درک همه علوم و دانش ها، به همین جهت حق است که عده در مدح و ستایش منطق تا جای پیش رفته و گفته اند که:چون منطق معیار و میزان همه علوم است لذا جایگاه آن در میان علوم جایگاه خادم نیست بلکه جایگاه رئیس است یعنی منطق خادم علوم نیست بلکه رئیس همه علوم است.
تاریخچه
...

[ویکی اهل البیت] منطق دانش چگونه اندیشیدن و بازشناسی اندیشه درست از نادرست است.
این دانش در زبان یونانی «لُوغیا» و در سریانی «مِلیلُوثا» و در عربی «منطق» نامیده می شود . منطق برگرفته از نطق است و نطق به سه معناست:
1. قوة ناطقه که درک معقولات با آن صورت می گیرد؛
2. نطق داخلی که معقولات حاصل در نفس انسانی یا قوه ای است که معانی در آن ارتسام می یابد؛
3. نطق خارجی که عبارت از الفاظ است و کاشف از مقصود نهفته در نهاد گوینده.
این دانش را از آن روی منطق گفته اند که با به دست دادن قوانینی، قوة ناطقه را در هر دو ناحیة نطق داخل و نطق خارج به صواب هدایت کرده، از اشتباه باز می دارد. از آنجا که منطق به کیفیت عمل ذهنی تعلق دارد، بدان صناعت منطق گویند؛ چه، دانش های مربوط به کیفیت عمل را صناعت می نامند. برخی گفته اند بحث از نطق لفظی و کیفیت آن، «منطق لغوی» و بحث از نطق فکری، «منطق فلسفی» است..
از میان تمام جانداران، انسان از نیروی عقل برخودار است که با آن حقایق را بهتر و عمیق تر درک می کند. لکن در مسیر درک حقایق احیانا بر اثر درست راه نبردن عقل دچار اشتباه می شود. چیزی را که علت یک پدیده نیست، علت آن می انگارد. سخن هر کسی را با هر پایه و مایه ای تلقی به قبول می کند و پس از مدتی سر از شکاکیت درمی آورد و گمان می برد که چیزی وجود ندارد و اگر وجود داشته باشد قابل شناختن نیست و اگر قابل شناختن باشد، قابل شناساندن نیست. اندیشمندان با دیدن این مسأله در پی چاره برآمده و سرانجام علم منطق را تدوین کرده­اند.
در تعریف علم منطق گفته شده: "منطق ابزاری است که به انسان نحوه درست اندیشیدن را یاد می دهد."

[ویکی الکتاب] معنی مَنطِقَ: سخن گفتن - کلام (کلمه منطق و نیز کلمه نطق هر دو به معنای صوت یا صوتهای متعارفی است که از حروفی تشکیل یافته و طبق قرارداد واضع لغت ، بر معنیهایی که منظور نظر ناطق است دلالت میکند و در اصطلاح ، این صوتها را کلام میگویند )
معنی حَاجَّ: دلیل آورد - مجادله وستیز و گفتگوی بی منطق کرد
معنی مَا یَنطِقُ: سخن نمی گوید (کلمه منطق و نیز کلمه نطق هر دو به معنای صوت یا صوتهای متعارفی است که از حروفی تشکیل یافته و طبق قرارداد واضع لغت ، بر معنیهایی که منظور نظر ناطق است دلالت میکند و در اصطلاح ، این صوتها را کلام میگویند )
معنی مَا یَنطِقُونَ: سخن نمی گویند (در عبارت "مَا هَـٰؤُلَاءِ یَنطِقُونَ " .کلمه منطق و نیز کلمه نطق هر دو به معنای صوت یا صوتهای متعارفی است که از حروفی تشکیل یافته و طبق قرارداد واضع لغت ، بر معنیهایی که منظور نظر ناطق است دلالت میکند و در اصطلاح ، این صوتها را کلام می...
معنی لَا یَنطِقُونَ: سخن نمی گویند(کلمه منطق و نیز کلمه نطق هر دو به معنای صوت یا صوتهای متعارفی است که از حروفی تشکیل یافته و طبق قرارداد واضع لغت ، بر معنیهایی که منظور نظر ناطق است دلالت میکند و در اصطلاح ، این صوتها را کلام میگویند )
معنی لُقْمَانُ: نام یکی ازبندگان شایسته خداوند که یکی از سوره های قرآن به نام اوست وبرخی از سخنان حکیمانه وی در این سوره نقل شده است (از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)نقل شده است که:" به حق میگویم که لقمان پیغمبر نبود ، و لیکن بندهای بود که بسیار فکر میکرد ، و یقین...
ریشه کلمه:
نطق (۱۲ بار)

