منتظر
/montazer/
مترادف منتظر: امیدوار، انتظارکش، چشم به راه، گوش به زنگ، مترصد، مترقب، متوقع، مراقب، نگران
برابر پارسی: چشم براه، چشم به راه، نگران
فرهنگ اسم ها
معنی: چشم به راه، آن که در حال صبر کردن برای آمدن کسی یا انجام یافتن کاری یا روی دادنِ اتفاقی است، ( در حالت قیدی ) در حال انتظار
برچسب ها: اسم، اسم با م، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی
لغت نامه دهخدا
دی شد و امروز نپاید همی
دی شد و تو منتظر بهمنی.
ناصرخسرو.
لشکر مردگان بر در شهر منتظر تواند و عهد کرده اند تا ترا نبرند برنخیزند. ( کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 776 ). اگر کسی به بازی و خنده مشغول باشد در وقتی که لشکر بر در شهر باشد و منتظر وی... از وی احمق تر که باشد. ( کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 776 ). در عنکبوت نگاه کن که... خویشتن سرنگون ازیک گوشه درآویزد منتظر آنکه تا مگسی بپرد که غذای وی آن بود. ( کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 791 ). داود طایی را دیدند که به شتاب می شد به نماز، گفتند این چه شتاب است ؟ گفت : لشکر در شهر است منتظر منند. ( کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 869 ).منتظر وصلت تو خواهم بودن
آری الانتظار موت الاحمر.
مسعودسعد.
منتظر بود این سعادت را جهان از دیربازیافت مقصود و برون آمد زبند انتظار.
امیرمعزی ( دیوان چ اقبال ص 301 ).
منتظر می باشم که اگر مهمی باشد من آن را... کفایت کنم. ( کلیله و دمنه ).همیشه منتظرم هدیه هدایت را
ولیک مهدی در مهد نیست منتظرم.
سنائی ( دیوان چ مصفا ص 202 ).
گام برون نه یکی ، کز پی بوسیدنش مردمک دیده ها، منتظر کام تست.
سنائی ( ایضاً ص 378 ).
بر فلک چهارمین عیسی موقوف راوقت خروج آمده ست منتظر رای تست.
سنائی ( ایضاً ص 379 ).
زیرا که منتظر غیری نبود و همیشه باشد که قائم به خود است به غیر، نی. ( چهارمقاله ص 7 ). خواجه... وصیت نامه بنوشت... و خصمان را بحلی خواست و کار را منتظر بنشست. ( چهارمقاله ص 99 ). مردی اندر نزدیک وی شد، گفت : مرا وصیتی کن. گفت : مردگان منتظر تواند. ( ترجمه رساله قشیریه چ فروزانفر ص 36 ).بیشتر بخوانید ...فرهنگ فارسی
( اسم ) چشم دارنده انتظار کشنده جمع : منتظرین . یا منتظر خدمت . کارمندی که موقتا از کار بر کنار شده و در آن مدت حقوق انتظار خدمت باو دهند ( درین صورت وی را منتظر خدمت با حقوق گویند ) و یا بهیچوجه حقوقی باو پرداخته نمیشود ( درین صورت اورا منتظر خدمت بدون حقوق نامند ) . یا منتظر خدمت شدن . موقتا از کار بر کنار شدن کارمند . یا منتظر خدمت کردن کارمندی را موقتا از کار برکنار کردن
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
کسی که در انتظار کسی یا چیزی است، درنگ کننده، چشم به راه.
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] کسی که منتظر و چشم به راه ظهور و قیام جهانی نجات دهنده بزرگ و موعود امت هاست، باید از نظر عملی، فکری و اعتقادی نیز انتظار و آمادگی خود را نشان دهد. تنها با لقلقه زبان و ادعای چشم به راه بودن، نمی توان خود را منتظر واقعی دانست!! البته مرحله نخست «انتظار سازنده»، باور به وجود منجی و اعتقاد به ظهور او و برپاداشت انقلاب جهانی به دست اوست. سپس نوبت به اصلاح و همسوسازی رفتارها، گفتارها و پندارها با این اعتقاد و باور است. وقتی انسان حقیقتاً منتظر کسی باشد، تمام رفتارها و سکناتش نشان از منتظر بودن او دارد.
در فرهنگ مهدویت، منتظر به انسانی گفته می شود که با تمام وجود، در انتظار آمدن آخرین حجت الهی به سر می برد. در روایات معصومان (علیهم السلام) به فضایل و نیز وظایف منتظران توجه شده است که به آن می پردازیم:
فضیلت منتظران
از نگاه آیات و روایات برترین انسان ها کسانی هستند که با رفتار خود اسباب رضایت و خشنودی پروردگار جهانیان را فراهم می آورند.
