با طینت ملایم کار از فلک برآید
ز آتش زن است دائم روشن چراغ قورا.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
|| نوعی قارچ که در میان درختهای پوسیده روید و از آن برای افروختن آتش آتش گیره ، و پرهازه کنند. ( یادداشت مؤلف ). نوعی است ازقارچ که چتر آن پایه ندارد و به تنه درختان می چسبد. در زیر چتر آن بجای ورقه های نازک سوراخ هایی است که در داخل آنها بازیدها تشکیل میشود و هر یک از آنها دو هاگ دارد. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب چ دانشگاه ص 143 شود.قو. ( اِ ) پرنده ای است از جنس مرغابی که گردن دراز و پرهای نرم و لطیف برنگ سیاه و سفید دارد و در آب شنا میکند. در نرمی و لطافت به پرهای آن مثال زنند. این پرنده را جویینه نیز گویند. ( ناظم الاطباء ).
غاز بسیار بزرگ که پرهای بسیار نرمی دارد و در متکا و بالش و تشک می کنند. ( فرهنگ نظام ).
- در پر قو خوابیدن ؛ کنایه از در ناز و نعمت پرورش یافتن.
- قو نپریدن در جایی ؛ خلوت بودن. بی اغیار بودن. وحشتناک بودن جایی. قو در آنجا نمی پرد را در محلی گویند که هیچکس را در جای دخل نباشد و از حال آنجا کسی خبردار نبود و بسیار جای دهشتناک و مهیب بود. ( آنندراج ) :
خیل ملک ز بیم در آن کو نمی پرد
آنجا که رنگ رو پردم قو نمی پرد.
تأثیر ( از فرهنگ نظام ).
در تکیه فراغت ما قیل و قال نیست آنجا که هست بالش ما قو نمی پرد.
تأثیر ( از آنندراج ).
قو.[ ق َوو ] ( اِخ ) وادیی است در عقیق. شنفری درباره آن اشعاری دارد. رجوع به عیون الاخبار ج 4 ص 79 شود.
قو. [ ق َ وِن ْ ] ( ع ص ) حبل قَو؛ رسن مختلف تاهها. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).