نطق ومنطق به معنی سخن گفتن است در قاموس گوید:« نَطَقَ یَنْطِقُ نُطْقاً وَ مَنْطِقاً وَ نُطُوقاً» یعنی تکلّم کرد با صوت و حروفیکه معانی با آنها فهمیده می‏شود. در مجمع ذیل . ازاهل عربیت نقل کرده که نطق در غیربنی آدم بکار نرود و در غیرانسان صوت گویند. راغب نیز آن را مسلم دانسته و گوید: درغیر انسان بالتبع گفته شود. ولی مجمع از مبرد نقل می‏کند: هرکه از خود چیزی را بیان کند ناطق و متکلم خوانده می‏شود رؤبه چنین گوید: لَوْأَنَّبی أُعْطیتُ عِلْمَ الْحُکْل عِلْمَ سُلَیْمانَ کَلامَ النَّمْلِ حکل آن است که صدایش شنیده نشود یعنی ایکاش علم حکل به من داده می‏شد مانند علم سلیمان به کلام نمل. ناگفته نماند قرآن کریم آن را در انسان، پرندگان، کتاب و هر شی‏ء بکار برده است . رفیق شما گمراه و منحرف نشده‏و از روی هوای نفس سخن نمی‏گوید. ابراهیم «علیه‏السلام» خطاب به بتها فرمود: . چه شده سخن نمی‏گویید؟ معلوم نیست آنهمه به صورت انسان بوده باشند. مناسب است ذیلا چند آیه را بررسی کنیم: 1- . سلیمان از داود ارث برد و گفت: ای مردم تکلم پرندگان به ما تعلیم شده و هر آنچه (لازم بود) به ماداده شده است آیه صریح است در اینکه پرندگان سخن می‏گویند و مافی الضمیر خویش را با صداهاییکه در می‏آورند بیان می‏دارند، امروز این مطلب برهمه روشن شده آواز مرغان صدای حیوانات همه سخن گفتن و تکلم آنهاست ولی ما از آنها سر در نمی‏آوریم. مرغ با جوجه‏اش و حیوانات با بچه هاشان و غیر بچه هاشان سخن می‏گویند. قرآن مبین طرح مسئله کرده تا مردم بدان پی ببرند، دانشمندان در این باره کتاب‏ها نوشته و زحمتها کشیده‏اند حتی در سخن گفتن مورچگان بوسیله شاخکها و زنبور عسل با رقص و غیرآنها. 2- . . آیات راجع به کتاب اعمال است که با انسان سخن خواهند گفت: نطق واستنتاخ می‏رساند که ضبط اعمال انسان بصورت ضبط صوت و فیلم سینماو بالاتر از آن است. تکامل عجیب 3- . در این دو آیه تصریح شده که گوشها و چشمها و پوستها روز قیامت بر اعمال آدمی گواهی دهند، ممکن است بگوییم مراد از شهادت، شهادت طبعی است مثل ضخیم شدن پوست دست کارگر ولی آیه بعدی می‏گوید: به پوستهای خود (پرخاش کرده) گویند: چرا بر علیه ما گواهی دادید؟! معلوم می‏شود که پوست با شعور بوده و سخن انسان را خواهد شنید، آنوقت جواب پوستها عجیب است که خواهند گفت: «أَنْطَقَتنَااللهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ» خداییکه هر چیز را به سخن در آورده ما را به سخن و تکلم درآورد. از این روشن می‏شود که در قیامت تکامل بحدی خواهد رسید که همه چیز زنده و همه چیز ناطق و همه چیز با شعور خواهدبود و انسان با دست و پای خود سخن گفته و جواب خواهد شنید. در لفظ «جهنم» راجع به این مطلب توضیحی داده شده است نظیر این آیه است آیه . مشروح تکامل عجیب در کلمه «قیامت» دیده شود. به جان خودم قسم: اگر یک متفکر بی غرض در اینگونه آیات فکرکند و بداندکه این کلمات در موقعی طلوع کرده که در محیط تاریک عربستان جهل ونادانی برهمه چیز حکومت می‏کرد، شک نخواهد داشت در اینکه این سخنان از مبدء لایزال سرچشمه گرفته نه از بشر.

