فروش

/foruS/

معنی انگلیسی:
disposition, sale, sales, trade

لغت نامه دهخدا

فروش. [ف ُ ] ( اِمص ) فروختن. ( آنندراج ). بجای اسم مصدر در این معنی به کار رود. مقابل خرید. فروخت و مبادله چیزی به پول نقد. ( از ناظم الاطباء ). || ( نف مرخم ) فروشنده. ( آنندراج ). در این معنی مخفف فروشنده است و همواره بصورت ترکیب و مزید مؤخر بکار رود.
ترکیب ها:
آجیل فروش. آلوفروش. امانت فروش. ارزن فروش. باده فروش. بارفروش. بلورفروش. پیاله فروش. جاروب فروش. جوراب فروش. جوفروش. چرم فروش. خرده فروش. خواربار فروش. دستفروش. دوغ فروش. روزنامه فروش. سبزی فروش. سقطفروش. شیرفروش. شیرینی فروش. صابون فروش. فرش فروش. کاه فروش. گران فروش. گل فروش. مال فروش. میوه فروش. و.... این ترکیبات جداگانه در ذیل لغات ترکیب شونده با کلمه فروش و یا بصورت مستقل ( مدخل ) در لغت نامه آمده است. برای توضیح و شواهد آنها به ذیل هر یک از این مدخل ها رجوع شود.
|| نیز به معنی تظاهرکننده و نماینده است و در این معنی هم بصورت مزید مؤخر استعمال شود مانند این ترکیب ها:
- پارسایی فروش ؛ آنکه اظهار پارسایی کند و به تظاهر خود را پرهیزگار نماید :
پلیداعتقادان پاکیزه پوش
فریبنده و پارسائی فروش.
سعدی.
- چربش فروش ؛ چرب زبان. پرگوی. فریبنده :
ترازوی چربش فروشان برنگ
بود چرب و چربی ندارد بسنگ.
نظامی.
|| ازدست دهنده و آنکه چیزی گرانبها را به رایگان از کف دهد. در این معنی نیز بصورت مزید مؤخر آید، چون ترکیب های زیر:
- خودفروش ؛ کسی که از خود سخن به گزاف گوید و خود را ستاید. خودبین. خودستای :
در میان صومعه ، سالوس پردعوی منم
خرقه پوش خودفروش خالی از معنی منم.
سعدی.
- || در تداول امروز، بی شخصیت. آنکه خود و آبروی خود راآسان از کف دهد.
- دین فروش ؛ آنکه به دین پشت پا زند. که دین به دنیا فروشد. که حکم شرع را خوار شمارد بخاطر مال دنیا :
که ای زرق سجاده دلق پوش
سیهکار دنیاخر و دین فروش.
سعدی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - عمل فروختن بیع مقابل خرید ۲ - در ترکیب به معنی فروشنده آید : جورابفروش کاغذ فروش کتابفروش کلاه فروش ماهی فروش نمک فروش .

فرهنگ معین

(فُ ) (اِ. ) ۱ - فروختن . ۲ - مقدار پول به دست آمده از فروختن کالا یا ارائه خدمت در یک روز یا ماه یا سال .

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ خرید] عمل فروختن چیزی.
۲. (بن مضارعِ فروختن ) = فَروختن
۳. فروشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): کاغذفروش، کتاب فروش، کلاه فروش، میوه فروش.

فرهنگستان زبان و ادب

{sale} [اقتصاد] مبادلۀ کالا یا خدمات با پول

گویش مازنی

/feroosh/ فروش عمل فروختن

واژه نامه بختیاریکا

دُروش

دانشنامه عمومی

فروش ( در اصطلاح حقوقی: بیع ) به مبادلهٔ یک کالا یا خدمت با پول گفته می شود.
شخصی که کالا یا خدمت را ارائه می دهد فروشنده و شخصی که هزینه را پرداخت می کند خریدار نامیده می شوند.
فروش در بازرگانی فرآیند مبادله ارزش است که در آن فروشنده کالاها و خدمات خود را در ازای دریافت پول یا سایر دارایی ها ارائه می کند . عملیات فروش جز اساسی و تکمیل کننده یک فعالیت بازرگانی است[ ۱] .
فروش خط مقدم هر بنگاه و سازمان تجاری است و بقای سازمان به آن بستگی دارد. اگرچه در این سازمان ها واحدهای بازاریابی و فروش بخش هایی متفاوت و جداگانه هستند ، اما مسائل مشابهی را اداره می کنند و باید برای دستیابی به اهداف تجاری با یکدیگر همکاری کنند. ایجاد یک رابطه خوب بین این دو بخش در کسب موفقیت بسیار مهم است[ ۲] .
عکس فروش
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

sale (اسم)
حراج، بازار فروش، فروش

sales (اسم)
حراجی، فروش، جنس فروشی

فارسی به عربی

بیع

پیشنهاد کاربران

واژه فروش
معادل ابجد 586
تعداد حروف 4
تلفظ foruš
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر )
مختصات ( فُ ) ( اِ. )
آواشناسی foruS
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا
2
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
...
[مشاهده متن کامل]

واژه فروش از ریشه ی واژه فروختن پارسی است
واژه فروختن
معادل ابجد 1336
تعداد حروف 6
تلفظ fa ( o ) ruxtan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: frōxtan] ‹فرختن›
مختصات ( فُ تَ ) [ په . ] ( مص م . )
منبع فرهنگ فارسی عمید
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی معین

ابتیاع
فَروَش همان فروشی است در اوستا است فَروَش که همان فروهر است. در فارسی باستان فَرورتیو در پهلوی فَروَهر که یکی از نیروهای مینویی اخروی است

بپرس