[ویکی فقه] از وقایع و سرگذشتهای زندگی امام علی (علیه السّلام) می توان به فضائل و سیره فردی ایشان دست یافت.
روزی امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) به بازار کرباس فروشان آمد، دکانداری دید که قیافه خوبی داشت، فرمود: ای شخص دوتا لباس می خواهم که قیمت آنها پنج درهم باشد، مرد برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین آنچه بخواهی در دکان دارم، امام دید که دکاندار او را شناخت، لذا از آنجا دور شد. به دکانی رسید که فروشنده آن غلام بود، امام از او دو لباس خرید به پنج درهم، یکی را به سه درهم و دیگری به دور درهم، آنگاه به قنبر فرمود: سه درهمی را تو بپوش. قنبر گفت: آنرا شما بپوشید که بالای منبر می روید و بر مردم خطبه می خوانید. امام فرمود: تو جوانی، آرزوی جوانی داری، من از خدایم شرم می کنم که خود را در لباس بر تو ترجیح بدهم. شنیدم رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) درباره غلامان می فرمود: از آنچه می پوشید بر آنها بپوشانید و از آنچه می خورید به آنها بخورانید: «قال و انت شاب و بک شره الشباب و انا استحیی من ربی ان اتفضل علیک سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلّم) یقول: البسوهم مما تلبسون و اطعموهم مما تاکلون...»
مشایعت رفیق
امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) در راه کوفه با یک نفر « ذمی » راه می رفتند، مرد ذمی به او گفت: بنده خدا کجا می روی؟ فرمود: می خواهم به کوفه بروم، بعد از مدتی، مرد ذمی به راه دیگری برگشت و خواست از امام جدا شود، حضرت نیز به راه او رفت، مرد ذمی گفت : بنده خدا مگر نگفتی که به کوفه می روم؟ اما فرمود آری به کوفه می روم، ذمی گفت: اینجا راه کوفه نیست، حضرت فرمود: میدانم راه کوفه نیست، گفت: پس چرا با من می آیی؟ فرمود: کمال رفاقت آنست که شخص در وقت جدا شدن به احترام رفیق، مقداری او را مشایعت کند، پیامبر ما به ما چنین یاد داده است. «قال له امیرالمؤمنین (علیه السّلام) هذا من تمام الصحبة ان یشیع الرجل صاحبه هنیئة اذا فارقه و کذلک امرنا نبینا (صلی الله علیه و آله وسلّم)». مرد ذمی گفت: آیا پیامبرتان چنین دستور داده است؟ فرمود: آری، ذمی گفت: پس آنکه به او ایمان آورده اند در اثر این چنین اخلاق پسندیده است، گواهی می دهم که من نیز بر دین تو هستم، آنگاه با آن حضرت به کوفه آمد و چون امام را شناخت اسلام آورد.
صدقه جاریه
جوانی بنام ابی نیزر از فرزندان نجاشی پادشاه یمن در کودکی به مدینه آمد در محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) به اسلام مشرف گردید، او درخدمت آن حضرت زندگی می کرد، پس از رحلت رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلّم) در خدمت حضرت فاطمه و فرزندان او (علیهم السّلام )بود. ابو نیزر گوید: من حراست دو مزرعه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را به عهده داشتم که یکی « عین ابی نیزر » و دیگری « بغیبه » بود، روزی آن حضرت در مزرعه به من فرمود: طعامی برای خوردن هست؟ گفتم: دارم ولی آن را برای امیرالمؤمنین خوش ندارم، کدوی مزرعه است که با روغن کهنه دنبه گوسفند تهیه کرده ام، فرمود: بیاور، آوردم. امام برخاست و در جوی آب دست خویش را شست، بعد مقدار از آن کدو را میل فرمود، سپس دست خویش را خاکمال کرد و با دو دست مقداری آب نوشید، بعد فرمود: ابانیزر دستها پاکترین ظرفند، آنگاه با رطوبت دستها شکم مبارک خویش را مسح کرد و فرمود: هر که شکمش او را داخل آتش کند، خدا او را از رحمت خویش دور فرماید: «من ادخله بطنه فی النار فابعده الله». آنگاه کلنگ را به دست گرفت و برای کندن چشمه به دورون آن رفت، کلنگ می زد و همهمه می کرد، سپس از چشمه بیرون آمد که هنوز از آب خبری نبود، پیشانی