فرهنگ اسم ها
معنی: نام کوهی از سلسله جبال البرز در شمال شرقی تهران، دارای دمه و بخار
برچسب ها: اسم، اسم با د، اسم پسر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
ز بیدادی سمر گشته ست ضحاک
که گویند او به بند است در دماوند.
ناصرخسرو.
در طره آن قند لب آویز که مژگانْش دارد صف جادوی دماوند شکسته.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
دانشنامه عمومی
دماوند (شهر). دَماوَند یکی از شهرهای استان تهران و مرکز شهرستان دماوند است. شهرداری دماوند در سال ۱۳۱۲ تأسیس شد. [ ۳] دماوند و اطراف آن به شماره ۵۶ در آثار ملی ایران در ۲۴ شهریور ۱۳۱۰ ثبت و همچنین به عنوان شهر نمونه گردشگری ایران نیز برگزیده شده است. [ ۴] این شهر از رشد و توسعه قصبه دماوند به وجود آمده است، که به خط مستقیم در فاصله ۲۵ کیلومتری جنوب شرقی کوه دماوند و ۷۴ کیلومتری شرق شهر تهران قرار دارد. ارتفاع این شهر از سطح دریا ۱۹۶۰ متر و توسط چند رود مشروب می شود، یکی از مشرق که از دریاچه تار سرچشمه می گیرد و دیگری از شمال غربی که از مشا و تیزاب سرچشمه گرفته و پس از پیوستن به یکدیگر رود دماوند را تشکیل می دهند. [ ۳] [ ۵] این شهر در شرق تهران و در فاصله ۴۶ کیلومتری از پایتخت ایران قرار دارد.
نام دماوند نامی کهن است که در طول تاریخ دچار دگرگونی های بسیار گشته است. در کارنامه اردشیر بابکان به صورت دنباوند و در کتیبه های ساسانی چون کتیبهٔ شاپور اول در نقش رستم و کتیبهٔ نرسی در پایکولی به صورت دُمباوَند و در کتاب جغرافیای موسی خورنی دُمباوَند آمده که ریشه در نام پهلوی آن دارد. [ ۶] دماوند در مورد کوه به از دم زبان پهلوی به معنی گرما یا بخار و گاز است و وند که پسوند نسبت است تشکیل شده است و دارای معنی ظرفی که دارای گرما یا بخار است می باشد اما دربارهٔ نام گذاری شهر می توان گفت که دمب، دمبال، دما و دمال به علاوه آوند یا وند به معنای شهری است که دنباله ظرف یا دنباله کوه واقع شده است؛ بنابراین اگرچه نام کوه و شهر یکی است ولی دارای بار معنایی متفاوت می باشد. دماوند برای کوه به معنی ظرف آتش یا دارنده آتش یا بخار و برای شهر به معنی دنباله ظرف یا دنباله کوه واقع شده می باشد. این شهر از گذشته تا به امروز بر دامنه کوه واقع شده است. [ ۷]
دربارهٔ این نام کسروی عقیده دارد که:
«دماوند و نهاوند شباهت زیادی به یکدیگر دارند: هر دو از دو کلمه ترکیب یافته و در کلمه وند در آخر شریک و یکسان می باشند، به علاوه در نام گذاری این دو آبادی دوری و نزدیکی را نسبت به جایی یا شهری میزان گرفته اند و آنچه که نزدیک بوده نهاوند و آن دیگری را دماوند گفته اند و نها یعنی پیش و روبرو و دما یعنی پشت و دنبال؛ بنابراین نهاوند یعنی شهر و آبادی یا قلعه ایستاده در پیش رو و دماوند یعنی شهر و آبادی یا قلعه ایستاده در دنبال و پشت»[ ۸]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفنام دماوند نامی کهن است که در طول تاریخ دچار دگرگونی های بسیار گشته است. در کارنامه اردشیر بابکان به صورت دنباوند و در کتیبه های ساسانی چون کتیبهٔ شاپور اول در نقش رستم و کتیبهٔ نرسی در پایکولی به صورت دُمباوَند و در کتاب جغرافیای موسی خورنی دُمباوَند آمده که ریشه در نام پهلوی آن دارد. [ ۶] دماوند در مورد کوه به از دم زبان پهلوی به معنی گرما یا بخار و گاز است و وند که پسوند نسبت است تشکیل شده است