دانشنامه عمومی

مَنطِق ( به انگلیسی: Logic ) مطالعهٔ روشمند قاعده استنتاج مجاز مانند روابطی که منجر به پذیرش گزاره ( تالی ) بر پایهٔ مجموعهٔ دیگر گزاره ها ( پیش فرض ها ) می شود، است. واژهٔ منطق در زبان عربی به معنای سخن گفتن است. [ ۱] در گذشته منطق صرفاً شاخه ای از فلسفه شمرده می شد ولی از میانهٔ سدهٔ سیزدهم در ریاضیات و در دهه های واپسین در علوم رایانه و از دهه ۱۳۶۰ در علوم شناختی نیز به آن می پردازند. منطق از نطق و به معنای گویش و گفتار است که شخص برای تفهیم مخاطب خود وی را با ادلهٔ گفتاری تحت تأثیر قرار می دهد و نیز خود شخص که حاضر به شنیدن گفته های مخاطب خود باشد، او یک شخص ( منطقی ) می باشد.
از فواید آن تشخیص اندیشهٔ درست از اندیشهٔ نادرست است؛ و از لوازم آن انتقال اندیشه با کمک زبان است که از آن ها برای تعریف منطق هم بهره برده می شود.
تعبیر دیگری، منطق را خطاسنج اندیشه می نامد. منطق چارچوب های ویژه ای را کشف و معرفی نموده است که اندیشه در آن قالب ها از خطا و بیراهه رفتن مصون می ماند. [ ۲]
البته تعریف دیگری هم از منطق می توان ارائه داد که بیش تر فیلسوفان اسلامی به کار می برند. آن ها در تعریف منطق می گویند که منطق ابزاری از سنخ قانون است که اندیشه را از افتادن در خطاها مصون نگه می دارد و آن را به سمت استدلال هایی کاملاً پایدار رهنمون می سازد؛ لذا اگر کسی به کلّی منطق را در استدلال هایش به کار برد، ( البته در صورت صحت مواد ) به هیچ وجه دچار خطا در تفکّر و مغالطه نخواهد شد. [ ۳]
در تعریف به کمک لوازم منطق ( ساختار زبان ) با تعبیری کم تر روان شناسانه از منطق این است که منطق علم مطالعهٔ ساختارهای زبانی زبان های طبیعی است. البته این تعبیر نیز دشواری های خود را دارد. منطق یکی از علوم طبیعی و تجربی مثل فیزیک نیست. گزاره های منطق ضروری ( یعنی حمل هر موضوعی بر هر محمولی یا ضرورت دارد یا ندارد. اگر ضرورت داشت یا ضرورت سلب است یا ضرورت ایجاب و اگر ضرورت نداشت امکان است ) به نظر می آیند و توصیفی از وضع ممکنات ارائه نمی کنند. جنس گزاره ای مانند «اجتماع نقیضین محال است» شبیه به گزاره ای مانند «سرعت نور برابر با مقدارِ ثابت c است» به نظر نمی رسد.
علم منطق همانگونه که فارابی گفته است قوانینی را در اختیار می نهد که انسان را در معقولات در معرض مغالطه، به سوی درستی هدایت می کند. آنگاه فارابی علم منطق را به علم نحو تشبیه می کند و نسبت علم منطق به عقل و معقولات را مانند نسبت علم نحو به زبان و الفاظ می شمارد: همچنان که علم نحو قوانینی دربارهٔ الفاظ در اختیار ما می گذارد، علم منطق نیز قوانینی دربارهٔ معقولات در اختیارمان می نهد. [ ۴]
عکس منطقعکس منطق
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