آن حضرت عرق می ریخت، دفعه دیگر داخل چشمه گردید، کلنگ می زد، آنگاه چشمه به آب رسید، آب مانند گردن شتر بیرون می زد امام به سرعت بیرون آمد و فرمود: خدا را گواه میگیرم که آن در راه خدا صدقه است. ابا نیزر برای من دواة و صحیفه بیاور، به زودی آن دو را محضرش آوردم نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم» علی امیرالمؤمنین این دو مزرعه معروف به عین ابی نیزر و بغیبه را صدقه جارجه بر فقراء اهل مدینه و ابن سبیل قرار داد. خدا چهره علی را در روز قیامت از آتش جهنم نگاه دارد. این دو قابل فروش و هبه به دیگری نیستند تا روزی که به خدا ارث رسند و او بهترین وارثان است مگر آنکه حسن و حسین به آن دو احتیاج پیدا کنند که مطلق در اختیار آن دو می باشند. «بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما تصدق به علی امیرالمؤمنین تصدق بالضیعتین المعروفتین بعین ابی نیزر و البغیبة علی فقراء المدینة و ابن السبیل لیقی الله بهما وجهه حرالنار یوم القیامة لاتباعا ولا توهبا حتی یرثهما الله و هو خیر الوارثین الا ان یحتاج الیهما الحسن و الحسین فهما طلق لهما و لیس لغیرهما». محمد بن هشام گوید: امام حسین (علیه السّلام) را قرضی پیش آمد، معاویه به او نوشت حاضرم «عین ابی نیزر» را به دویست هزار دینار بخرم، امام قبول نفرموده وگفت: «انما تصدق بها ابی لیقی الله وجهه حرالنار» من به هیچ قیمتی آنرا نخواهم فروخت.
رسیدگی به یتیمان
...
روزی امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) به بازار کرباس فروشان آمد، دکانداری دید که قیافه خوبی داشت، فرمود: ای شخص دوتا لباس می خواهم که قیمت آنها پنج درهم باشد، مرد برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین آنچه بخواهی در دکان دارم، امام دید که دکاندار او را شناخت، لذا از آنجا دور شد. به دکانی رسید که فروشنده آن غلام بود، امام از او دو لباس خرید به پنج درهم، یکی را به سه درهم و دیگری به دور درهم، آنگاه به قنبر فرمود: سه درهمی را تو بپوش. قنبر گفت: آنرا شما بپوشید که بالای منبر می روید و بر مردم خطبه می خوانید. امام فرمود: تو جوانی، آرزوی جوانی داری، من از خدایم شرم می کنم که خود را در لباس بر تو ترجیح بدهم. شنیدم رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) درباره غلامان می فرمود: از آنچه می پوشید بر آنها بپوشانید و از آنچه می خورید به آنها بخورانید: «قال و انت شاب و بک شره الشباب و انا استحیی من ربی ان اتفضل علیک سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلّم) یقول: البسوهم مما تلبسون و اطعموهم مما تاکلون...»
مشایعت رفیق
امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) در راه کوفه با یک نفر « ذمی » راه می رفتند، مرد ذمی به او گفت: بنده خدا کجا می روی؟ فرمود: می خواهم به کوفه بروم، بعد از مدتی، مرد ذمی به راه دیگری برگشت و خواست از امام جدا شود، حضرت نیز به راه او رفت، مرد ذمی گفت : بنده خدا مگر نگفتی که به کوفه می روم؟ اما فرمود آری به کوفه می روم، ذمی گفت: اینجا راه کوفه نیست، حضرت فرمود: میدانم راه کوفه نیست، گفت: پس چرا با من می آیی؟ فرمود: کمال رفاقت آنست که شخص در وقت جدا شدن به احترام رفیق، مقداری او را مشایعت کند، پیامبر ما به ما چنین یاد داده است. «قال له امیرالمؤمنین (علیه السّلام) هذا من تمام الصحبة ان یشیع الرجل صاحبه هنیئة اذا فارقه و کذلک امرنا نبینا (صلی الله علیه و آله وسلّم)». مرد ذمی گفت: آیا پیامبرتان چنین دستور داده است؟ فرمود: آری، ذمی گفت: پس آنکه به او ایمان آورده اند در اثر این چنین اخلاق پسندیده است، گواهی می دهم که من نیز بر دین تو هستم، آنگاه با آن حضرت به کوفه آمد و چون امام را شناخت اسلام آورد.
صدقه جاریه
جوانی بنام ابی نیزر از فرزندان نجاشی پادشاه یمن در کودکی به مدینه آمد در محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) به اسلام مشرف گردید، او درخدمت آن حضرت زندگی می کرد، پس از رحلت رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلّم) در خدمت حضرت فاطمه و فرزندان او (علیهم السّلام )بود. ابو نیزر گوید: من حراست دو مزرعه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را به عهده داشتم که یکی « عین ابی نیزر » و دیگری « بغیبه » بود، روزی آن حضرت در مزرعه به من فرمود: طعامی برای خوردن هست؟ گفتم: دارم ولی آن را برای امیرالمؤمنین خوش ندارم، کدوی مزرعه است که با روغن کهنه دنبه گوسفند تهیه کرده ام، فرمود: بیاور، آوردم. امام برخاست و در جوی آب دست خویش را شست، بعد مقدار از آن کدو را میل فرمود، سپس دست خویش را خاکمال کرد و با دو دست مقداری آب نوشید، بعد فرمود: ابانیزر دستها پاکترین ظرفند، آنگاه با رطوبت دستها شکم مبارک خویش را مسح کرد و فرمود: هر که شکمش او را داخل آتش کند، خدا او را از رحمت خویش دور فرماید: «من ادخله بطنه فی النار فابعده الله». آنگاه کلنگ را به دست گرفت و برای کندن چشمه به دورون آن رفت، کلنگ می زد و همهمه می کرد، سپس از چشمه بیرون آمد که هنوز از آب خبری نبود، پیشانی آن حضرت عرق می ریخت، دفعه دیگر داخل چشمه گردید، کلنگ می زد، آنگاه چشمه به آب رسید، آب مانند گردن شتر بیرون می زد امام به سرعت بیرون آمد و فرمود: خدا را گواه میگیرم که آن در راه خدا صدقه است. ابا نیزر برای من دواة و صحیفه بیاور، به زودی آن دو را محضرش آوردم نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم» علی امیرالمؤمنین این دو مزرعه معروف به عین ابی نیزر و بغیبه را صدقه جارجه بر فقراء اهل مدینه و ابن سبیل قرار داد. خدا چهره علی را در روز قیامت از آتش جهنم نگاه دارد. این دو قابل فروش و هبه به دیگری نیستند تا روزی که به خدا ارث رسند و او بهترین وارثان است مگر آنکه حسن و حسین به آن دو احتیاج پیدا کنند که مطلق در اختیار آن دو می باشند. «بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما تصدق به علی امیرالمؤمنین تصدق بالضیعتین المعروفتین بعین ابی نیزر و البغیبة علی فقراء المدینة و ابن السبیل لیقی الله بهما وجهه حرالنار یوم القیامة لاتباعا ولا توهبا حتی یرثهما الله و هو خیر الوارثین الا ان یحتاج الیهما الحسن و الحسین فهما طلق لهما و لیس لغیرهما». محمد بن هشام گوید: امام حسین (علیه السّلام) را قرضی پیش آمد، معاویه به او نوشت حاضرم «عین ابی نیزر» را به دویست هزار دینار بخرم، امام قبول نفرموده وگفت: «انما تصدق بها ابی لیقی الله وجهه حرالنار» من به هیچ قیمتی آنرا نخواهم فروخت.
رسیدگی به یتیمان
...
wikifeqh: سیره_فردی_امام_علی