و دارای معنی ظرفی که دارای گرما یا بخار است می باشد اما دربارهٔ نام گذاری شهر می توان گفت که دمب، دمبال، دما و دمال به علاوه آوند یا وند به معنای شهری است که دنباله ظرف یا دنباله کوه واقع شده است؛ بنابراین اگرچه نام کوه و شهر یکی است ولی دارای بار معنایی متفاوت می باشد. دماوند برای کوه به معنی ظرف آتش یا دارنده آتش یا بخار و برای شهر به معنی دنباله ظرف یا دنباله کوه واقع شده می باشد. این شهر از گذشته تا به امروز بر دامنه کوه واقع شده است. [ ۷]
دربارهٔ این نام کسروی عقیده دارد که:
«دماوند و نهاوند شباهت زیادی به یکدیگر دارند: هر دو از دو کلمه ترکیب یافته و در کلمه وند در آخر شریک و یکسان می باشند، به علاوه در نام گذاری این دو آبادی دوری و نزدیکی را نسبت به جایی یا شهری میزان گرفته اند و آنچه که نزدیک بوده نهاوند و آن دیگری را دماوند گفته اند و نها یعنی پیش و روبرو و دما یعنی پشت و دنبال؛ بنابراین نهاوند یعنی شهر و آبادی یا قلعه ایستاده در پیش رو و دماوند یعنی شهر و آبادی یا قلعه ایستاده در دنبال و پشت»[ ۸]
wiki: دماوند (شهر)
پیشنهاد کاربران
قصیده ی ماک الشعرا بهار بزرگمرد ایرانی درباره دماوند
دماوندیه
این سروده در قالب قصیده ( به پارسی چکامه ) است یعنی مصراع نخستین این سروده با همه ی مصرع های زوج هم قافیه است ( بند - دماوند – کمربند – دل بند – مانند و. . . )
... [مشاهده متن کامل]
موضوع این چکامه ( قصیده ) سخن با دماوند است.
یک پرسش:
چرا شاعر با دماوند سخن گفته است؟
چون شاید مردم آن دوران را شایسته ی گفتگو نمی دانسته است چون هر چه که می گفت انگار نه انگار
در این سروده دماوند نماد قدرت و توانایی است که حتی در صورت بیدار شدن می توانست حکومت دیکتاتوری وقت را سرنگون سازد.
آتش درون دماوند نمادی از گرفتاری ها و تیره روزی های مردم بدبخت ایران است که به گونه ی آتش در دل دماوند انباشته گردیده است.
این سروده بر وزن مفعول مفاعلن فعولن هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف است ( نام وزن فقط برای رشته های علوم انسانی است )
***
دماوندیه
ای دیو سپید پای در بند ای گنبد گیتی ای دماوند
پای در بند کنایه از گرفتار و زندانی بودن است
معنا: ای دماوند ی که مانند دیوی سپید گرفتاری ، ای دماوندی که مانند بام جهان سر کشیده به بالایی
از سیم به سر یکی کله خود زآهن به میان یکی کمربند
سیم = نقره ، سیمین یعنی نقره ایی – زر یعنی طلا و زرّین یعنی طلایی در این جا سیم استعاره از برف است.
کله خود = کلاه جنگی آهنین که پیکارگران در گذشته بر سر می گذاشتند. در این جا چون کلاه داشتن را به دماوند نسبت داده است پس آرایه ی جان بخشی دارد.
آهن به میان داشتن منظور از سنگ های کوه است که به رنگ تیره هستند .
معنا:ای دماوند، تو کلاهی جنگی سپید از جنس نقره ( برف ) بر سر نهاده ای و کمر بندی آهنین ( صخره ها و سنگ های میانه ی کوه ) به کمر بسته ای ( دماوند را رزمنده ای مسلح پنداشته است )
تا چشم بشر نبیندت روی بنهفته به ابر چهر دل بند
در این بیت آرایه های تشخیص ( نسبت دادن روی و چهره به دماوند ) مراعات نظیر ( روی چهره چشم ) و حُسن تعلیل
( سراینده دلیل بلندی و پنهان شدن قله را به خاطر دوری از مردم دانسته است. ) دیده می شود.
معنا: به دلیل این که چشم بشر تو را نبیند چهره ات ( همان قله یا چکاد به زبان پارسی ) را در ابر ها پنهان کرده ای.
