[ویکی فقه] عمر بن خطاب بن نفیل، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله) و خلیفه دوم مسلمانان، شش سال بعد از بعثت، اسلام آورد. با این که او در بیشتر جنگ های پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) از بدر و احد تا حنین و...حضور داشت، در تاریخ، رشادت و استقامت ویژه ای برای او نقل نشده است؛ او شخصیتی تندمزاج داشت و با رأی مستقیم خلیفه اول به خلافت رسید.
عمر بن خطاب بن نفیل بن العزّی بن ریاح کنیه اش ابوحفص بود. وی در سال سیزدهم بعد از عام الفیل به دنیا آمد. مادر او نیز حنتمة بنت هاشم بن مغیره از قریش و طایفه بنی مخزوم بوده است.
مخالفت با اسلام
عمر در ابتدای ظهور اسلام، از مخالفان سرسخت مسلمانان بود و بر افرادی که از قبیله اش به اسلام می گرویدند، با خشونت رفتار می کرد تا جایی که خواهر و دامادش، اسلام خود را از عمر مخفی نگه می داشتند. با این حال در حدود سال ششم بعثت و پس از اسلام آوردن نزدیک به شصت نفر، اسلام آورد. او بعدها با ازدواج دخترش حفصه با پیامبر، با حضرتشان خویشاوندی پیدا کرد.
ویژگی های شخصیتی
عمر بن خطاب، شخصیتی تندمزاج داشت و حتی در دوران خلافتش، کم تر کسی جرأت می کرد، از او سؤالی بپرسد؛ به این سبب مردم هرگاه مشکلی برایشان پیش می آمد و ناچار بودند نظر عمر را بخواهند، عثمان بن عفان یا عبدالرحمن بن عوف را واسطه می کردند و هرگاه موضوع بسیار دشواری بود، از عباس استمداد نموده، او را نزد عمر می فرستادند. در حُدیبیّه، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) از عمر خواستند که به مکه رفته و با مکیان گفت وگو کند؛ اما عمر در جواب پیامبر گفت: «یا رسول الله! همانا قریش به شدت با من دشمن هستند و اگر به من دست یابد، مرا خواهند کشت». پیامبر بعد از شنیدن این سخنان از فرستادن او منصرف شده و عثمان را فرستاد. با این وجود، او با صلح حدیبیه نیز مخالف بود، مخالفتی که بعدها سبب پشیمانی خود او گردید: «گفت وگو برای صلح تمام شده و تنها نگارش متن صلح باقی مانده بود. عمر بن خطاب بلند شد و پیش پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) آمد و گفت: مگر تو پیامبر خدا نیستی؟! پیامبر: آری؛ هستم! عمر: مگر ما مسلمان نیستیم؟! پیامبر: آری! عمر: مگر آنها مشرک نیستند؟! پیامبر: آری! عمر: پس چرا در کار دین خویش خوار و کوچک شویم؟!پیامبر: من بنده و فرستاده خدایم و خلاف فرمان وی عمل نمی کنم، او نیز مرا وا نخواهد گذاشت. سپس همین گفتار را خطاب به ابوبکر گفت و او نیز در جواب گفت: ای عمر! مطیع وی باش؛ من شهادت می دهم که او پیامبر خدا است ». در موارد دیگری هم می بینیم که عمر در غیر از صحنه نبرد، دست به شمشیر و تهدیدش زیاد بود. به عنوان نمونه، گزارش شده است که او از پیامبر خواست تا اجازه دهد که گردن اسیران را بزند!
تلاش برای خلافت ابوبکر
...
عمر بن خطاب بن نفیل بن العزّی بن ریاح کنیه اش ابوحفص بود. وی در سال سیزدهم بعد از عام الفیل به دنیا آمد. مادر او نیز حنتمة بنت هاشم بن مغیره از قریش و طایفه بنی مخزوم بوده است.
مخالفت با اسلام
عمر در ابتدای ظهور اسلام، از مخالفان سرسخت مسلمانان بود و بر افرادی که از قبیله اش به اسلام می گرویدند، با خشونت رفتار می کرد تا جایی که خواهر و دامادش، اسلام خود را از عمر مخفی نگه می داشتند. با این حال در حدود سال ششم بعثت و پس از اسلام آوردن نزدیک به شصت نفر، اسلام آورد. او بعدها با ازدواج دخترش حفصه با پیامبر، با حضرتشان خویشاوندی پیدا کرد.
