[ویکی فقه] علی دیلمی ملقب به عمادالدوله و مُکَنّیٰ به ابوالحسن فرزند بویه، پایه گذار سلسلهٔ آل بویه (بوییان) است.
نام پدر علی بن بویه، ابوشجاع بویه بود و افرادی چون ابن ماکولا نسب آل بویه را به بهرام گور رسانده اند، ولی ابن مسکویه، آنان را فرزندان یزدگرد می داند. باید گفت هیچ یک از این نظریه ها نمی تواند منبع صحیحی داشته باشد، زیرا معمولا خاندان های ایرانی پس از رسیدن به قدرت برای اینکه جایگاه خود را نزد مردم بالا ببرند خود را به یکی از پادشاهان ایران منتسب می کردند.
وجه نامگذاری آل بویه
آل بویه از دیلم نیستند و سبب آنکه دیلمی نامیده شده اند این است که در بلاد دیلم در نواحی ساحلی گیلان سکونت داشته اند و قبل از به قدرت رسیدن در تنگدستی و بینوایی و دست و پنجه نرم کردن با رنج و ستم بوده اند. زیرا جد ایشان مانند سایر رعایای فقیر در بلاد دیلم به سر می برد و بویه خود به شغل ماهیگیری می پرداخت. ترقی و پیشرفت فرزندان ابوشجاع بویه از زمانی شروع شد که در مسلک سپاهیان درآمدند و وارد کارهای لشکری شدند تا آنکه از حالی به حالی منتقل شدند و دولتی که قلمرو آن از جرجان و طبرستان و جبال و اهواز تا فارس و کرمان و عراق و عمان بود را تشکیل دادند.
آغاز کار علی بن بابویه
علی بن بویه در بخش های طبرستان به سپاه مرداویج پیوست. پس مرداویج او را به سرداری گمارد و مردانی به او داد و او را به نزد برادرش وشمگیر در ری فرستاد. در این زمان، کارگزار کرج از پرداخت مالیات کوتاهی کرد و علی بن بویه برای گوشمالی او با کمتر از یکصد نفر به کرج (کرج شهری بوده نزدیک همدان، دارای روستاهای زیاد و آباد و ابودلف عجلی آن را بنا کرده است (در حوالی اراک کنونی بوده)) فرستاده شد. عمادالدوله در کرج ماند و دیلمیان بسیاری بر گرد او درآمدند، که حدود سیصد تن شدند. مرداویج که نگران شده بود در نامه ای از او خواست که بازگردد. علی بن بویه چون و چرا کرد و مالیات زیادی از کرج را در اندک زمانی برداشت کرد. مرداویج که نگران شده بود او را تهدید کرد و با همیاری برادرش وشمگیر درصدد دستگیری او برآمد. علی بن بویه که ترسیده بود از کرج به سوی اصفهان رفت تا به مظفر بن یاقوت پناهنده شود. همین که به اصفهان نزدیک شد، مظفر بن یاقوت برای جلوگیری از او از شهر بیرون آمد، ولی از آنجایی که در میان سپاه ابن یاقوت مردان دیلمی زیادی بودند در بین سپاه دو دستگی رخ داد. مظفر به سوی پدرش یاقوت در فارس گریخت. در این زمان حدود چهارصد دیلمی به علی بن بویه پناهنده شدند. علی بن بویه اصفهان را گرفت. وقتی خبر به مرداویج رسید برادرش وشمگیر را برای دستگیری علی بن بویه روانه اصفهان کرد. چون به اصفهان نزدیک شد علی بن بویه آنجا را رها کرد و به سوی ارجان رفت و نامه ای به یاقوت نوشت و چون یاقوت جواب او را نداد دوباره نامه نوشت و او را امیر و خود را بنده نامید و خواستار یکی از دو راه شد: یا او را بپذیرد، یا اجازه دهد به درگاه خلیفه رود. ولی یاقوت نپذیرفت و با پسرش مظفر برای جنگ به سوی او آمد. علی بن بویه به نوبدگان آمد تا در جنگ در آنجا باشد. وقتی سپاه یاقوت رسید ترس بر علی بن بویه غالب شد، زیرا جمعیت سپاه یاقوت بالغ بر هفده هزار مرد از گروه های ساجی، حجری، پیادگان مصافی و دیلمیان بود. پس ابن بویه ایستادگی نکرد و به سوی بیدا رفت. ولی یاقوت از آن جلوگیری کرد و دو روز در بیرون شهر استخر با وی جنگید که در این جنگ ابتدا یاقوت برنده بود. ولی در این بین اتفاقی افتاد که ورق برگشت و آن اینکه چون دیلمیان می دانستند اگر تسلیم شوند زنده نمی مانند تا پای جان جنگیدند. در این حین، شش دیلمی از اسب پیاده شدند و سپرهای خود را نزدیک هم گرفتند و جلو می رفتند و بازور یاقوتیان را کنار می زدند. در این هنگام احمد بن بویه همراه سی تن یورش آورد که بر اثر این یورش یاقوت و یارانش به سوی شیراز گریختند. علی بن بویه خیال کرد یاقوت برای فریب عقب نشینی کرده است به خاطر همین تا عصر به دنبال او نرفت و چون مطمئن شد دشمن گریخته به سوی شیراز رفت و در شش فرسنگی شیراز در منطقه زرقان فرود آمد. و سپس به سوی دنیکان و وقتی فهمید یاقوت در شیراز نیست و شهر بدون نگهبان است به سوی شیراز حرکت کرد و این آغاز فتح شیراز در سال ۳۲۲ هـ ق بود.علی بن بویه که پادشاهی اش آغاز شده بود پس از چیرگی بر فارس سفیری به سوی خلیفه فرستاد تا فارس به او واگذار شود و پذیرفت که هر سال علاوه بر هزینه های همیشگی هشت میلیون درم بفرستد. وقتی خلافت عباسی پیشرفتهای برادران بویه را دید به صلاحدید بعضی وزرای خود از جمله - ابن مقله – با آن از در مماشات درآمدند و لقب خاص برای آنها فرستادند که علی را عمادالدوله، حسن را رکن الدوله و احمد را معزالدوله نامیدند.ابوعلی بن مقله وزیر راضی خلیفه عباسی در شوال ۳۲۲ ه ـق همراه با فرستاده ای که ابوعیسی یحیی بن ابراهیم مالکی دبیر بود خلعتها با درفش برای علی بن بویه فرستاد و به او دستور داد که تا خراج نداده است خلعت و درفش را به او نسپارد. چون مالکی به شهر نزدیک شد علی بن بویه به پیشواز او آمد و از او خلعت و درفش را تقاضا کرد. مالکی گفت: او دستور دارد که تا مبلغ معین را نپردازد آن را بدو نسپارد. علی بن بویه به مالکی درشتی کرد و خلعت و درفش را گرفت و به شیراز آمد. مالکی مدتی در شیراز ماند ولی از مال خبری نشد و دائما وعده و وعید می شنید تا اینکه بیمار شد و در شیراز درگذشت و جنازه اش را در سال ۳۲۳هـ ق به بغداد فرستادند.
عوامل پیشرفت علی عمادالدوله
...
نام پدر علی بن بویه، ابوشجاع بویه بود و افرادی چون ابن ماکولا نسب آل بویه را به بهرام گور رسانده اند، ولی ابن مسکویه، آنان را فرزندان یزدگرد می داند. باید گفت هیچ یک از این نظریه ها نمی تواند منبع صحیحی داشته باشد، زیرا معمولا خاندان های ایرانی پس از رسیدن به قدرت برای اینکه جایگاه خود را نزد مردم بالا ببرند خود را به یکی از پادشاهان ایران منتسب می کردند.
وجه نامگذاری آل بویه
آل بویه از دیلم نیستند و سبب آنکه دیلمی نامیده شده اند این است که در بلاد دیلم در نواحی ساحلی گیلان سکونت داشته اند و قبل از به قدرت رسیدن در تنگدستی و بینوایی و دست و پنجه نرم کردن با رنج و ستم بوده اند. زیرا جد ایشان مانند سایر رعایای فقیر در بلاد دیلم به سر می برد و بویه خود به شغل ماهیگیری می پرداخت. ترقی و پیشرفت فرزندان ابوشجاع بویه از زمانی شروع شد که در مسلک سپاهیان درآمدند و وارد کارهای لشکری شدند تا آنکه از حالی به حالی منتقل شدند و دولتی که قلمرو آن از جرجان و طبرستان و جبال و اهواز تا فارس و کرمان و عراق و عمان بود را تشکیل دادند.
آغاز کار علی بن بابویه
علی بن بویه در بخش های طبرستان به سپاه مرداویج پیوست. پس مرداویج او را به سرداری گمارد و مردانی به او داد و او را به نزد برادرش وشمگیر در ری فرستاد. در این زمان، کارگزار کرج از پرداخت مالیات کوتاهی کرد و علی بن بویه برای گوشمالی او با کمتر از یکصد نفر به کرج (کرج شهری بوده نزدیک همدان، دارای روستاهای زیاد و آباد و ابودلف عجلی آن را بنا کرده است (در حوالی اراک کنونی بوده)) فرستاده شد. عمادالدوله در کرج ماند و دیلمیان بسیاری بر گرد او درآمدند، که حدود سیصد تن شدند. مرداویج که نگران شده بود در نامه ای از او خواست که بازگردد. علی بن بویه چون و چرا کرد و مالیات زیادی از کرج را در اندک زمانی برداشت کرد. مرداویج که نگران شده بود او را تهدید کرد و با همیاری برادرش وشمگیر درصدد دستگیری او برآمد. علی بن بویه که ترسیده بود از کرج به سوی اصفهان رفت تا به مظفر بن یاقوت پناهنده شود. همین که به اصفهان نزدیک شد، مظفر بن یاقوت برای جلوگیری از او از شهر بیرون آمد، ولی از آنجایی که در میان سپاه ابن یاقوت مردان دیلمی زیادی بودند در بین سپاه دو دستگی رخ داد. مظفر به سوی پدرش یاقوت در فارس گریخت. در این زمان حدود چهارصد دیلمی به علی بن بویه پناهنده شدند. علی بن بویه اصفهان را گرفت. وقتی خبر به مرداویج رسید برادرش وشمگیر را برای دستگیری علی بن بویه روانه اصفهان کرد. چون به اصفهان نزدیک شد علی بن بویه آنجا را رها کرد و به سوی ارجان رفت و نامه ای به یاقوت نوشت و چون یاقوت جواب او را نداد دوباره نامه نوشت و او را امیر و خود را بنده نامید و خواستار یکی از دو راه شد: یا او را بپذیرد، یا اجازه دهد به درگاه خلیفه رود. ولی یاقوت نپذیرفت و با پسرش مظفر برای جنگ به سوی او آمد. علی بن بویه به نوبدگان آمد تا در جنگ در آنجا باشد. وقتی سپاه یاقوت رسید ترس بر علی بن بویه غالب شد، زیرا جمعیت سپاه یاقوت بالغ بر هفده هزار مرد از گروه های ساجی، حجری، پیادگان مصافی و دیلمیان بود. پس ابن بویه ایستادگی نکرد و به سوی بیدا رفت. ولی یاقوت از آن جلوگیری کرد و دو روز در بیرون شهر استخر با وی جنگید که در این جنگ ابتدا یاقوت برنده بود. ولی در این بین اتفاقی افتاد که ورق برگشت و آن اینکه چون دیلمیان می دانستند اگر تسلیم شوند زنده نمی مانند تا پای جان جنگیدند. در این حین، شش دیلمی از اسب پیاده شدند و سپرهای خود را نزدیک هم گرفتند و جلو می رفتند و بازور یاقوتیان را کنار می زدند. در این هنگام احمد بن بویه همراه سی تن یورش آورد که بر اثر این یورش یاقوت و یارانش به سوی شیراز گریختند. علی بن بویه خیال کرد یاقوت برای فریب عقب نشینی کرده است به خاطر همین تا عصر به دنبال او نرفت و چون مطمئن شد دشمن گریخته به سوی شیراز رفت و در شش فرسنگی شیراز در منطقه زرقان فرود آمد. و سپس به سوی دنیکان و وقتی فهمید یاقوت در شیراز نیست و شهر بدون نگهبان است به سوی شیراز حرکت کرد و این آغاز فتح شیراز در سال ۳۲۲ هـ ق بود.علی بن بویه که پادشاهی اش آغاز شده بود پس از چیرگی بر فارس سفیری به سوی خلیفه فرستاد تا فارس به او واگذار شود و پذیرفت که هر سال علاوه بر هزینه های همیشگی هشت میلیون درم بفرستد. وقتی خلافت عباسی پیشرفتهای برادران بویه را دید به صلاحدید بعضی وزرای خود از جمله - ابن مقله – با آن از در مماشات درآمدند و لقب خاص برای آنها فرستادند که علی را عمادالدوله، حسن را رکن الدوله و احمد را معزالدوله نامیدند.ابوعلی بن مقله وزیر راضی خلیفه عباسی در شوال ۳۲۲ ه ـق همراه با فرستاده ای که ابوعیسی یحیی بن ابراهیم مالکی دبیر بود خلعتها با درفش برای علی بن بویه فرستاد و به او دستور داد که تا خراج نداده است خلعت و درفش را به او نسپارد. چون مالکی به شهر نزدیک شد علی بن بویه به پیشواز او آمد و از او خلعت و درفش را تقاضا کرد. مالکی گفت: او دستور دارد که تا مبلغ معین را نپردازد آن را بدو نسپارد. علی بن بویه به مالکی درشتی کرد و خلعت و درفش را گرفت و به شیراز آمد. مالکی مدتی در شیراز ماند ولی از مال خبری نشد و دائما وعده و وعید می شنید تا اینکه بیمار شد و در شیراز درگذشت و جنازه اش را در سال ۳۲۳هـ ق به بغداد فرستادند.
عوامل پیشرفت علی عمادالدوله
...
wikifeqh: علی_بن_بویه_عمادالدوله