( دماوند به دلیل بیزاری از مردمی که در سکوتند و در برابر رژیم دیکتاتوری زمانه بی تفاوت اند، بسیار ناراحت است. )
تا وارهی از دم ستوران وین مردم نحس دیو مانند. . .
این بیت با بیت بعدی دارای یک معنی است به اصطلاح� موقوف المعنی� است.
وارهی= آزاد شوی.
دم=مجاز ( معنی غیر حقیقی ) از هم سخنی است.
ستوران:چهارپایان ، حیوانات ، استعاره از انسان های بی تفاوت به مسایل کشور خویش است.
معنا:برای این که از هم نشینی با مردم ترسو و نادان و شوم ( نحس ) و دیو صفت رهایی یابی. . . .
این بیت با بیت پیشین قرابت معنایی زدارد.
مفهوم:بیزاری از مردمی که نسبت به محیط خود و کشور خود بی تفاوتند.
با شیر سپهر بسته پیمان با اختر سعد کرده پیوند
شیر سپهر ( =آسمان ) اضافه ی تشبیهی است.
نکته: هرگاه اضافه ی تشبیهی مضاف و مضاف الیه باشد همیشه مضاف الیه مشبه است. پس سپهر را به شیرمانند ( تشبیه ) کرده است.
اختر سعد= سیاره ی مشتری که �سعد اکبر�است.
کرده پیوند= ارتباط برقرارکرده است.
این بیت آرایه ی حسن تعلیل دارد، زیرا سُراینده اعتقاد دارد که چکاد ( قله ) دماوند به این دلیل بالا رفته است تا با آفتاب پیمان به بندد و با سیاره ی مشتری ارتباط بر قرار نماید.
معنا: با آفتاب پیمان بسته ای و با سیاره ی مشتری ارتباط برقرار کرده ای. به قول معروف� با بالا بالا ها می پری. �
چون گشت زمین ز جور گردون چونین خفه و خموش و آوند
گردون= فلک و آسمان که در حال گشتن هستند ، ولی در این جا مراد روزگار است.
جور= ستم ( این بیت نیز با بیت بعدی پیوند معنایی دارد. )
آوند= واژگون ، معلّق
معنا:هنگامی که زمین از ستم آسمان ( روزگار ) این گونه خفه و ساکت و واژگون گردید. . .
بنواخت ز خشم بر فلک مشت آن مشت تویی تو ای دماوند
معنا:ای دماوند زمین از بسیاری خشم مشتی بر آسمان زد که تو آن مشت هستی.
در پندار شاعر روزگارگرفتار کننده ی کشور است، به همین دلیل زمین به آن مشت می زند.
در این بیت آرایه ی تشبیه دیده می شود. قله ( چکاد ) �مشبه� و مشت �مشبه به� است.
آرایه ی تکرار نیز در واژه ی مشت دیده می شود.
در واج �ت� و� ش� نیز واج آرایی آشکار و هویداست.
تو مشت درشت روزگاری از گردش قرن ها پس افکند
پس افکند= چیزی که از کسی پس افتاده باشد به معنای دیگر، باقی مانده باشد ، میراث. این واژه صفت مفعولی مرکب مرخم است.
مرکب است چون از دو واژه ی با معنا درست شده است.
مرخم است چون واج �ه� از آن بریده شده است. اصلاً مرخم یعنی دُم بریده پس اگر واج�ه� را دم این واژه بدانیم ، می بینیم که بریده شده است.
معنا= ای دماوند تو مانند مشت کوبنده ی روزگاری که از گذشت قرن ها پیش برای ما به ارث رسیده ای.
( این بیت تشبیه دارد که با توجه به معنای آن می توانید پایه های آن را آشکار سازید. )
ای مشت زمین بر آسمان شو بر وی بنواز ضربتی چند
در این جا آقای بهار به دماوند دستور می دهد:
ای دماوند که مانند مشت زمین هستی به آسمان برو و به آن چند ضربه مشتی بزن.
نی نی تو نه مشت روزگاری ای کوه نیم ز گفته خرسند
در این بیت بهار از ماننده ی ( تشبیه ) خود پشیمان می شود و می گوید:
نه نه ای دماوند تو مشت سهمگین روزگار نیستی از گفته ی خود پشیمانم.
تو قلب فسرده ی زمینی کز درد ورم نموده یک چند
فسرده= افسرده در این جا معنای یخ زده می دهد. باز هم آرایه ی تشبیه در این بیت چشمک می زند.