← منتظران و رضایت خداوند
دربارۀ وظایف و مسئولیت های منتظران، سخن های بسیاری گفته شده است؛ اما به اختصار می توان گفت وظایف انسان ها در این دوران به دو دسته تقسیم می شود:
وظایف عام
...
در فرهنگ مهدویت، منتظر به انسانی گفته می شود که با تمام وجود، در انتظار آمدن آخرین حجت الهی به سر می برد. در روایات معصومان (علیهم السلام) به فضایل و نیز وظایف منتظران توجه شده است که به آن می پردازیم:
فضیلت منتظران
از نگاه آیات و روایات برترین انسان ها کسانی هستند که با رفتار خود اسباب رضایت و خشنودی پروردگار جهانیان را فراهم می آورند.
← منتظران و رضایت خداوند
دربارۀ وظایف و مسئولیت های منتظران، سخن های بسیاری گفته شده است؛ اما به اختصار می توان گفت وظایف انسان ها در این دوران به دو دسته تقسیم می شود:
وظایف عام
...
wikifeqh: منتظر
[ویکی فقه] منتظر (لقب). منتظر یکی از القاب حضرت مهدی (علیه السلام) است.
یکی از القاب حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، منتظر است که در روایات فراوانی به آن اشاره شده است. حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خود نیز همانند دیگر انسان ها، منتظر است، تا روزی فرا رسد و اراده خداوند متعال، به برپایی حاکمیت جهانی عدل و قسط تعلق گیرد؛ اما آن حضرت، تنها کسی است که انتظار ظهورش کشیده می شود؛ ازاین رو منتظر نیز نامیده شده است.
← روایتی از امام جواد
۱. ↑ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۳۷۸، ح۳.
فرهنگ نامه مهدویت، سلیمیان، خدامراد، ص۴۲۳، برگرفته از مقاله «منتظر (لقب)».
...
یکی از القاب حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، منتظر است که در روایات فراوانی به آن اشاره شده است. حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خود نیز همانند دیگر انسان ها، منتظر است، تا روزی فرا رسد و اراده خداوند متعال، به برپایی حاکمیت جهانی عدل و قسط تعلق گیرد؛ اما آن حضرت، تنها کسی است که انتظار ظهورش کشیده می شود؛ ازاین رو منتظر نیز نامیده شده است.
← روایتی از امام جواد
۱. ↑ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۳۷۸، ح۳.
فرهنگ نامه مهدویت، سلیمیان، خدامراد، ص۴۲۳، برگرفته از مقاله «منتظر (لقب)».
...
wikifeqh: منتظر_(لقب)
مترادف ها
منتظر
منتظر
منتظر
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
منتظر montazer همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
چشم به راه ( دری )
چینایوت cināyut ( سغدی: چینائوت cināut )
مندیر mandir ( لری )
لیبند liband ( کردی )
منتظر montazar ( کسی که چشم به راه او هستند ) . این واژه در پارسی امروز به کار نمی رود و تنها در گفتارهای برخی شیعیان برای امام دوازدهم آنان به کار می رود و می گویند: مهدی منتظر؛ ولی در میان مردم کسی نمی گوید منتظَر او هستند.
... [مشاهده متن کامل]
چشم به راه ( دری )
چینایوت cināyut ( سغدی: چینائوت cināut )
مندیر mandir ( لری )
لیبند liband ( کردی )
منتظر montazar ( کسی که چشم به راه او هستند ) . این واژه در پارسی امروز به کار نمی رود و تنها در گفتارهای برخی شیعیان برای امام دوازدهم آنان به کار می رود و می گویند: مهدی منتظر؛ ولی در میان مردم کسی نمی گوید منتظَر او هستند.
... [مشاهده متن کامل]
منتظر به زبان سنگسری
گوشتار godhead
مّ چشم رِه دّره me jester reh dareh
گوشتار godhead
مّ چشم رِه دّره me jester reh dareh
واژه منتظر
معادل ابجد 1590
تعداد حروف 5
تلفظ montazer
نقش دستوری صفت
ترکیب ( قید، صفت ) [عربی]
مختصات ( مُ تَ ظِ ) [ ع . ] ( اِفا. )
آواشناسی montazer
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
معادل ابجد 1590
تعداد حروف 5
تلفظ montazer
نقش دستوری صفت
ترکیب ( قید، صفت ) [عربی]
مختصات ( مُ تَ ظِ ) [ ع . ] ( اِفا. )
آواشناسی montazer
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
به کُردی جنوبی یا پَهلَوانی ( کرمانشاهی، ایلامی، کَلّهُرّی. . . ) = تَمَ
سلام، معنای "مُنْتَظَر" رو بفرمایید. ممنون
نگران هم معادل جالبی برای منتظر هست.