دانشی مشتمل بر مجموعه اصول و قواعدی برای درست اندیشیدن و مصون ماندن از خطای تفکر. دانستن منطق سنجه و مقیاسی را در اختیار آدمی می گذارد که هنگام اندیشیدن به هرموضوعی قادر به استدلال و استنتاج صحیح باشد. علی بن محمد جرجانی استرآبادی (متکلم و منطق­ دان شیعی) در تعریف منطق می گوید: "آلة قانونیة تعصم مراعاتها الذهن عن الخطا فی الفکر" یعنی منطق ابزاری است از نوع قاعده و قانون که مراعات کردن و به کار بردن آن ذهن را از خطای در تفکر نگه می دارد. به طور کلی منطق دو چیز را به انسان می­ آموزد: 1. راه صحیح تعریف کردن و شناساندن؛ 2. راه درست استدلال کردن برای اثبات یک مسأله.
حوزه­ های کارکردی منطق:
1.تعریف:
تعریف در حوزه ­ی مفاهیم (تصورات) و به معنای روش درستِ درک و شناسایی مفاهیم است. شکل­ های تعریف یک مفهوم به چهار صورت است: الف. جنس قریب + فصل قریب (حد تام)، مانند حیوان ناطق برای انسان؛ ب. جنس بعید + فصل قریب (حد ناقص)، مانند جسم ناطق برای انسان؛ ج. جنس قریب + عرضی خاص (رسم تام)، مانند حیوان کاتب برای انسان؛ د. جنس بعید + عرضی خاص (رسم ناقص)، مانند جسم کاتب برای انسان.
2. استدلال (یا: حجت/ احتجاج):
استدلال در حوزه ­ی قضایا (تصدیقات) و به معنای روش درستِ درک و شناسایی قضایا است. در استدلال، موضوعاتی مانند اقسام قضیه (حملی، شرطی)، مواد قضیه و صناعات_خمس (برهان، خطابه، جدل، شعر و سفسطه) مطرحند.
تاریخچه:
منطق در دوره­ هایی بخشی از فلسفه فرض می ­شده است و قواعد و قوانینش نخستین بار در یونان باستان و توسط ارسطو استخراج و تدوین شدند. عنوان منطق را اولین بار، در دوره­ ی فلسفه­ ی میان­ افلاطونی، شارحان یونانیآثار ارسطوبه این فن اطلاق کردند و بعد از اسکندر افرودیسی، استفاده از این اسم، عمومیت یافت. با شروع عصر "نهضت ترجمه"، متفکران مسلمان، برای منطق ارزش و اعتبار بالایی قائل بودند و گاهی آن را منطق و گاهی میزان می­ نامیدند. چنان­ که در نظرفارابی، این علم در راس تمام علوم جای دارد؛ زیرا احکام و قوانین منطقی در تمام علوم و رشته ­ها جاری و برقرار است. در نظرغزالی، منطق برای هرعلمی معیار است. و نزد برخی دیگر از فلاسفه، منطق، هنر اندیشیدن است.در جهان اسلام حکمای بزرگی مانند فارابی و بوعلی سینا نقش بسیاری در تکمیل این علم داشته اند.بزرگترین کتاب منطق که در میان مسلمانانتدوین شد، شفایابن سیناست که چندین برابرمنطق ارسطوست.بعد از این دوره و به تبع مسلمانان، نوشته های ارسطو درباره­ ی منطق، در دوره­یبیزانسی به صورت مجموعه ای یگانه تدوین و به نامارگانون (ارغنون) گردآوری شد. در قرن هجدهم، فیلسوف پرآوازه­یآلمانی،ایمانوئل کانت،ادعا کرد که منطق دیگر به پایان رسیده است و به چیزی بیش تر از منطق ارسطویی نیاز نیست. با این حال در پایان قرنِ نوزدهم انفجاری در دانش منطق روی داد و حجمِ انبوهی از مطالعات به آن افزوده شد. این پیشرفت ها با کارهایِ ریاضی­دان و فیلسوفِ آلمانیفرگهو شاگردِ انگلیسیِ او،راسل،آغاز شد. پس از آنها نیاز به کارهایِ دیگری در زمینه یمنطق احساس شد که در آغاز، شگفت یا غیرِ ضروری به نظر می رسید. انواعِ تازه ای از منطق (مانندِمنطقِ ربط،منطقِ زمان،منطقِ موجهات ومنطق های چندارزشی) در اثرِ این احساسکه منطقِ فرگه و راسل برایِ برخی اهداف یا نیازها کافی نیستند، پدید آمدند.
منابع:
درآمدی به منطق جدید: ضیاء موحد؛ سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ اول: 1368. فلسفه ی منطق:هاک سوزان،ترجمه سید محمدعلی حجتی؛ کتاب طه، چاپ دوم: 1395. منطق صوری: محمد خوانساری؛ آگاه، چاپ سوم: 1359.

مترادف ها

logic (اسم)
استدلال، برهان، منطق، علم منطق

dialectics (اسم)
منطق

فارسی به عربی

منطق

پیشنهاد کاربران

سلام ، در رابطه با تجاهرهای زندگی و دولت خواهی خویش من اینطور متوجه میشوم که میگویند دولت پیام ها ، درخواست و اقدامات ما را بررسی نمیکند و مقتدر نیست ، من هم به شما ضرر میزنم آیا منطق اجتماعی این موضوع را قبول میکند؟
منطقمنطقمنطق
اندیش
واژه "logic" در انگلیسی برگرفته از واژه ای یونانی برابر "هنرِ دلیل" میباشد.
پس از این روی که در پارسی واژه "چَم/چیم" را به جای "دلیل" داریم، پَس واژه "چَمهُنَر" با گویش "چَمُنَر" ساخته میشود.