ویژگی های شخصیتی
عمر بن خطاب، شخصیتی تندمزاج داشت و حتی در دوران خلافتش، کم تر کسی جرأت می کرد، از او سؤالی بپرسد؛ به این سبب مردم هرگاه مشکلی برایشان پیش می آمد و ناچار بودند نظر عمر را بخواهند، عثمان بن عفان یا عبدالرحمن بن عوف را واسطه می کردند و هرگاه موضوع بسیار دشواری بود، از عباس استمداد نموده، او را نزد عمر می فرستادند. در حُدیبیّه، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) از عمر خواستند که به مکه رفته و با مکیان گفت وگو کند؛ اما عمر در جواب پیامبر گفت: «یا رسول الله! همانا قریش به شدت با من دشمن هستند و اگر به من دست یابد، مرا خواهند کشت». پیامبر بعد از شنیدن این سخنان از فرستادن او منصرف شده و عثمان را فرستاد. با این وجود، او با صلح حدیبیه نیز مخالف بود، مخالفتی که بعدها سبب پشیمانی خود او گردید: «گفت وگو برای صلح تمام شده و تنها نگارش متن صلح باقی مانده بود. عمر بن خطاب بلند شد و پیش پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) آمد و گفت: مگر تو پیامبر خدا نیستی؟! پیامبر: آری؛ هستم! عمر: مگر ما مسلمان نیستیم؟! پیامبر: آری! عمر: مگر آنها مشرک نیستند؟! پیامبر: آری! عمر: پس چرا در کار دین خویش خوار و کوچک شویم؟!پیامبر: من بنده و فرستاده خدایم و خلاف فرمان وی عمل نمی کنم، او نیز مرا وا نخواهد گذاشت. سپس همین گفتار را خطاب به ابوبکر گفت و او نیز در جواب گفت: ای عمر! مطیع وی باش؛ من شهادت می دهم که او پیامبر خدا است ». در موارد دیگری هم می بینیم که عمر در غیر از صحنه نبرد، دست به شمشیر و تهدیدش زیاد بود. به عنوان نمونه، گزارش شده است که او از پیامبر خواست تا اجازه دهد که گردن اسیران را بزند!
تلاش برای خلافت ابوبکر
...
wikifeqh: عمر_بن_خطاب
[ویکی شیعه] عُمَر بن خَطّاب بن نُفَیل (درگذشت ۲۳ق) از صحابه پیامبر اکرم(ص) و خلیفه دوم (خلافت: ۱۳ - ۲۳ق) که در مکه اسلام آورد. او به وصیت مستقیم خلیفه اول به خلافت رسید، حدود ده سال حکومت کرد و در سال ۲۳ق توسط ابولؤلؤ به قتل رسید.
شیعیان برخی اقدامات عمر بن خطاب را نکوهش می کنند که برخی از آنها به مسائل مورد اختلاف بین شیعیان و اهل سنت تبدیل شده است؛ از جمله سرپیچی از دستور پیامبر درباره حضور در سپاه اسامه، ماجرای حدیث دوات، حضور در واقعه سقیفه، رفتار وی با اهل بیت به ویژه حضرت زهرا و تغییر شیوه تقسیم بیت المال.
عمر بن خطاب بن نُفَیل، در سال ۱۳ بعد از عام الفیل در مکه به دنیا آمد. کنیه اش ابوحفص بود. درباره پدرش، خطّاب بن نفیل، و مادرش، حنتمه دختر هاشم بن مغیره، گزارش چندانی در دست نیست. او در دوران جاهلیت به چوپانی و شترچرانی اشتغال داشت. همچنین در جنگ های آن دوره، سفیر قریش بود. او نُه پسر و چهار دختر داشت؛ از جمله: عبدالله، عاصم، عبیدالله، عبدالرحمان، زید و حفصه.
