[ویکی فقه] یکی از خاندان هایی که در استمرار حکومت بنی امیه نقش بسیار مهمی ایفا کرد، خاندان آل زیاد بود که سر سلسله ی آن «زیاد بن ابیه» بود. وی گرچه با حضرت علی (علیه السّلام) بیعت نمود و از طرف ایشان به استانداری فارس در ایران منصوب شد؛ ولی پس از شهادت آن حضرت، به معاویه پیوست و برای امام حسن (علیه السّلام) مشکلاتی را ایجاد کرد. زیاد و پسرش جنایات فراوان دیگری را در مقابله با اهل بیت رسول الله (علیه السّلام) و شیعیان آنان مرتکب شد.
زیاد که کنیه ی او «ابوالمغیره» است، گاهی به نام «زیاد بن عبید» و گاهی به علت نامعلوم بودن پدرش، «زیاد بن ابیه» یا به اسم مادرش «زیاد بن سمیه» نامیده می شود. مادرش سمیه کنیز «حارث بن کلده طبیب ثقفی» بود. سمیه («سمیه روسبیذ» کنیز دهقان زندورد در «کسکر» بود و چون حارث بن کلده طبیب معالج و تحصیل کرده دانشکده جندی شاپور، آن دهقان را معالجه نمود، برای همین سمیه را به وی بخشید.) پس از آن که دو فرزند به نام های «ابوبکره نفیع» و «نافع» آورد، حارث بدون آن که اقرار به هم خوابی خود با سمیه کرده باشد، او را به غلام رومی خود «عبید» تزویج کرد و زیاد به دنیا آمد. بعضی می گویند که ابوسفیان در زمان جاهلیت، روزی از «ابومریم السلولی» شراب فروش، زنی خواست و او سمیه را برای او آورد و زیاد از این هم خوابی به دنیا آمد. به همین دلیل او را به ابوسفیان منتسب می کنند. گفته می شود که زیاد و «مختار بن ابی عبیده» هر دو در سال اول هجرت به دنیا آمدند. به نظر می رسد نسب او به عبید ثقفی صحیح تر باشد، زیرا مهدی عباسی همانند پدرش منصور، نسب آل زیاد بن ابیه را به عبید ثقفی بر می گرداند. از طرفی امام حسین (علیه السّلام) ضمن اعتراض به سیاست های ضد دینی معاویه، از این که زیاد را به ابوسفیان نسبت می داد، در حالی که او در خانه ی «عبید» به دنیا آمده بود، از وی انتقاد نمود. وی یکی از مردان زیرک و با ذکاوت عرب و خطیبی ماهر بود. او را به همراه سه تن دیگر؛ یعنی «معاویة بن ابی سفیان»، «عمرو بن عاص» و «مغیرة بن شعبه» از چهار مرد زیرک عرب شمرده اند. وی در زمان «عمر» نویسنده «مغیرة بن شعبه» در کوفه بود، سپس در دوره ی «عثمان»، نویسنده «ابو موسی اشعری» در بصره شد و بار دیگر در همان زمان، نویسنده «ابن عامر» در بصره شد و در دوره ای نیز نویسنده «ابن عباس» و «علیّ بن ابی طالب» (علیه السّلام) بود و در نهایت پس از صلح امام حسن (علیه السّلام)، به معاویه پیوست و سرانجام در سال ۵۳ هجری درگذشت.