...
[مشاهده متن کامل]

اگر دوستان همسو هستند، با یک ( زدایِش آوایی /ه/ ) ( که اگر بشود در آینده در این باره بیشتر میگویم ) این "چَمهُنَر" را "چَمُنَر" بکنیم و یک واژه کوتاه ساخته شود که شاید بتوانَد رواگمَند شود.
بِدرود!

برابرواژگان هنرهای پنجگانه ( صناعات خمس ) :
فَرنود: بُرهان.
فَرنودیک: بُرهانی.
فَرنودآور: مُبرهِن.
ستیز: جدل.
ستیزیک: جدلیّ.
ستیزگر: مُجادل.
فریب: مغالطه.
فریبیک: مغالطیّ.
...
[مشاهده متن کامل]

فریب گر: مُغالط.
سخنوری: خطابه.
سخنوریک: خطابیّ.
سخنور: خطیب.
سَرواد: شعر.
سَردادیک: شعریّ.
سَروادگو: شاعر.
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد: )

واژه "نطق" در عربی برابر "گویایی" میباشد و واژگان "ناطق" و "منطق" نیز از همین "گویایی" برگرفته شده اند.
پس بیایید برای "منطق" و "ناطق" در پارسی واژه سازی کنیم:
1 - ناطق:با نِگاه به اینکه این واژه بر آهنگ "فاعل" است و اینکه "فعل" در اینجا برابر "نطق" است که خود برابر "گویایی" است، پس برابر این واژه "گویا" است.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - منطق:این واژه برابر "گویایی" است و خود برابر "نطق" است. ولی چون "یی" در گذشته و در پارسی پهلوی برابر "یگ" بوده است، پس به این واژه "گویاییگ" میگوییم تا هم اینکه با "نطق" یکی گرفته نشود ( در مردم ) و هم اینکه این واژه ساختارش پیچیده تر می شود، و همین میتواند به پخش شدن این واژه در میان مردم کمک کند.
درباره واژه "منطق"، باید بگویم که شاید این واژه از "منتیک" پارسی آمده است، شاید هم نه.
ولی اگر از "منتیک" شده است "منطق" این کار را ایرانی ها کردند، چون که "منطق" در زبان پهلوی برابر "گویایی" گفته شده است و همچنین، "نطق" باید از "منطق" گرفته شده باشد، عرب ها چگونه میدانستند که "منتیک" با "گویایی" نزدیک است و از "منطق" واژه "نطق" را بگیرند و آن را برابر "گویایی بگیرند؟
پس یا این که "منطق" از "منتیک" است نادرست است یا اینکه خود پارس ها در آن زمان، این کار را کردند

منطق: دانش درست اندیشیدن؛ قوانینی که رعایت آنها ذهن را از خطا در اندیشیدن مصون می دارد؛ یا دانشی است که از قوانین ذهن در پیوند آن با حقیقت سخن می گوید تا روابط حقیقی علت و معلول را مشخص کند.
( مبانی فلسفه، دکتر علی اکبر سیاسی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

این که ریشه ی این واژه را از نطق ( گفتن ) در عربی بدانیم، درست به نظر نمی رسد؛ زیرا گفتن تا اندیشیدن چیز دیگری است. در پهلوی مِنِت menet به معنی اندیشه است و گمان می رود منطق از این ریشه باشد و پسوند پهلوی ایک به خود گرفته تا صفت نسبی از آن ساخته شود یعنی مربوط به اندیشه و منتیک menetik شده است که چون ق با ک جایگزین هم می شوند، منتیق menetiq و منتق شده است؛ ولی چون فرهنگ نویسان آن را عربی دانسته اند، زیرا منطق در عربی به معنی سخن است، منطق نوشته اند؛ همچنان که گفته اند منطق الطیر یعنی گفتار پرندگان.
همتای این واژه، اینهاست:
منتیک mentik ( پهلوی: menetik ) ،
بیژه biže، بیرسا birsā، پیوین pivin ( کردی )

کَرویز
معادل پارسی منطق
باپاس داشتن همه دیدگاههای نمایانده شده واین که باژرف نگری وبررسی واژه های دارای معنی برابرباواژه بیگانه، می بایست نزدیک ترین ورساترین برابرآن درپارسی برگزیده شود
واین کاری است بس دشوار، زیراهرواژه بیگانه
...
[مشاهده متن کامل]

به ویژه درزبان هائی همچون تازی وفرانسوی،
بارِمعنائی گسترده ای دربخش های گوناگون ادب وهنرودانش داردکه بایدبه همه آنهاخوب
نگریسته شود، برای نمونه دربرابر واژه"دلیل"
درتازی، ازنگاه ادبی می توان واژه های
" فرنود" ، " گواه"، " نشان" و" راهنما" را گذاشت، اماازنگاه حقوقی هیچ یک ازبرابرهای
نام برده شده رساننده معنی "دلیل" نیستند ودرحقوق، چاره ای جزآوردن خوداین واژه در
برگردان پارسی نیست. یاواژه tolerance
فرانسوی یاانگلیسی ازنگاه ادبی، به بردباری،
گذشت، تاب، برگردانده شده است، اماازنگاه
سیاسی برای آن" آزادگی"، "رواداری"و " دگر
اندیش پذیری" آمده است ، اماهیچیک ازاین برابرها، معنای پارسی واژه یادشده راازنگاه فلسفی بسنده نمی کندوروانشاددکترحمید
عنایت، واژه " تساهل" رادربرابرآن آورده اند.
کوتاه آنکه گاه چاره ای جزگذاشتن همان واژه
بیگانه دربرگردان پارسی نداریم و"منطق"نیز
یکی ازاین واژه هاست.

واژه منطق
معادل ابجد 199
تعداد حروف 4
تلفظ manteq
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی]
مختصات ( مِ طَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی manteq
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی هوشیار
مهرلن فرزندم بی تابی نکن، تو که از مادری تازی زاده شدی بگو چرا نامت عربی نیست
واژه ( لوگوس ) از یونانی به زبانهای سامی رفته است و واژه ( لغت ) نیز برگرفته از واژه ( لوگوس ) در زبانِ یونانی است. فرآیندِ زبررفت ( انتقال ) بدین گونه بوده است:
واژه لوگوس در زبان یونانی به یهودیت رفته و سپس به عربی رفته است.
...
[مشاهده متن کامل]

در نبیگِ ( هراکلیتوس ) نوشته یِ ویل رایت، ترجمه کننده به آن پرداخته است.

در زبانِ پارسی میانه - پهلوی به جای واژه ( منطق، logic ) ، واژه ( چیم گواگیه ) می گفتند.
تکواژِ ( چیم ) همان است که امروز ( چم ) می گوییم. ( چیم/چم ) به معنایِ ( دلیل، علت، معنا، هدف ) است و در واژه ( چیم گواگیه ) ، ( چیم ) به ( دلیل، علت ) بازمیگردد. نیاز به یادآوری است که دکتر ادیب سلطانی در نوشته های خود از ( چم/چیم ) در معنایِ ( دلیل، علت ) بهره برده و نَه ( معنا ) . واژه ( گواگیه ) به واژه ( گواگ/گواک ) در زبان پارسی میانه - پهلوی برمی گردد که در زبان پارسیِ کنونی به ( گواگ/گواک ) ، ( گویا ) می گویند و به معنایِ ( بیانگر، گویا، گوینده ) است. پس واژه ( گواگیه ) به واژه ( گویایی/گویاییک ) در زبان پارسیِ کنونی اشاره دارد. واژه ( گویایی ) هممعنا با واژه ( نُطق ) است.
...
[مشاهده متن کامل]

پس پیشنهادِ من، بکارگیریِ واژه ( چمگویایی/چمگویاییک ) برای واژه ( منطق ) است و همچنین میتوان برای ساده سازی، از واژه ( چمگویی/چمگوییک ) بهره بُرد، هر چند که واژگانِ پیشنهادیِ دوستان نیز زیبا است.
پسگشت ( reference ) :
در رویه هایِ 22، 37 و 122 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:

منطقمنطقمنطق
اتفاقا باور عمومی درست می گوید. منطق یک کلمه عربی است و نه پهلوی معرب شده.
.
ذکر شده منطق ریش آن نطق هست و نه من یا منت.
نمی توان منطق را با من یا منت یکی کرد چون حرف میم اضافه است و نه از ریشه کلمه.
...
[مشاهده متن کامل]

برای مثال در زبان عربی. منزل ریشه آن از نزل و مسکن ریشه ان از سکن . و مکان ریشه آن از کان است
.
ریشه نطق است و میم اضافه است. لذا من و منت نمی توانند ریشه کلمه باشند
.
منت یا منش در عربی ممکن است المنة باشه. کاری مرتبط به امور خیر
.
و به نظر میرسه کلمه logic در عربی همون لغت و اللغة باشه

این کلمه عربیست و پیدا کردن
برابر با آن امری محال هست
قران کتابیست که واژه هایش ده تا صد برابر دقیق تر از زبان های دیگر هست
و چرتو پرتهایی که دوستان بافتن مبنا نداره.