شیعیان برخی اقدامات عمر بن خطاب را نکوهش می کنند که برخی از آنها به مسائل مورد اختلاف بین شیعیان و اهل سنت تبدیل شده است؛ از جمله سرپیچی از دستور پیامبر درباره حضور در سپاه اسامه، ماجرای حدیث دوات، حضور در واقعه سقیفه، رفتار وی با اهل بیت به ویژه حضرت زهرا و تغییر شیوه تقسیم بیت المال.
عمر بن خطاب بن نُفَیل، در سال ۱۳ بعد از عام الفیل در مکه به دنیا آمد. کنیه اش ابوحفص بود. درباره پدرش، خطّاب بن نفیل، و مادرش، حنتمه دختر هاشم بن مغیره، گزارش چندانی در دست نیست. او در دوران جاهلیت به چوپانی و شترچرانی اشتغال داشت. همچنین در جنگ های آن دوره، سفیر قریش بود. او نُه پسر و چهار دختر داشت؛ از جمله: عبدالله، عاصم، عبیدالله، عبدالرحمان، زید و حفصه.
wikishia: عمر_بن_خطاب
[ویکی اهل البیت] أبوحفص عمر بن الخطاب ، خلیفه دوم از خلفای راشدین بود. مورخین شیعی او را عامل شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها می دانند.
«عمر بن خطّاب» بن نفیل قرشی عدوی، مکنّی به ابوحفص می باشد. مادرش حنتمة، دختر هشام بن مغیرة و خواهر ابوجهل بن هشام است. چهل سال پیش از هجرت در مکه بدنیا آمد و در جاهلیت از پهلوانان قریش بشمار می رفت.
بنابر برخی روایات، هنگامی که عمر از سوی سران قریش مامور کشتن رسول خدا شد، متوجه شد که خواهر و شوهرخواهرش مسلمان شده اند. از این رو خشمگین به خانه آنها رفت و خواهر خود را به شدت کتک زد. اندکی بعد با آیات قرآن آشنا شد و در سال ششم بعثت اسلام آورد. وی پنج سال پیش از هجرت اسلام آورد واسلام او مایه دلگرمی مسلمانان شد (که در آن زمان اندک بودند).
عمر اندکی پیش از رسول خدا به مدینه هجرت کرد. وی در بسیاری از جنگهای زمان پیامبر شرکت داشت؛ لیکن مورخان هیچ ماجرایی از مبارزات او نقل نکرده اند. هنگام رحلت خاتم الانبیا، مانع نوشتن وصیت نامه شد و گفت: «تب بر رسول خدا چیره شده و هذیان می گوید!» از این رو، مایه حسرت بسیاری از یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شد که چرا مسلمانان از آن وصیت مهم محروم شدند.
عمر در سقیفه بنی ساعده حضور داشت و بیشترین نقش را در برگزیدن ابوبکر و بیعت مردم با او ایفا کرد. ابوبکر نیز در هنگام مرگ، وصیت کرد که عمر پس از وی خلیفه شود. از این رو عمر در سال 13 هجری، پس از مرگ ابوبکر به خلافت دست یافت و لقب «امیرالمؤمنین» را برای خود برگزید. عمر ده سال و شش ماه خلافت کرد و در این مدت به تاسیس دیوان و دفتر برای حکومت همت گماشت و مقررات حکومتی بسیاری وضع کرد. بسیاری از سرزمین های اسلامی (مانند عراق، فلسطین، شام، مصر و بخش های بسیاری از ایران) در دوران خلافت او فتح شد.
یکی از اقدامات نادرست وی، طبقه بندی اصحاب رسول خدا جهت دریافت حقوق و مزایا بود؛ به طوری که در سال اّخر زندگی خود با مشاهده اختلاف طبقاتی شدید بین مسلمانان گفت: «اگر سال دیگر زنده باشم، بیت المال را به روش پیامبر به طور مساوی بین مردم تقسیم می کنم».
در عهد او تاریخ هجری متداول و برای مسلمانان دیوان محاسبات برگزار گردید. و چنان که از تواریخ عامه برمی آید وی در زندگی شخصی ساده و متناسب با یک حاکم اسلامی بود، بدین معنی که به ظاهر نمای حکومت اسلامی را محفوظ می داشت و حیثیات برونی آن را مراعات می نمود، هر چند آن شیوه جز شیوه رسول خدا و متفاوت با روش آن حضرت بوده، چنان که تاریخ به وضوح، گواه این مدعی است.
