رویه

/raviyye/

مترادف رویه: پهنه، سطح، سطحه | رفتار، روش، سیرت، اسلوب، روند، شیوه، نهج، رسم، وضع

معنی انگلیسی:
sheet, case, coating, covering, coverlet, encrustation, exterior, external, façade, surface, outside, policy, method, reflection, coat, facade, faade, facet, hedron _, jacket, layer, level, patination, periphery, procedure, right, routine, sheeting, tack, topping, trend, usage, use, vesture, right side, upper, vamp, slip, tick

لغت نامه دهخدا

رویه. [ ی َ / ی ِ ] ( اِ ) صفحه و روی صورت. چهره. روی. ( فرهنگ فارسی معین ). || سوی. جانب. ( ناظم الاطباء ).
- دورویه ؛ دارای دو روی و دو وضع و دو روش. ( ناظم الاطباء ). رجوع به دورو شود.
- || دوطرف. دوجانب. دوسو. دوصف :
به پیمان که از هر دورویه سپاه
به یاری نیاید کسی کینه خواه.
فردوسی.
- || متلون المزاج. ( ناظم الاطباء ).
- || دورنگ و منافق. ( ناظم الاطباء ).
- || کنایه از موافق و مخالف. مساعد و نامساعد. خوب و بد :
وگرنه سران شان برآرم به دار
دورویه بود گردش روزگار.
فردوسی.
رجوع به مدخل دورویه شود.
- سه رویه ؛ از سه طرف. از سه سو :
شما بر سه رویه بگیرید راه
بدارید لشکر ز دشمن نگاه.
فردوسی.
به مرده شویان مانی ز روی بدبینی
اگر سه رویه همی سود خیز و مرده شوی.
سوزنی.
- یکرویه ؛ یک روی و یک وضع. دارای یک طور و روش. ( ناظم الاطباء ) :
چه گویی که یکرویه هستیم یار
چرا زیر و بالا در آری بکار.
نظامی.
رجوع به ماده یکرویه شود.
- یکرویه شدن ؛ یک طرفه شدن. خاتمه یافتن. فیصله یافتن : چون بی جنگ و اضطراب کار یکرویه شد. ( تاریخ بیهقی ).
- یکرویه کردن ؛ خاتمه دادن. یک طرفه کردن : شمشیر دورویه کار یکرویه می کند. ( یادداشت مؤلف ).
|| سطح. ( فرهنگ فارسی معین ) ( لغات فرهنگستان ). || ظاهر هر چیز. نما. ( فرهنگ فارسی معین ). قسمت بالای هر چیز، چون کفش ، مقابل زیره و گاهی رویه مقابل آستر گویند: ابره ؛ رویه لحاف. خلاف آستر. ظهاره ، مقابل بطانه. ( یادداشت مؤلف ).
- رویه جامه ( لباس ) ؛ پارچه روی لباس. ظهاره ، مقابل آستر و بطانه. ( فرهنگ فارسی معین ).
- رویه کفش ؛ سطح ظاهری کفش. مقابل زیره. ( فرهنگ فارسی معین ).
- رویه مغز ؛ غشاء دماغی . ( لغات فرهنگستان ).
|| شکل و هیأت. ( فرهنگ فارسی معین ). || روبرو و مقابل. ( ناظم الاطباء ). || وضع و طریقه و طرز و منوال و دستور و روش. ( ناظم الاطباء ).

رویه. [ ی َ / ی ِ ] ( اِ ) روی. || برنج. ( ناظم الاطباء ).

رویه. [ رَ وی ی َ / ی ِ ] ( ع اِ ) فکر و تأمل در کارها. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ). اندیشه. فکر. ( از نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال اول شماره 5 ). فکر. ( آنندراج ). فکر در کار. ( دهار ). نگرش. فکر. اندیشه. خرد. عقل. شأن. امر. صلاح. تفکر. نظر بتأنی.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نظروتفکردرامور، فکروتامل درکار، حاجت
( اسم ) روش وضع : [[ وضع و رویه آرام زندگی یک نواخت آنها و کارهای جاری و معمولی از یک طرف و اضطراب و شور و هیجانی ... از طرف دیگر در نظر او می آمد ... ]] . توضیح : استعمال این کلمه به این معنی نادرست است چه این کلمه را با ۱ - رویه خلط کردهاند .
فکر و تامل در کارها . اندیشه . فکر

فرهنگ معین

(رَ وِ یِّ ) [ ع . رویة ] (اِ. ) اندیشه ، فکر.
(یِ ) (اِ. ) ۱ - روی ، صورت . ۲ - شکل ، هیئت . ۳ - نما، طرفِ بیرون هر چیزی . ۴ - سطح .
( ~. ) (اِ. ) روش .