ورم=استعاره از برآمده بودن کوه دماوند است.
معنا: ای دماوند تو مانند قلب یخ زده ی زمینی که از شدت درد و ناراحتی مدتی است که ورم کرده ای.
نکته ی دستوری: �تو� نهاد مسندالیهی است� قلب فسرده ی زمین� مسند و�ی� پس از زمین فعل ربطی است.
تا درد و ورم فرو نشیند کافور بر آن ضماد کردند
کافور=ماده ای است خوش بو که از گیاهانی مانند ریحان و بابونه و چند گیاه دیگر به دست می آید. گذشتگان از این ماده به عنوان مرهم استفاده کرده و آن را روی زخم می مالیدند.
ضماد= مرهم، ضماد کردن یعنی دارو مالیدن بر روی زخم.
تا= به معنای برای این که
بین درد و ورم و کافور مراعات نظیر دیده می شود.
فرو نشیند ؛ فعل پیشوندی است.
بهار برف های روی چکاد دماوند را به پانسمان مانند ( تشبیه ) کرده است.
معنا:به خاطر این که این درد و ورم التیام پیدا کند بر روی آن داروی کافور پانسمان کرده اند.
شو منفجر ای دل زمانه وان آتش خود نهفته مپسند
ای دماوند که مانند دل زمانه هستی منفجر شو وخاموش بودن خود را شایسته مدان.
دل زمانه = استعاره از دماوند است. در این استعاره جان بخشی نیز وجود دارد. که به آن� پرسونیفیکا سیون� می گویند. اضافه ی استعاری که جان بخشی نیز داشته باشد. ) personification (
خامش منشین سخن همی گوی افسرده مباش، خوش همی خند
دو تضاد در این بیت دیده می شود که عبارت اند از:
خامش نشستن با سخن گفتن - افسرده بودن با خوش همی خندیدن
� خند� و �گوی� هر کدام بن مضارع مصدر خندیدن و گفتن هستند که در این بیت به جای فعل امر به کار رفته اند. ( همی گوی = بگو و همی خند = بخند. )
معنا: ای دماوند خاموشی را کنار بگذار ( به ستم و ستمگری اعتراض کن ) و دست از افسردگی بردار و شاداب و با نشاط باش.
پنهان مکن آتش درون را زین سوخته جان شنو یکی پند
سوخته جان صفت مرکب است که به جای اسم آمده است. یعنی خود ملک الشعرای بهار است.
باز دوباره می بینیم که بن مضارع شنو به جای فعل امر آمده است یعنی بشنو.
معنا:ای دماوند خشم درونی ات را پنهان مکن و از این شاعر دل سوخته پندی بشنو. ( پند شاعر بیت بعدی است. )
گر آتش دل نهفته داری سوزد جانت ، به جانت سوگند
آتش استعاره از خشم درونی دماوند است
ای دماوند اگر آتش درونی ات را پنهان کنی سوگند به جانت که جانت خواهد سوخت.
ای مادر سر سپید بشنو این پند سیاه بخت فرزند
سر در این مجاز از مو است. ( مجاز واژه ای که دارای معنای غیر حقیقی باشد. )
مادر سر سپید=منظور کوه دماوند است که در چکادش ( قله اش ) برفی سپید نشسته است. در این بیت استعاره است از، آزادی خواهان جامعه است.
سیاه بخت فرزند ، ترکیب وصفی مقلوب است ( همان موصوف و صفت ) که موصوف و صفتش جابه جا شده باشد. سیاه بخت فرزند به گونه ی غیر مقلوب این گونه بوده است:فرزندِ سیاه بخت. منظور از سیاه بخت فرزند، خود شاعر است.
معنا: ای مادر سر سپید ( آزادی خواهان و آگاهان خاموش جامعه ) این پند فرزند تیره بخت خود را بشنوید.
از سر بکش آن سپید معجر بنشین به یکی کبود اورند
معجر= روسری ، چارقد ( این واژه با مجمر به معنای سینی اشتباه نشود. )
اورند= اورنگ، تخت پادشاهی، مجازاً به معنای فر و شکوه و شوکت است.
کبود اورند = تخت تیره رنگ، ترکیب وصفی مقلوب است در واقع اورند ِ کبود است.
معنی: روسری را از سرت بردار ( روسری بر داشتن کنایه از ناتوان بودن است، زن بودن ) و با پیکارت بر روی تخت شاهی بنشین.
بگرای چو اژدهای گرزه بخروش چو شیر شرزه ارغند
بگرای= گرایش کن ، حمله ور شو ، حرکت کن
گرزه = بزرگ ، نوعی مار بزرگ دارای سمّ کشنده.
شرزه= خشمگین، با گرزه جناس دارد. ( جناس ناقص اختلافی در حرف اول )
ارغند= خشمگین.
معنا: ای دماوند مانند اژدهایی هراسناک با دیکتاتور زمانه ستیزه ( جنگ ) کن، و مانند شیری خشم آلود خروشی برآور.
بفکن ز پی این اساس تزویر بگسل ز پی این نژاد و پیوند
پی= پایه و اساس
اساس تزویر اضافه ی استعاری است. ( اضافه های استعاری، استعاره ی بالکنایه یا استعاره ی مکنیه هستند. ) به معنای پایه های حکومت است.
این نژادو پیوند= منظور از دیکتاتور زمان شاعر است.
این بیت دارای آرایه ی موازنه است ( برای رشته های علوم انسانی )
واژه های ، پی و اساس، رابطه ی ترادف دارند.
معنا: این بنای ظلم وستمگری را از ریشه برکن و نژاد این فرمان روایان ستمگر نابود ساز.
بفکن ز پی ( = ازپی افکندن ) =نابودی کامل، ازبیخ و بن ویران کردن
از پی گسلیدن= باز کنایه از نابودی کامل است.
بر کن زبن این بنا که باید از ریشه بنای ظلم بر کند
در واج �ب� واج آرایی دیده می شود.
ازبن بر کندن کنایه از نابودی کامل است.
بنا در مصراع نخست استعاره از ستم گری است.
بنای ظلم اضافه ی تشبیهی است.
معنا: این بنای ستم گری را نابود کن ، چون که شایسته است که بنای ظلم را از ریشه کند.
زین بی خردان سفله بستان داد دل مردم خردمند
سفله= آدمیان پست و فرو مایه ، بدسگال
واج آرایی در �د� و مصوت� - ِ�
معنی: ای دماوند داد دل مردمان خردمند از این حاکمان بی خرد ناهنجار بگیر.
یک توضیح:بهار در جایی گفته است این مردم نحس دیو مانند و در جای دیگری گفته است این مردم خردمند. شاید این پندار در ذهن شما نوعی دو گانگی ناخردمندانه پدید آورد اما در واقع این گونه نیست چون بهار مردم جامعه را به دو گروه تقسیم کرده است ، نخست اکثریت نا خردمند که همان مردم نحس دیو مانند است. دیگر گروه خردمندان است که بهار این گروه را دردمند می داند و از دماوند می خواهد که داد دل این گروه از مردم را بگیرد.
دماوندیه
این سروده در قالب قصیده ( به پارسی چکامه ) است یعنی مصراع نخستین این سروده با همه ی مصرع های زوج هم قافیه است ( بند - دماوند – کمربند – دل بند – مانند و. . . )
... [مشاهده متن کامل]
موضوع این چکامه ( قصیده ) سخن با دماوند است.
یک پرسش:
چرا شاعر با دماوند سخن گفته است؟
چون شاید مردم آن دوران را شایسته ی گفتگو نمی دانسته است چون هر چه که می گفت انگار نه انگار
در این سروده دماوند نماد قدرت و توانایی است که حتی در صورت بیدار شدن می توانست حکومت دیکتاتوری وقت را سرنگون سازد.
آتش درون دماوند نمادی از گرفتاری ها و تیره روزی های مردم بدبخت ایران است که به گونه ی آتش در دل دماوند انباشته گردیده است.
این سروده بر وزن مفعول مفاعلن فعولن هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف است ( نام وزن فقط برای رشته های علوم انسانی است )
***
دماوندیه
ای دیو سپید پای در بند ای گنبد گیتی ای دماوند
پای در بند کنایه از گرفتار و زندانی بودن است
معنا: ای دماوند ی که مانند دیوی سپید گرفتاری ، ای دماوندی که مانند بام جهان سر کشیده به بالایی
از سیم به سر یکی کله خود زآهن به میان یکی کمربند
سیم = نقره ، سیمین یعنی نقره ایی – زر یعنی طلا و زرّین یعنی طلایی در این جا سیم استعاره از برف است.