زیاد در دوره ی عمر
از ابن عباس روایت شده است که «عمر بن خطاب»، «زیاد بن عبید» را برای اصلاح امور به یمن فرستاد؛ زیاد به طرف یمن رفت و اوضاع و احوال آنجا را سامان داد؛ بعد از اینکه مراجعت کرد، خطبه ای خواند و جریان کار را شرح داد. خطبه اش بسیار بلیغ بود، به طوری که همگان را تحت تاثیر قرار داد. عمرو بن عاص که در مجلس حاضر بود گفت: «به خداوند سوگند اگر این جوان قرشی بود، عرب را هدایت می کرد. ابوسفیان بن حرب گفت: به خداوند سوگند من می دانم چه کسی او را در رحم مادرش گذاشته است. علی (علیه السّلام) گفت: آن شخص کیست؟! ابوسفیان گفت: من او را در رحم مادرش نهاده ام. علی (علیه السّلام) فرمود: آرام بگیر ای ابوسفیان! این چه سخنی است می گوئی؟ اگر عمر این سخن را بشنود، او را به تو می بندد. هنگامی که «مغیرة بن شعبه» از سوی عمر بن خطاب فرماندار بصره شد، زیاد را با خود به بصره برد و دبیر خویش کرد. زیاد در آن جا نیز متصدی امور صدقات بود. در مدت زمانی که زیاد به عنوان نویسنده ی «مغیره» فعالیت می کرد، اتفاقی افتاد که باعث عزل مغیره از حکومت بصره شد. روزی زیاد و برادرش «ابوبکره» به همراه چند تن دیگر، مغیره را در حال زنا با زنی یافتند. وقتی آنها می خواستند در این باره به عمر خلیفه ی دوم شهادت دهند، زیاد حاضر نشد شهادت بدهد و در نتیجه همراهان وی به جرم تهمت زدن شلاق خوردند. به همین خاطر «عمر»، مغیره را عزل و به جای وی «ابو موسی اشعری» را حاکم آن منطقه نمود.
زیاد در دوران حکومت علی
زمانی که علی (علیه السّلام)، در سال ۳۸ هجری «ابن عباس» را امیر بصره کرد، زیاد را نیز بر خراج و بیت المال بصره گماشت و به ابن عباس فرمود: به مشورت وی کار کند. هنگامی که در سال ۳۹ «ابن الحضرمی» (عبدالله بن حضرمی از عمال معاویه بود که به شام آمده و در محل بنی تمیم در بصره جا گرفته و از مرگ عثمان سخن آورده و مردم را بر ضد علی (علیه السّلام) به جنگ دعوت کرده و مردم تمیم و بیشتر مردم بصره با وی بیعت کردند.) در بصره کشته شد و مردم در مورد علی (علیه السّلام) با یک دیگر به اختلاف و کشمکش افتادند، بعضی از مناطق ایران، در کاستن از مقدار خراج خود طمع کردند. از جمله مردم فارس که عامل خود «سهل بن حنیف» را بیرون کردند. علی (علیه السّلام) در این که چه کسی را به شام بفرستد با اصحاب خود مشاوره کرد. «جاریة بن قدامه» به زیاد اشاره کرد. پس به ابن عباس فرمان داد تا او را با سپاهی عظیم به فارس روانه کند و حکومت فارس را به او دهد. زمانی که زیاد به فارس وارد شد، گروهی را از میان برداشت. برخی گریختند و برخی ماندند و سراسر فارس بدون جنگ به تصرف او درآمد. سپس از فارس به کرمان تاخت و سراسر کرمان را فتح کرد و به اصطخر بازگشت و در قلعه ای که به «قلعه زیاد» موسوم بود، سکونت گزید. در مدت زمانی که زیاد حاکم فارس بود، یک بار معاویه نامه ای تهدیدآمیز به او نوشت و به کنایه گفت که: «او فرزند ابوسفیان است.» زیاد هم به مردم گفت: «شگفتا از معاویه که مرا تهدید می کند و حال آن که پسر عموی رسول خدا و مهاجرین و انصار میان من و او حایل می باشند.» چون علی این خبر شنید، برای او نوشت که: «من تو را حکومت داده ام و می بینم که شایسته ی آن هستی. از زبان ابوسفیان سخنی بیرون آمد که جز آرزوی باطل و دروغ بستن بر خود هیچ نبود و این سخن نه موجب میراث می شود نه نسب؛ معاویه را رسم بر این است که انسان را از هر سو مورد حمله قرار می دهد. پس حذر کن و حذر کن. و السلام.»
آمدن زیاد نزد معاویه
...
زیاد که کنیه ی او «ابوالمغیره» است، گاهی به نام «زیاد بن عبید» و گاهی به علت نامعلوم بودن پدرش، «زیاد بن ابیه» یا به اسم مادرش «زیاد بن سمیه» نامیده می شود. مادرش سمیه کنیز «حارث بن کلده طبیب ثقفی» بود. سمیه («سمیه روسبیذ» کنیز دهقان زندورد در «کسکر» بود و چون حارث بن کلده طبیب معالج و تحصیل کرده دانشکده جندی شاپور، آن دهقان را معالجه نمود، برای همین سمیه را به وی بخشید.) پس از آن که دو فرزند به نام های «ابوبکره نفیع» و «نافع» آورد، حارث بدون آن که اقرار به هم خوابی خود با سمیه کرده باشد، او را به غلام رومی خود «عبید» تزویج کرد و زیاد به دنیا آمد. بعضی می گویند که ابوسفیان در زمان جاهلیت، روزی از «ابومریم السلولی» شراب فروش، زنی خواست و او سمیه را برای او آورد و زیاد از این هم خوابی به دنیا آمد. به همین دلیل او را به ابوسفیان منتسب می کنند. گفته می شود که زیاد و «مختار بن ابی عبیده» هر دو در سال اول هجرت به دنیا آمدند. به نظر می رسد نسب او به عبید ثقفی صحیح تر باشد، زیرا مهدی عباسی همانند پدرش منصور، نسب آل زیاد بن ابیه را به عبید ثقفی بر می گرداند. از طرفی امام حسین (علیه السّلام) ضمن اعتراض به سیاست های ضد دینی معاویه، از این که زیاد را به ابوسفیان نسبت می داد، در حالی که او در خانه ی «عبید» به دنیا آمده بود، از وی انتقاد نمود. وی یکی از مردان زیرک و با ذکاوت عرب و خطیبی ماهر بود. او را به همراه سه تن دیگر؛ یعنی «معاویة بن ابی سفیان»، «عمرو بن عاص» و «مغیرة بن شعبه» از چهار مرد زیرک عرب شمرده اند. وی در زمان «عمر» نویسنده «مغیرة بن شعبه» در کوفه بود، سپس در دوره ی «عثمان»، نویسنده «ابو موسی اشعری» در بصره شد و بار دیگر در همان زمان، نویسنده «ابن عامر» در بصره شد و در دوره ای نیز نویسنده «ابن عباس» و «علیّ بن ابی طالب» (علیه السّلام) بود و در نهایت پس از صلح امام حسن (علیه السّلام)، به معاویه پیوست و سرانجام در سال ۵۳ هجری درگذشت.
زیاد در دوره ی عمر
از ابن عباس روایت شده است که «عمر بن خطاب»، «زیاد بن عبید» را برای اصلاح امور به یمن فرستاد؛ زیاد به طرف یمن رفت و اوضاع و احوال آنجا را سامان داد؛ بعد از اینکه مراجعت کرد، خطبه ای خواند و جریان کار را شرح داد. خطبه اش بسیار بلیغ بود، به طوری که همگان را تحت تاثیر قرار داد. عمرو بن عاص که در مجلس حاضر بود گفت: «به خداوند سوگند اگر این جوان قرشی بود، عرب را هدایت می کرد. ابوسفیان بن حرب گفت: به خداوند سوگند من می دانم چه کسی او را در رحم مادرش گذاشته است. علی (علیه السّلام) گفت: آن شخص کیست؟! ابوسفیان گفت: من او را در رحم مادرش نهاده ام. علی (علیه السّلام) فرمود: آرام بگیر ای ابوسفیان! این چه سخنی است می گوئی؟ اگر عمر این سخن را بشنود، او را به تو می بندد. هنگامی که «مغیرة بن شعبه» از سوی عمر بن خطاب فرماندار بصره شد، زیاد را با خود به بصره برد و دبیر خویش کرد. زیاد در آن جا نیز متصدی امور صدقات بود. در مدت زمانی که زیاد به عنوان نویسنده ی «مغیره» فعالیت می کرد، اتفاقی افتاد که باعث عزل مغیره از حکومت بصره شد. روزی زیاد و برادرش «ابوبکره» به همراه چند تن دیگر، مغیره را در حال زنا با زنی یافتند. وقتی آنها می خواستند در این باره به عمر خلیفه ی دوم شهادت دهند، زیاد حاضر نشد شهادت بدهد و در نتیجه همراهان وی به جرم تهمت زدن شلاق خوردند. به همین خاطر «عمر»، مغیره را عزل و به جای وی «ابو موسی اشعری» را حاکم آن منطقه نمود.
زیاد در دوران حکومت علی
زمانی که علی (علیه السّلام)، در سال ۳۸ هجری «ابن عباس» را امیر بصره کرد، زیاد را نیز بر خراج و بیت المال بصره گماشت و به ابن عباس فرمود: به مشورت وی کار کند. هنگامی که در سال ۳۹ «ابن الحضرمی» (عبدالله بن حضرمی از عمال معاویه بود که به شام آمده و در محل بنی تمیم در بصره جا گرفته و از مرگ عثمان سخن آورده و مردم را بر ضد علی (علیه السّلام) به جنگ دعوت کرده و مردم تمیم و بیشتر مردم بصره با وی بیعت کردند.) در بصره کشته شد و مردم در مورد علی (علیه السّلام) با یک دیگر به اختلاف و کشمکش افتادند، بعضی از مناطق ایران، در کاستن از مقدار خراج خود طمع کردند. از جمله مردم فارس که عامل خود «سهل بن حنیف» را بیرون کردند. علی (علیه السّلام) در این که چه کسی را به شام بفرستد با اصحاب خود مشاوره کرد. «جاریة بن قدامه» به زیاد اشاره کرد. پس به ابن عباس فرمان داد تا او را با سپاهی عظیم به فارس روانه کند و حکومت فارس را به او دهد. زمانی که زیاد به فارس وارد شد، گروهی را از میان برداشت. برخی گریختند و برخی ماندند و سراسر فارس بدون جنگ به تصرف او درآمد. سپس از فارس به کرمان تاخت و سراسر کرمان را فتح کرد و به اصطخر بازگشت و در قلعه ای که به «قلعه زیاد» موسوم بود، سکونت گزید. در مدت زمانی که زیاد حاکم فارس بود، یک بار معاویه نامه ای تهدیدآمیز به او نوشت و به کنایه گفت که: «او فرزند ابوسفیان است.» زیاد هم به مردم گفت: «شگفتا از معاویه که مرا تهدید می کند و حال آن که پسر عموی رسول خدا و مهاجرین و انصار میان من و او حایل می باشند.» چون علی این خبر شنید، برای او نوشت که: «من تو را حکومت داده ام و می بینم که شایسته ی آن هستی. از زبان ابوسفیان سخنی بیرون آمد که جز آرزوی باطل و دروغ بستن بر خود هیچ نبود و این سخن نه موجب میراث می شود نه نسب؛ معاویه را رسم بر این است که انسان را از هر سو مورد حمله قرار می دهد. پس حذر کن و حذر کن. و السلام.»
آمدن زیاد نزد معاویه
...
wikifeqh: زیادبن_ابیه
[ویکی شیعه] زیاد بن ابیه (۱ق/ کوفه ۵۳ق)، کارگزار امام علی(ع) و معاویه بن ابی سفیان.
وی در دوران امام علی(ع) کارگزار امام(ع) در استخر فارس بود. پس از صلح امام حسن(ع)، ابتدا از پذیرش بیعت با معاویه سرباز زد؛ اما با وساطت مغیرة بن شعبه به شام رفت و معاویه وی را با استناد به صحبتی از پدرش ابوسفیان، زیاد بن ابی سفیان خواند. وی در دوران حکومت معاویه به حکومت بصره و کوفه رسید.
وی پدر عبیدالله حاکم بصره و کوفه در دوران یزید بن معاویه است که در واقعه کربلا و شهادت امام حسین(ع) نقش مهمی داشت.
وی در دوران امام علی(ع) کارگزار امام(ع) در استخر فارس بود. پس از صلح امام حسن(ع)، ابتدا از پذیرش بیعت با معاویه سرباز زد؛ اما با وساطت مغیرة بن شعبه به شام رفت و معاویه وی را با استناد به صحبتی از پدرش ابوسفیان، زیاد بن ابی سفیان خواند. وی در دوران حکومت معاویه به حکومت بصره و کوفه رسید.
وی پدر عبیدالله حاکم بصره و کوفه در دوران یزید بن معاویه است که در واقعه کربلا و شهادت امام حسین(ع) نقش مهمی داشت.
wikishia: زیاد_بن_ابیه