به هر حال، «عمر» نسبت به یار خویش (عثمان)، جهات حکومتی محسوس عندالعموم را مرعی می داشته است. او سرانجام در 27 ذی الحجه سال 23 هجری به خنجر فیروز فارسی مکنی به ابولؤلؤ غلام مغیرة بن شعبه، در نماز صبح مجروح و پس از سه روز درگذشت.
«عمر بن خطّاب» بن نفیل قرشی عدوی، مکنّی به ابوحفص می باشد. مادرش حنتمة، دختر هشام بن مغیرة و خواهر ابوجهل بن هشام است. چهل سال پیش از هجرت در مکه بدنیا آمد و در جاهلیت از پهلوانان قریش بشمار می رفت.
بنابر برخی روایات، هنگامی که عمر از سوی سران قریش مامور کشتن رسول خدا شد، متوجه شد که خواهر و شوهرخواهرش مسلمان شده اند. از این رو خشمگین به خانه آنها رفت و خواهر خود را به شدت کتک زد. اندکی بعد با آیات قرآن آشنا شد و در سال ششم بعثت اسلام آورد. وی پنج سال پیش از هجرت اسلام آورد واسلام او مایه دلگرمی مسلمانان شد (که در آن زمان اندک بودند).
عمر اندکی پیش از رسول خدا به مدینه هجرت کرد. وی در بسیاری از جنگهای زمان پیامبر شرکت داشت؛ لیکن مورخان هیچ ماجرایی از مبارزات او نقل نکرده اند. هنگام رحلت خاتم الانبیا، مانع نوشتن وصیت نامه شد و گفت: «تب بر رسول خدا چیره شده و هذیان می گوید!» از این رو، مایه حسرت بسیاری از یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شد که چرا مسلمانان از آن وصیت مهم محروم شدند.
عمر در سقیفه بنی ساعده حضور داشت و بیشترین نقش را در برگزیدن ابوبکر و بیعت مردم با او ایفا کرد. ابوبکر نیز در هنگام مرگ، وصیت کرد که عمر پس از وی خلیفه شود. از این رو عمر در سال 13 هجری، پس از مرگ ابوبکر به خلافت دست یافت و لقب «امیرالمؤمنین» را برای خود برگزید. عمر ده سال و شش ماه خلافت کرد و در این مدت به تاسیس دیوان و دفتر برای حکومت همت گماشت و مقررات حکومتی بسیاری وضع کرد. بسیاری از سرزمین های اسلامی (مانند عراق، فلسطین، شام، مصر و بخش های بسیاری از ایران) در دوران خلافت او فتح شد.
یکی از اقدامات نادرست وی، طبقه بندی اصحاب رسول خدا جهت دریافت حقوق و مزایا بود؛ به طوری که در سال اّخر زندگی خود با مشاهده اختلاف طبقاتی شدید بین مسلمانان گفت: «اگر سال دیگر زنده باشم، بیت المال را به روش پیامبر به طور مساوی بین مردم تقسیم می کنم».
در عهد او تاریخ هجری متداول و برای مسلمانان دیوان محاسبات برگزار گردید. و چنان که از تواریخ عامه برمی آید وی در زندگی شخصی ساده و متناسب با یک حاکم اسلامی بود، بدین معنی که به ظاهر نمای حکومت اسلامی را محفوظ می داشت و حیثیات برونی آن را مراعات می نمود، هر چند آن شیوه جز شیوه رسول خدا و متفاوت با روش آن حضرت بوده، چنان که تاریخ به وضوح، گواه این مدعی است.
به هر حال، «عمر» نسبت به یار خویش (عثمان)، جهات حکومتی محسوس عندالعموم را مرعی می داشته است. او سرانجام در 27 ذی الحجه سال 23 هجری به خنجر فیروز فارسی مکنی به ابولؤلؤ غلام مغیرة بن شعبه، در نماز صبح مجروح و پس از سه روز درگذشت.
wikiahlb: عمر_بن_خطاب