...
[مشاهده متن کامل]

دوست عزیز ببین اول چی نوشتی ؟؟؟؟
نوشتی دوستدار فارسی بعد نوشتی
استدلال
قوانین
منطقی
حاکم
. . .
؛ ) ) ) ) )
بنظرم تکلم به عربی بهتر از انگلیسی هست
Logicaly خخخخ

برابرِ پارسی واژه ( logic ) و منطق، واژه ( گویایی ) است.
همچنین است: گویایی شناسی
گویاییک = logical = منطقی
گوییکانه ( گویاییکانه ) =logically = به طور منطقی
‏راشِناسی = علم منطق، logics، علمی که به بررسی قوانین حاکم بر دلیل و استدلال می پردازد.
راشِناختی = منطقی ( به معنای مربوط به علم منطق، نه به معنای خردپسند )
{راشِناسی: �را� به معنای دلیل، ( که در �چرا�، �زیرا� و �برای� دیده می شود �شناسی�}
...
[مشاهده متن کامل]

‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست

برابر نهاد واژه << منطق>> واژه << چمگواهیک>> می باشد. چم گواه پسوند یک= چم ( معنا ) و گواه.
و همانطور که همگان می دانند منطق دانشی است که بر گواه شناسی پایدار است. ( که همان صور استنتاجی یا فرنایشی می باشد. )
همیشه با خود می اندیشیدم که واژه ی �منطق� نمی تواند از آنِ تبارهای بیابانگرد ( تازیان ) عربستان یا بگونه ای دربرگیرنده تر، هر تبار بیابانگردی در جاهای دیگر جهان باشد؛ زیرا دریافت شان از جهان هستی بر بنیاد شیوه ی زندگی پیش پا افتاده شان، نمی توانست دستِ بالا از آنچه سردار خونریز مُنگُل ( مغول ) : چنگیز خان در سر می پروراند، فراتر رود:
...
[مشاهده متن کامل]

�چنگیزخان یک انگیزه ی آهومند و یک آرزوی ناپاک داشت که او را به جنگ و لشکرکشی می کشانید: او می خواست سراسر گیتی را با ددمنشی رام خود سازد و جامعه ی بشری را با سنگدلی و بدون ذره ای بخشایش تباه کند. او داو این را داشت که می خواهد همه جا را سامان بخشد؛ ولی، چه سامانی؟ نیک کرداری، شیفتگی، راستینگی والا؟ نه! او خود می گفت:
”من می خواهم همه جا خاموشی گورستان پابرجا کنم و شهرها را از پهنه ی گیتی براندازم تا کران تا کران، دشت های پرسبزه پدید آید؛ اسبان مُنگُل به آسودگی ( با اندیشه ای آسوده! ) در آن ها چرا کنند؛ چادرهای خاموش و آرام برپا گردد و زنان مُنگُل در آن ها کودکان فربه و شاداب با پستان های پرشیر خود بپرورانند . . . “ این اندیشه که چنگیزخان با سنگدلی برای به فرجام رساندن آن کوشش می ورزید به شکستی فرجامین داد می باخت؛ زیرا با آرمان های والای جامعه ی آدمی ناسازگار بود. �
برگرفته از پیشگفتار رُمان �چنگیزخان�، نوشته ی �واسیلی یان� و برگردانِ زنده یاد محمد پورهرمزان ( با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر )
خوشبختانه، کاربری به نام مَحیا در یکی از واژه نامه های اینترنتی ( آبادیس ) ، ریشه ی پارسی باستان ( پهلوی ) واژه ی �منطق� را بگونه ای گواهمند روشن نموده است.
درج شده در یادداشتی در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر ۲۹ آبان ماه ۱۳۹۹
https://www. behzadbozorgmehr. com/2020/11/blog - post_499. html

درست با آرامش و بدون دعوا و عادی با آن کسی که مشکل داریم با هاش با آرامش و بدون دعوا باهاش صحبت کنیم و مشکل را حل کنیم
در پارسی میانه یا پهلوی ساسانی واژه ی همچم با ( منطق ) واژه ی ( چیم گوگایی ) بود که به زبان امروز می شود ( چَم گویایی، برساخته از ( چیم ) بچم ( معنی ) و ( گوگایی ) بچم ( گویایی ) . یعنی گفتاری که معنادار
...
[مشاهده متن کامل]
باشد. همچنین خود واژه ی ( چیم ) به تنهایی نیز این معنی را داشته، برای نمونه ( چیمیگ ) یعنی ( منطقی، معنی دار، دارای دلیل منطقی ) . واژه ( سَخوَن ) که ( سُخَن ) می باشد نیز به چم ( منطق ) آمده. در یاد داشته باشیم که به انگلیسی واژه ی ( منطق ) که ( لُجیک/logic ) می باشد از واژه ی یونانی دیرین ( لُگُس/logos ) میاید به همان چم ( کلام، سخن، وازه ) .