یکی از نگر آمده و یکی از نظر
این شعر ها در فرهنگ نامه دهخدا در مدخل نگران آمده اند
همه عالم نگران تا نظر بخت بلند
به که افتد که تو یک دم نگرانش باشی.
... [مشاهده متن کامل]
سعدی.
دلدار که گفتا به توام دل نگران است
گو میرسم اینک به سلامت نگران باش.
حافظ.
چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد
تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود.
حافظ
یکی از نگر آمده و یکی از نظر
این شعر ها در فرهنگ نامه دهخدا در مدخل نگران آمده اند
همه عالم نگران تا نظر بخت بلند
به که افتد که تو یک دم نگرانش باشی.
... [مشاهده متن کامل]
سعدی.
دلدار که گفتا به توام دل نگران است
گو میرسم اینک به سلامت نگران باش.
حافظ.
چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد
تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود.
حافظ
چشم به راه ، صبور
آماده و چشم به راه و گوش بزنگ
از نظر من بهتره که هم خانواده هم بزارید و مترادف و متضاد تا بهتر باشه ممنون از سایت فوق العاده تون
شاید این واژه را هم از . . ماندگار . . . . گرفته باشند تازیها و بهتره همین رو جایگزین کرد . . . . .
بنگاه گر
منتظَر ( با فتحه ظ ) montazar : کسی یا چیزی که منتظرش هستند. باران منتظَر. مسیح منتظَر، قوت منتظَر
چشم انتظار
گوش بدر
منتظر انتظار کش : تن چون نی و بر چو نیل و رخساره چو کاه انگشت بلب گوش بدر دیده براه . ( کیکاوس بن اسکندر )
منتظر انتظار کش : تن چون نی و بر چو نیل و رخساره چو کاه انگشت بلب گوش بدر دیده براه . ( کیکاوس بن اسکندر )
آن ها ما را منتظرند=آن ها منتظر ما هستند.
منتظر عربی است
واژه برابر در زبان های ایرانی
کردی
( کرمانج ) لیبند. . سورانی. چاوه روان
پارسی. . . چشم براه
واژه برابر در زبان های ایرانی
کردی
( کرمانج ) لیبند. . سورانی. چاوه روان
پارسی. . . چشم براه
امیدوار، انتظارکش، چشم به راه، گوش به زنگ، مترصد، مترقب، متوقع، مراقب، نگران
در گفتار لری :
مَندیر ( بسیار پرکاربرد ) = منتظر، چشم براه، ماندیر ( فارسی شده از ماندن=مَندن )
درمثَل:
مَندیر فلانی ام تا بیاید = منتظر فلانی ام تا بیاید.
برای ناهار مَندیر تان هستیم.
خیلی مَندیرتان ماندیم.
... [مشاهده متن کامل]
بَندیر = منتظر
بمان بر بَند فلانی تا بیاید = بمان منتظر فلانی تا بیاید.
تِما ( بسیار پرکاربرد ) = انتظار، چشم داشت، امید
در مَثل:
از فلانی تِما بُر شدم = از فلانی انتظارم بریده است.
هام ( هستم ) به تِمایَت =به انتظار تو هستم، به تو امید دارم
هنوز دل به تِما هستم= هنوز دلم امید و انتظار دارد
مَندیر ( بسیار پرکاربرد ) = منتظر، چشم براه، ماندیر ( فارسی شده از ماندن=مَندن )
درمثَل:
مَندیر فلانی ام تا بیاید = منتظر فلانی ام تا بیاید.
برای ناهار مَندیر تان هستیم.
خیلی مَندیرتان ماندیم.
... [مشاهده متن کامل]
بَندیر = منتظر
بمان بر بَند فلانی تا بیاید = بمان منتظر فلانی تا بیاید.
تِما ( بسیار پرکاربرد ) = انتظار، چشم داشت، امید
در مَثل:
از فلانی تِما بُر شدم = از فلانی انتظارم بریده است.
هام ( هستم ) به تِمایَت =به انتظار تو هستم، به تو امید دارم
هنوز دل به تِما هستم= هنوز دلم امید و انتظار دارد
انتظار کش، امیدوار، چشم به راه، گوش به زنگ، مترقب، مترصد، مراقب، نگران، متوقع
بیوسان ba ( i ) yusān
چاوه روان ( chavarrvan )
چشم به راه، کسی که انتظار میکشد
در پارسی " پیوسنده " از بن پیوسیدن به چیم انتظار کشیدن، در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
کسی که انتظار می کشد چشم به راه
نگاه گر
مترصد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)