فرهنگ عمید

۱. طرف بیرون و ظاهر چیزی.
۲. [مقابلِ آستر] پارچۀ رویی لباس.
۳. [قدیمی] صف، ردیف.
طریقه، روش.
= رَویت

فرهنگستان زبان و ادب

{adventitia} [پزشکی] خارجی ترین لایۀ متشکل از بافت همبند که عضو را می پوشاند
{tread} [مهندسی بسپار- تایر] بیرونی ترین بخش تایر، شامل آج و بستر آن، که با سطح جاده تماس دارد
[حمل ونقل درون شهری-جاده ای] ← آسفالت رویه

گویش مازنی

/rooye/ مزرعه - استری

دانشنامه عمومی

رویه (توپولوژی). در ریاضیات و به ویژه توپولوژی، رویه ( به انگلیسی: surface ) یک منیفولد توپولوژیکی دوبعدی است. سطوح اجسام سه بعدی مانند یک توپ نمونه هایی ساده از این اشیای ریاضی در فضای اقلیدسی ۳بعدی هستند. سطح هایی نیز مانند بطری کلاین وجود دارند که نمی توان بدون ایجاد تکینگی یا قطع نمودن خود، آن ها را در فضای سه بعدی اقلیدسی تصویر کرد ( انگاشت ) .
عکس رویه (توپولوژی)عکس رویه (توپولوژی)عکس رویه (توپولوژی)عکس رویه (توپولوژی)عکس رویه (توپولوژی)

رویه (ریاضیات). در ریاضیات، یک رویه یا سطح ( به انگلیسی: Surface ) ، تعمیمی از یک صفحه است که لزوماً تخت و مسطح نباشد، یعنی انحنای آن لزوماً برابر صفر نیست. این تعریف مشابه تعریف منحنی است که خود تعمیم دهنده ی خط می باشد. بسته به نیاز، یا ابزار های ریاضیاتی که در موقعیت های خاص برای تجزیه و تحلیل رویه ها وجود دارد، تعاریف دقیق و متنوع دیگری نیز به کار برده می شود.
مفهوم ریاضیاتی رویه، ایده آل شده همان مفهوم رویه ای است که در علوم، گرافیک رایانه ای و زبان عامیانه به کار می رود.
اغلب، یک رویه را با کمک معادلاتی که مختصات رویه در آن ها صدق می کند، تعریف می کنند. در این حالت می توان رویه را به صورت تابع پیوسته ای از دو متغیر دید. مجموعه صفر های یک تابع سه متغیره نیز می تواند توصیف گر یک رویه به صورت ضمنی باشد:[ ۱]
یک رویه را می توان به صورت تصویر تابع پیوسته دو متغیره ای در فضاهای سه بعدی و بالاتر تعریف کرد ( شرایط اضافه تری نیاز است تا از منحنی نبودن رویه اطمینان حاصل شود ) . در این حالت، می توان گفت که رویه پارامتری با کمک دو پارامتر، پارامتربندی یا پارامتریزه شده است. به عنوان مثال، کره واحد را می توان توسط زوایای اویلر که به آن طول u و عرض v جغرافیایی گفته و مختصات کارتزین رویه را برحسب آن ها بدین شکل تعریف می کنند:
معادلات پارامتری رویه ها اغلب در برخی نقاط نامنظم اند. به عنوان مثال همه نقاط به جز دو نقطه کره واحد را می توان توسط معادلات فوق تصویر کرد.
عکس رویه (ریاضیات)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

upper (اسم)
رویه

tack (اسم)
مشی، رویه، خوراک، پونز، میخ سرپهن کوچک

top (اسم)
اوج، سر، قله، بالا، نوک، تپه، راس، رویه، فرق، روپوش، فرق سر، رو، فرفره، تاپ، کروک، درجه یک فوقانی

procedure (اسم)
طرز عمل، رویه، روش، روند، ایین دادرسی

facing (اسم)
نما، روکش، رویه

cover (اسم)
سر، پوشش، جلد، سر پوش، فرش، غلاف، سقف، رویه، روپوش، لفاف، پاکت، غشا

surface (اسم)
بیرون، نما، سطح، تراز، رویه

method (اسم)
راه، عنوان، سیاق، نوع، سبک، رسم، رویه، روش، شیوه، طرز، اسلوب، طریقه، طریق، روند، متد، طور، مسلک، نحو، منوال

scheme (اسم)
ترتیب، تمهید، برنامه، طرح، نقشه، رویه، تدبیر، طرح کلی

metier (اسم)
سرگرمی، حرفه، کسب، رویه، شغل

comportment (اسم)
رفتار، اخلاق، طرز رفتار، رویه

vamp (اسم)
رویه، وصله

praxis (اسم)
عادت، مثال، عرف، رویه

tenor (اسم)
تمایل، نیت، رویه، مفهوم، مفاد، فحوا، صدای زیر مردانه

instep (اسم)
اغاز، رویه، پشت پا، پاشنه جوراب یا کفش

ism (اسم)
گرایش، رویه، سیستم عملی

فارسی به عربی

اجراء , خطة , سطح , قمة , مسمار , مواجهة

پیشنهاد کاربران

Procedure
واژه رویه
معادل ابجد 221
تعداد حروف 4
تلفظ raviy[y]e
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [فارسی. عربی، از �رو�، بن مضارعِ رفتن، به سیاقِ عربی]
مختصات ( ~. ) ( اِ. )
آواشناسی raviyye
الگوی تکیه WWS
...
[مشاهده متن کامل]

شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار

برابر پارسی صفحه است.
کف
روش
articular facet :رویه ی مفصلی
رویه ( Upper ) [ اصطلاح کفاشی]: یک قسمت کامل از کفش که پا را می پوشاند.
رویه : اجرای لایه ای روی لایه آستر با ملاتی نر. ( اصطلاح بنایی و ساختمان سازی )
رویه. [ ی َ / ی ِ ] : شکل
practice
tradition
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس