قابض

/qAbez/

مترادف قابض: گیرا، گیرنده، دبش، گس

معنی انگلیسی:
astringent, costive, astringen, styptic, seizer, taker

لغت نامه دهخدا

قابض. [ ب ِ ] ( ع ص ) میراننده. || گیرنده. ( ناظم الاطباء ). به پنجه گیرنده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). در مشت گیرنده. ( ناظم الاطباء ). || درآورنده. بیرون کشنده. قابض روح :
قابل انوار عدل ، قابض ارواح مال
فتنه آخر زمان ، از کف او مصطلم.
خاقانی.
- قابض ارواح ؛ گیرنده جانها، عزرائیل.
- قابض جریمه ؛ مأمور اخذ جریمه.
- قابض مالیات ؛ محصّل مالیات. تحصیلدار مالیات.
|| شتاب کننده در رفتار از مرغ و جز آن. || به شتاب راننده. ( منتهی الارب ). || متصرف و مالک. || امانت دار. ( ناظم الاطباء ). || فراگیرنده و تنگ کننده روزی. ( مهذب الاسماء ). || دریافت کننده. محصل مالیات دیوانی : تو فضولی یا قابض. || زمخت. || هرچیز که قبض کند و درهم کشد و ترنجیده کند. هرچیز که یبوست طبع آورد و مزاج را خشک کند. گس. دبش. عَفِص. بست کن. جمعکننده. گلوگیر. ترنجیده کننده. ( ناظم الاطباء ). داروی شکم بند. مقابل مسهل. نزد پزشکان داروئی را نامند که اجزاء عضو را جمع سازد. ( الموجز فی فن الادویه ). طعم گیرنده را نامند که اجزاء زبان را بهم آورد و فعل او تبرید و تجفیف و تغلیظ و تقویت اشتها است و در غیر طعم مراد از آن حابس است که به سبب بهم آوردن اجزاء عضو، حبس و استمساک کند. شیخ الرئیس گوید: داروئی است که اجزاء عضو را بهم آورد و مجاری آن را مسدود سازد. ( از قانون بوعلی چ رم کتاب دوم ص 120 ).

قابض. [ ب ِ ] ( اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی. ( مهذب الاسماء ) ( مجمل اللغه ).

قابض. [ ب ِ ] ( اِخ ) خواجه درویش احمد قابض. رجوع به احمد قابض شود.

فرهنگ فارسی

گیرنده، درمشت گیرنده، تنگ کننده، درهم کشنده، درطب: داروئی که خشکی ویبوست درروده هاتولیدکند
( اسم ) ۱ - گیرنده در مشت گیرنده ۲ - در آورنده بیرون کشنده : قابض روح ۳- میراننده ۴- نامی از نامهای خدای تعالی ۵ - دریافت کننده محصل مالیات دیوانی : تو فضولی یا قابض ۶ ? - هر چیز که طبع را در هم کشد و ترنجید کند آنچه که طبع را یبوست طبع آورد و مزاج را خشک کند گس دبش عفص ۷ - دارویی که جهت قبض روده و جلوگیری از اسهال استعمال می شده ادویه عفصه . یا قابض ارواح . گیرنده جانها ملک الموت عزرائیل . یا قابض جریمه . کسی که تاوان و جریمه در نزد وی جمع شود . یا قابض مالیات . آنکه مالیات در نزد وی جمع گردد .
میراننده گیرنده

فرهنگ معین

(بِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - گیرنده ، در مشت گیرنده . ۲ - در طب دارویی که یبوست ایجاد کند.

فرهنگ عمید

۱. (پزشکی ) دارویی که باعث ایجاد خشکی در روده ها و رفع اسهال می شود.
۲. [قدیمی] گیرنده.
۳. [قدیمی] درمشت گیرنده.
۴. [قدیمی] تنگ کننده.
۵. [قدیمی] درهم کشنده.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است
قابض از «قبض» است و قبض به معنای گرد آوردن (چیزی) به جهت تسلط و قدرت یافتن بر آن، و چیزی را به طور کامل با کف گرفتن می باشد. و آن از اسما و صفات فعلیّه خداوند است، به این معنا که فیض و بخشش خود را از هر کس که بخواهد، دریغ می کند و او را به تنگی و فقر مبتلا می کند.
این صفت از آیات 245 سوره بقره(2)؛ 46 سوره فرقان(25) و 67 سوره زمر(39) قابل استفاده است. این صفت الهی به صورت اسمی نیز در ادعیه آمده است.

دانشنامه عمومی

یک قابض ( به انگلیسی: Astringent ) ( گاهی به آن adstringent گفته می شود ) یک ماده شیمیایی است که بافت های بدن را منقبض یا جمع می کند. این کلمه از کلمه لاتین adstringer گرفته شده است که به معنای «سریع بستن» است. لوسیون کالامین، فندق افسونگر، و یربا مانسا، یک گیاه کالیفرنیایی، [ ۱] و همچنین برگ های پودر شده گل مورد قابض هستند. [ ۲]
قابض بودن ( به انگلیسی: Astringency ) ، احساس خشکی، پف کردن یا بی حسی دهان ناشی از تانن در میوه های نارس، به میوه اجازه می دهد تا با جلوگیری از خوردن، بالغ شود. میوه های رسیده و اجزای میوه از جمله توت سیاه، آرونیا، گیلاس گلوگیر، ریواس، میوه های به و خرمالو ( مخصوصاً آنهایی که نارس هستند ) ، پوست موز ( یا موز نارس ) ، میوه های بادام هندی و بلوط قابض هستند. مرکبات مانند لیمو تا حدودی قابض هستند. تانن ها که نوعی پلی فنل هستند، [ ۳] به پروتئین ها[ ۴] متصل می شوند و سبب رسوب و تجمع آن ها می شود. [ ۵] تانن های موجود در برخی چای ها، قهوه و شراب های انگور قرمز مانند کابرنه سوویگنون و مرلو قابض بودن ملایمی ایجاد می کنند.
سنجاب ها، گرازهای وحشی و حشرات می توانند غذای قابض بخورند، زیرا زبان آنها می تواند طعم آن را کنترل کند.
در آیورودا، گس ششمین مزه ( پس از شیرین، ترش، شور، تند، تلخ ) است که با «هوا و زمین» نشان داده می شود.
همچنین گزارش شده است که سیگار کشیدن دارای اثر قابض است. [ ۶]
عکس قابضعکس قابض
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

astringent (صفت)
دقیق، گس، تند و تیز، قابض، داروی قابض، سخت گیر، شاق

prehensile (صفت)
درک کننده، قابض، گیرنده، گیر کننده، دارای استعداد هنری، مخصوص گرفتن و چیدن برگ

styptic (صفت)
قابض، خون بند، داروی بنداور خون

فارسی به عربی

مادة مقلصة

پیشنهاد کاربران

قابض؛ به معنای قبض کننده و منقبض کننده، گیرنده، و تنگ کننده یا درهم کشنده مفهوم دارد.
در پزشکی، قابض به خاصیتی از دارو گفته می شود که رفع اسهال و ایجاد یبوست می کند.
زِبَق؛ در یک تعریف خلاصه، یعنی ابزاری برای قبض کردن. عضوی از اعضای بدن یا ابزاری که به همدیگر زیب می شوند جهت چیزی را از چیزی جدا کردن یا کَندن. مثل دو لبه قیچی. در زبان تات های خراسان شمالی به فک صورت انسان زِبَق گفته می شود. و در فرهنگ و زبان عربی از این کلمه در زمانی که حاکم، فردی را از جامعه جدا می کند یا اون فرد را از جامعه قبض می کند و به حبس می اندازد استفاده می کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

کلمه ی زبق از زاویه قانون حروف معکوس مرتبط با کلمه قبض می باشد. مثل قبض روح، قبض برق، اصطلاح یک قبضه شمشیر نیز مُؤَیِّد این توضیح می باشد.
زِبَق و قبض در دو جهت عکس همدیگر مفهوم دارد. دو مفهوم گرفتن و دادن، یا به دست آوردن و از دست دادن.
قانون حروف معکوس در کلمات؛ قَدَح حَدقه، متافیزیک اتم فیزیک، کلاف فلکه، کلاغ قُلَّک، فَلس سِلف صَلّاف، کاسه ساک، شییٔ عیش، فرض ظرف. . . .
از زاویه قانون لاتین حروف در پاتیل کلمات نیز کلمه ی بُغض و قیض و غضب، قصْب، قصّاب، قابض، بزاق نیز مرتبط با مفهوم زبق و قبض می باشد.
بزاق؛ جذب کردن
البته ریشه اصلی زبق و قبض، دو حرف ( ز ب ) می باشد. که با این دو حرف در زوایای مختلف از همین چشمه مفهوم جاری می شود. کلمه ی زیب یعنی دو چیز به هم رسیدن و زیبایی خلق شدن.
مثل اصطلاح ضبط و ثبت صدا یا اصطلاح سَبَد با ترجمه رایج امروزی به مفهوم زنبیل.
هر چند سبد و زنبیل با دو حرف ریشه ای مشترک ( ز ب ) هم در دو شکل مختلف از یک ریشه و یک مفهوم مشترک در دل خود دارند.
یا خود کلمه زبان که خود عاملی برای زیب کردن حروف و ساخت کلمات می باشد.
کلمه سبقت و سابق نیز از زاویه قانون تغییر شکل حروف مرتبط با همین مفاهیم می باشد.
کلمه سابق یعنی عمر و زمانی که از ما گرفته شده و سبقت عکس مفهوم سابق به مفهوم پیش افتادن و کسب فرصت و جبران عقب ماندگی.

جمع کردن بستن کوچیک کردن سفت کردن در کرمهای آرایشی ودرمانی بکار میرود
جمع کردن بستن سفت کردن کوچیک کردن در کرم های آرایشی یا درمانی بکار میرود
یعنی زود بستن. . . تو دیگه چرا کم آوردی آبادیس. . . نگرانمون میکنی. . . . . خود یعنی عمعنیشو بگید. . . ممنون
جمع کننده با برطرف کننده
دارو های قابض : ایجاد یبوست میکنند
ذکر قابض برای بسته شدن مغازه جواب میده

بپرس