A B=C
AوB اطلاعات بمعنای اجزای اتفاقات یا افکار و یا هر چیز دیگر
C نتیجه توالی و یا ترکیب اطلاعات ، اتفاقات ، افکار و . . .
نحوه چگونگی ارتباط بین اجزا و اطلاعات ، توالی و نحوه اثرگذاری بر یکدیگر و بدست آوردن نتیجه یا رسیدن به نتیجه میشود ��منطق ��
...
[مشاهده متن کامل]

استدلال کردن
و اینکه استدلال درست یا نادرست صرفا بر مبنایی خاص قابل تایید یا رد است ، به این منظور که منطق هر شخصی بر اساس ذهنیات و تجربه های قبلی وی انجام میگیرد و درست و نادرست در ذهن خود اوست
چه بسیار موضوعاتی که برای شخصی کاملا منطقی و برای شخصی دیگر کاملا بی منطق باشد
***پس معنای صرف منطق همان چگونگی ایجاد رابطه بین اطلاعات ، وقایع ، افکار و در کل اجزای یک معادله است ، چه عینی و چه انتزاعی .

علمی که درپی جلوگیری از خطایه اندیشه باشد را منطق میگویند
فرنودش
از واژه ی فرنودیک بن واژه می توان ساخت: "فرنودن" به چم دلیل آوردن. آنگاه با ایاسش به چم واژه ی "منطق" جایگزین آن واژه ی زیبای "فرنودش" که خود اسم بن واژه است؛ خواهد بود. بدینسان از این بن واژه، واژه های دیگری نیز پدید خواهند آمد. /سپاس
در پهلوی " کرویز " ، نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
از فواید منطق تشخیص اندیشهٔ درست از اندیشهٔ نادرست است؛ و از لوازم آن انتقال اندیشه با کمک زبان است که از آن ها برای تعریف منطق هم بهره برده می شود.
منطق به معنی � علم منطق� همان �دانش درست اندیشی� است.
واژگان زیر با زبان روز مردم آشنایی بیشتر دارد:
درست اندیشی
برهان
پروهان
واژگان زیر نیز پیشنهاد می شوند:
پرهان ( Porhan )
پروان ( Porvan )
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
بیژِه، بیرسا ( کردی )
پیوین pivin ( کردی: په یوین )
تارکیکا ( سنسکریت )
برخلاف باور اشتباه مردم این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و معرب واژه مَنْتیک Mantik در پهلوى ست به معناى منسوب به اندیشه ، مربوط به اندیشیده ها ، دانش اندیشیده ها - تازیان ( اربان ) این واژه را از پهلوى برداشته معرب نموده و گفته اند : المنطق ، منطقىّ . . .
...
[مشاهده متن کامل]

این واژه از ریشه نَطَقَ به معنى سخن گفتن نیست و نسبت به آن نامربوط و بى مناسبت است. در پهلوى مَنیدن Manidan ( مَنیتن ) : اندیشیدن ، فکر - تعقل - تأمل - توجه - درک - ملاحظه کردن ، در اوستا مَن Man ریشه ى این کُنش است و مَنْتْ Mant صفت مفعول آن یعنى اندیشیده شده ، تعقل - تأمل
شده ، مَنْتیک Mantik : مَنْتْ + ایک ik ( صفت ساز ) : منسوب به اندیشیده شده ، مربوط به اندیشگان - پس شایسته ایران و ایرانیان است که بنویسند و بخوانند : مَنتیک Mantik . همتایان آن در پارسى اینهاست: بیژِه Bizheh و بیرسا Birsa ( کردى: منطق ) پیوین Pivin ( کردی: په
یوین: منطق ) تارکیکا Tarkika ( سنسکریت: منطق ) پدمان گُوِشنى Padmangoveshni ( پهلوى: دانش منتیک ( منطقx ) چیم گُواکى Chimgovaki ( پهلوى: دانش منتیک ( منطقx ) ، چیمیکى Chimiki ( پهلوى: منتیک ( منطقx ) ، عقلانیت ) ، سَخْوَن Saxvan ( پهلوى: منتیک ( منطقx ) ، عقیده ، رأى ، سخن
، کلام و . . . ) ، گُواکى Govaki ( پهلوى: منتیک ( منطقx ) ، استدلال ، وضوح ، فصاحت و . . . )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس