روز ارمزد است شاها شاد زی
بر کَت ِ شاهی نشین و باده خور.
ابوشکور.
بزرگی و شاهی و فرخندگی توانائی و فر و زیبندگی.
دقیقی.
بشاهی بر او آفرین خواندندهمه زر و گوهر برافشاندند.
فردوسی.
چو گردنده گردون بسر بر بگشت شد از شاهیش سال بر سی و هشت.
فردوسی.
هر آنکس که اوتاج شاهی بسودبر آن تخت چیزی همی برفزود.
فردوسی.
بشاهی بپایست هر لشکری.منوچهری.
کنون چون بشاهی رسیدی ز بخت بزرگیت خواهد بد و تاج و تخت.
اسدی.
بنده ای و دعوی شاهی کنی شاه نه ای چونکه تباهی کنی.
نظامی.
باز گفتم بدو حکایت خویش قصه شاهی و ولایت خویش.
نظامی.
یکی را از تخت شاهی فرود آورد. ( گلستان ).در آن مقام که شاهی به هر گدا بخشند
چه دولتیست که ما را همان بما بخشند.
صائب.
|| ( ص نسبی ، اِ ) شیعه. کسی که پیروی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام را می کند. ( ناظم الاطباء ).شاهی. ( اِ ) نام حلوایی است که از تخم مرغ و نشاسته پزند. ( شرفنامه منیری ). نام حلوایی است بسیار لطیف و لذیذ که از نشاسته و تخم مرغ سازند. ( برهان قاطع )( از فرهنگ نظام ) ( جهانگیری ). || مسکوک نقره مساوی با سه شاهی. ( یادداشت مؤلف ). || نام زری و درمی است. ( از برهان قاطع ). زر مسکوک ایران و آن پنجاه دینار است. ( بهار عجم ). واحد پول که در عهد قاجاریه و اوایل پهلوی معادل دو پول یا 50 دینار ( آن زمان ) بود و صد دینار معادل دو شاهی و یک قران معادل بیست شاهی بود. ( فرهنگ فارسی معین ). بعدها در اواسط دوره پهلوی پنجاه دینار را به پنج دینار تغییر نام دادند و نصف قران یا ریال را ده شاهی نام گذاردند. سکه مسی یا نیکلی که ارزش آن بیست یک قران بوده است. ( از فرهنگ نظام ). یک قسمت از بیست قسمت قران یا ریال در تداول امروز. بیست یک قران پنجاه دینار. بیست یک مثقال نقره مسکوک و نماینده آن را از مس یانیکل کنند و مسکوک بزرگترین را که دو برابر است صددیناری گویند. و ظاهراً شاهی در قدیم مسکوکی بزرگتر وقیمتی تر بوده است از سیم یا زر. ( یادداشت مؤلف ).بیشتر بخوانید ...