محمد خدابنده صفوی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] محمد خدابنده، چهارمین پادشاه صفوی و پسر بزرگ شاه طهماسب اول می باشد.
محمد خدابنده یا سلطان محمد صفوی در ۹۳۸ به دنیا آمد. مادرش، سلطانم، دختر موسی سلطان موصلوی ترکمان (از امیران بزرگ بایندریه) بود. او از کودکی به خدابنده ملقب شد. هنگامی که شش ساله بود، شاه طهماسب حکومت خراسان را به او داد و محمدخان شرف الدین اغلی تکلو را با منصب امیرالامرایی و همچنین به عنوان لله خدابنده راهی خراسان کرد. خدابنده تا ۲۶ سالگی در هرات بود.
مصدوم شدن خدابنده
در حمله ازبکان به رهبری عبیدالله خان به خراسان، در درگیری مستقیم، بر اثر اصابت تُپُزِ عبیدالله خان بر سر خدابنده، چشمان وی آسیب جدّی دید و با این که شاه طهماسب برای معالجه او اقدام جدّی کرد، هرگز بینایی کامل به دست نیاورد.
ازدواج وی
در ۹۶۳، شاه طهماسب او را به قزوین احضار کرد و اسماعیل میرزا (اسماعیل صفوی)، پسر دیگرش، را به همراه علی سلطان تکلو به هرات فرستاد، اما این جایگزینی دوامی نداشت. از آن جا که اسماعیل میرزا طبعی ناآرام داشت، بر پدرش شورید. شاه طهماسب به محض آگاهی از این موضوع، او را به پایتخت فراخو اند و پس از محبوس ساختن وی در قلعه قهقهه، در ۹۶۴ حکومت خراسان را بار دیگر به خدابنده واگذاشت و این بار شاه قلی سلطان یکان استاجلو را لله او کرد. خدابنده در ۹۷۳ با خیرالنساء بیگم ملقب به مهدعلیا، در قزوین ازدواج کرد.
شکستی دیگر از ازبکان
...

دانشنامه آزاد فارسی

محمّد خدابنده صفوی (۹۳۸ـ۱۰۰۳ق)
چهارمین پادشاه صفوی و پدر شاه عباس کبیر. پسر ارشد شاه طهماسب اول بود. لقب خدابنده را گویا از آن روی به وی دادند که پس از آن که بینایی اش را از دست داد، بیشتر اوقاتش را به عبادت می گذراند. در پادشاهی پدرش، حاکم خراسان بود و از ۹۸۰ق که فرزندش عباس میرزا را به حکومت خراسان برداشتند، با زن و فرزندش حمزه میرزا در فارس نشیمن گزید. پس از آن که پدرش درگذشت و برادرش شاه اسماعیل دوم به تخت شاهی برآمد، او همچنان در شیراز به سر می برد. البته بخت با او یار شد و شاه اسماعیل پیش از آن که به کشتن او و فرزندانش توفیق یابد، خود درگذشت. درپی مرگ شاه اسماعیل دوم، محمد میرزا که تنها برادر شاه صفوی بود، در شیراز بر تخت نشست (۲۵ رمضان ۹۸۵ق) و یک ماه بعد به قزوین رفت. چون کور بود، زنش مهد علیا رشتۀ کارها را به دست گرفت و حمزه میرزا به نیابت پادشاهی منصوب شد. امرای قزل باش به سبب آن که از استبداد و قدرت طلبی مهد علیا ناخرسند و بیمناک بودند، برای برانداختن او دست به کار شدند و سرانجام او را در حضور سلطان محمد خفه کردند (۹۸۷ق) و شاه نیز که مردی بی کفایت و بی اراده بود، نتوانست ممانعت و مخالفت کند. سلطان محمد به سبب نابینایی از عهدۀ ادارۀ کشور برنمی آمد و پس از مهد علیا، فرزندش حمزه میرزا به یاری او شتافت. هم زمان با آغاز پادشاهی سلطان محمد، عثمانی ها از اوضاع آشفتۀ ایران بهره می جستند و به نواحی شمالی حمله می کردند. حمزه میرزا دوبار، در ۹۸۶ق و ۹۹۳ق، هجوم ترکان عثمانی را دفع کرد و نواحی ازدست رفته را پس گرفت. اما اختلاف امرای قزل باش و ضعف و بی کفایتی سلطان محمد به حمزه میرزا مجال قدرت نمایی نداد و پیش از آن که عثمانی ها را کاملاً از ایران براند، به قتل رسید (۹۹۴ق). درپی این رخداد سلطان محمد بازیچۀ امرای خویش شد، تا این که مرشد قلی خان استاجلو، در مجلسی، رسماً عباس میرزا را به سلطنت ایران برگزید و سلطان محمد خود را از پادشاهی برکنار کرد و تاج شاهی را بر سر پسرش گذاشت. او پس از آن تا ۱۰۰۳ق زنده بود و در شیراز به سر می برد.

پیشنهاد کاربران

بپرس