کله خود = کلاه جنگی آهنین که پیکارگران در گذشته بر سر می گذاشتند. در این جا چون کلاه داشتن را به دماوند نسبت داده است پس آرایه ی جان بخشی دارد.
آهن به میان داشتن منظور از سنگ های کوه است که به رنگ تیره هستند .
معنا:ای دماوند، تو کلاهی جنگی سپید از جنس نقره ( برف ) بر سر نهاده ای و کمر بندی آهنین ( صخره ها و سنگ های میانه ی کوه ) به کمر بسته ای ( دماوند را رزمنده ای مسلح پنداشته است )
تا چشم بشر نبیندت روی بنهفته به ابر چهر دل بند
در این بیت آرایه های تشخیص ( نسبت دادن روی و چهره به دماوند ) مراعات نظیر ( روی چهره چشم ) و حُسن تعلیل
( سراینده دلیل بلندی و پنهان شدن قله را به خاطر دوری از مردم دانسته است. ) دیده می شود.
معنا: به دلیل این که چشم بشر تو را نبیند چهره ات ( همان قله یا چکاد به زبان پارسی ) را در ابر ها پنهان کرده ای.
( دماوند به دلیل بیزاری از مردمی که در سکوتند و در برابر رژیم دیکتاتوری زمانه بی تفاوت اند، بسیار ناراحت است. )
تا وارهی از دم ستوران وین مردم نحس دیو مانند. . .
این بیت با بیت بعدی دارای یک معنی است به اصطلاح� موقوف المعنی� است.
وارهی= آزاد شوی.
دم=مجاز ( معنی غیر حقیقی ) از هم سخنی است.
ستوران:چهارپایان ، حیوانات ، استعاره از انسان های بی تفاوت به مسایل کشور خویش است.
معنا:برای این که از هم نشینی با مردم ترسو و نادان و شوم ( نحس ) و دیو صفت رهایی یابی. . . .
این بیت با بیت پیشین قرابت معنایی زدارد.
مفهوم:بیزاری از مردمی که نسبت به محیط خود و کشور خود بی تفاوتند.
با شیر سپهر بسته پیمان با اختر سعد کرده پیوند
شیر سپهر ( =آسمان ) اضافه ی تشبیهی است.
نکته: هرگاه اضافه ی تشبیهی مضاف و مضاف الیه باشد همیشه مضاف الیه مشبه است. پس سپهر را به شیرمانند ( تشبیه ) کرده است.
اختر سعد= سیاره ی مشتری که �سعد اکبر�است.
کرده پیوند= ارتباط برقرارکرده است.
این بیت آرایه ی حسن تعلیل دارد، زیرا سُراینده اعتقاد دارد که چکاد ( قله ) دماوند به این دلیل بالا رفته است تا با آفتاب پیمان به بندد و با سیاره ی مشتری ارتباط بر قرار نماید.
معنا: با آفتاب پیمان بسته ای و با سیاره ی مشتری ارتباط برقرار کرده ای. به قول معروف� با بالا بالا ها می پری. �
چون گشت زمین ز جور گردون چونین خفه و خموش و آوند
گردون= فلک و آسمان که در حال گشتن هستند ، ولی در این جا مراد روزگار است.
جور= ستم ( این بیت نیز با بیت بعدی پیوند معنایی دارد. )
آوند= واژگون ، معلّق
معنا:هنگامی که زمین از ستم آسمان ( روزگار ) این گونه خفه و ساکت و واژگون گردید. . .
بنواخت ز خشم بر فلک مشت آن مشت تویی تو ای دماوند
معنا:ای دماوند زمین از بسیاری خشم مشتی بر آسمان زد که تو آن مشت هستی.
در پندار شاعر روزگارگرفتار کننده ی کشور است، به همین دلیل زمین به آن مشت می زند.
در این بیت آرایه ی تشبیه دیده می شود. قله ( چکاد ) �مشبه� و مشت �مشبه به� است.
آرایه ی تکرار نیز در واژه ی مشت دیده می شود.
در واج �ت� و� ش� نیز واج آرایی آشکار و هویداست.
تو مشت درشت روزگاری از گردش قرن ها پس افکند
پس افکند= چیزی که از کسی پس افتاده باشد به معنای دیگر، باقی مانده باشد ، میراث. این واژه صفت مفعولی مرکب مرخم است.
مرکب است چون از دو واژه ی با معنا درست شده است.
مرخم است چون واج �ه� از آن بریده شده است. اصلاً مرخم یعنی دُم بریده پس اگر واج�ه� را دم این واژه بدانیم ، می بینیم که بریده شده است.
معنا= ای دماوند تو مانند مشت کوبنده ی روزگاری که از گذشت قرن ها پیش برای ما به ارث رسیده ای.
( این بیت تشبیه دارد که با توجه به معنای آن می توانید پایه های آن را آشکار سازید. )
ای مشت زمین بر آسمان شو بر وی بنواز ضربتی چند
در این جا آقای بهار به دماوند دستور می دهد:
ای دماوند که مانند مشت زمین هستی به آسمان برو و به آن چند ضربه مشتی بزن.
نی نی تو نه مشت روزگاری ای کوه نیم ز گفته خرسند
در این بیت بهار از ماننده ی ( تشبیه ) خود پشیمان می شود و می گوید:
نه نه ای دماوند تو مشت سهمگین روزگار نیستی از گفته ی خود پشیمانم.
تو قلب فسرده ی زمینی کز درد ورم نموده یک چند
فسرده= افسرده در این جا معنای یخ زده می دهد. باز هم آرایه ی تشبیه در این بیت چشمک می زند.
ورم=استعاره از برآمده بودن کوه دماوند است.
معنا: ای دماوند تو مانند قلب یخ زده ی زمینی که از شدت درد و ناراحتی مدتی است که ورم کرده ای.
نکته ی دستوری: �تو� نهاد مسندالیهی است� قلب فسرده ی زمین� مسند و�ی� پس از زمین فعل ربطی است.
تا درد و ورم فرو نشیند کافور بر آن ضماد کردند
کافور=ماده ای است خوش بو که از گیاهانی مانند ریحان و بابونه و چند گیاه دیگر به دست می آید. گذشتگان از این ماده به عنوان مرهم استفاده کرده و آن را روی زخم می مالیدند.
ضماد= مرهم، ضماد کردن یعنی دارو مالیدن بر روی زخم.
تا= به معنای برای این که
بین درد و ورم و کافور مراعات نظیر دیده می شود.
فرو نشیند ؛ فعل پیشوندی است.
بهار برف های روی چکاد دماوند را به پانسمان مانند ( تشبیه ) کرده است.
معنا:به خاطر این که این درد و ورم التیام پیدا کند بر روی آن داروی کافور پانسمان کرده اند.
شو منفجر ای دل زمانه وان آتش خود نهفته مپسند
ای دماوند که مانند دل زمانه هستی منفجر شو وخاموش بودن خود را شایسته مدان.
دل زمانه = استعاره از دماوند است. در این استعاره جان بخشی نیز وجود دارد. که به آن� پرسونیفیکا سیون� می گویند. اضافه ی استعاری که جان بخشی نیز داشته باشد. ) personification (
خامش منشین سخن همی گوی افسرده مباش، خوش همی خند
دو تضاد در این بیت دیده می شود که عبارت اند از:
خامش نشستن با سخن گفتن - افسرده بودن با خوش همی خندیدن
� خند� و �گوی� هر کدام بن مضارع مصدر خندیدن و گفتن هستند که در این بیت به جای فعل امر به کار رفته اند. ( همی گوی = بگو و همی خند = بخند. )
معنا: ای دماوند خاموشی را کنار بگذار ( به ستم و ستمگری اعتراض کن ) و دست از افسردگی بردار و شاداب و با نشاط باش.
پنهان مکن آتش درون را زین سوخته جان شنو یکی پند
سوخته جان صفت مرکب است که به جای اسم آمده است. یعنی خود ملک الشعرای بهار است.
باز دوباره می بینیم که بن مضارع شنو به جای فعل امر آمده است یعنی بشنو.
معنا:ای دماوند خشم درونی ات را پنهان مکن و از این شاعر دل سوخته پندی بشنو. ( پند شاعر بیت بعدی است. )
گر آتش دل نهفته داری سوزد جانت ، به جانت سوگند
آتش استعاره از خشم درونی دماوند است
ای دماوند اگر آتش درونی ات را پنهان کنی سوگند به جانت که جانت خواهد سوخت.
ای مادر سر سپید بشنو این پند سیاه بخت فرزند
سر در این مجاز از مو است. ( مجاز واژه ای که دارای معنای غیر حقیقی باشد. )
مادر سر سپید=منظور کوه دماوند است که در چکادش ( قله اش ) برفی سپید نشسته است. در این بیت استعاره است از، آزادی خواهان جامعه است.
سیاه بخت فرزند ، ترکیب وصفی مقلوب است ( همان موصوف و صفت ) که موصوف و صفتش جابه جا شده باشد. سیاه بخت فرزند به گونه ی غیر مقلوب این گونه بوده است:فرزندِ سیاه بخت. منظور از سیاه بخت فرزند، خود شاعر است.
معنا: ای مادر سر سپید ( آزادی خواهان و آگاهان خاموش جامعه ) این پند فرزند تیره بخت خود را بشنوید.
از سر بکش آن سپید معجر بنشین به یکی کبود اورند
معجر= روسری ، چارقد ( این واژه با مجمر به معنای سینی اشتباه نشود. )
اورند= اورنگ، تخت پادشاهی، مجازاً به معنای فر و شکوه و شوکت است.
کبود اورند = تخت تیره رنگ، ترکیب وصفی مقلوب است در واقع اورند ِ کبود است.
معنی: روسری را از سرت بردار ( روسری بر داشتن کنایه از ناتوان بودن است، زن بودن ) و با پیکارت بر روی تخت شاهی بنشین.
بگرای چو اژدهای گرزه بخروش چو شیر شرزه ارغند
بگرای= گرایش کن ، حمله ور شو ، حرکت کن
گرزه = بزرگ ، نوعی مار بزرگ دارای سمّ کشنده.
شرزه= خشمگین، با گرزه جناس دارد. ( جناس ناقص اختلافی در حرف اول )
ارغند= خشمگین.
معنا: ای دماوند مانند اژدهایی هراسناک با دیکتاتور زمانه ستیزه ( جنگ ) کن، و مانند شیری خشم آلود خروشی برآور.
بفکن ز پی این اساس تزویر بگسل ز پی این نژاد و پیوند
پی= پایه و اساس
اساس تزویر اضافه ی استعاری است. ( اضافه های استعاری، استعاره ی بالکنایه یا استعاره ی مکنیه هستند. ) به معنای پایه های حکومت است.
این نژادو پیوند= منظور از دیکتاتور زمان شاعر است.
این بیت دارای آرایه ی موازنه است ( برای رشته های علوم انسانی )
واژه های ، پی و اساس، رابطه ی ترادف دارند.
معنا: این بنای ظلم وستمگری را از ریشه برکن و نژاد این فرمان روایان ستمگر نابود ساز.
بفکن ز پی ( = ازپی افکندن ) =نابودی کامل، ازبیخ و بن ویران کردن
از پی گسلیدن= باز کنایه از نابودی کامل است.
بر کن زبن این بنا که باید از ریشه بنای ظلم بر کند
در واج �ب� واج آرایی دیده می شود.
ازبن بر کندن کنایه از نابودی کامل است.
بنا در مصراع نخست استعاره از ستم گری است.
بنای ظلم اضافه ی تشبیهی است.
معنا: این بنای ستم گری را نابود کن ، چون که شایسته است که بنای ظلم را از ریشه کند.
زین بی خردان سفله بستان داد دل مردم خردمند
سفله= آدمیان پست و فرو مایه ، بدسگال
واج آرایی در �د� و مصوت� - ِ�
معنی: ای دماوند داد دل مردمان خردمند از این حاکمان بی خرد ناهنجار بگیر.
یک توضیح:بهار در جایی گفته است این مردم نحس دیو مانند و در جای دیگری گفته است این مردم خردمند. شاید این پندار در ذهن شما نوعی دو گانگی ناخردمندانه پدید آورد اما در واقع این گونه نیست چون بهار مردم جامعه را به دو گروه تقسیم کرده است ، نخست اکثریت نا خردمند که همان مردم نحس دیو مانند است. دیگر گروه خردمندان است که بهار این گروه را دردمند می داند و از دماوند می خواهد که داد دل این گروه از مردم را بگیرد.
شرکت آب های معدنی دماوند در زمینهٔ تولید آب بسته بندی شده و تولید نوشابهٔ گازدار در ایران فعالیت می کند.
سال ۱۳۵۲ شرکت پریه فرانسه پس از بررسی چشمه های معدنی در ایران، سفره زیرزمینی چشمه اعلا را با توجه به خصوصیات آب آن تأیید و برای اولین بار در ایران اقدام به احداث کارخانه بسته بندی آب نمود. سال ۱۳۵۶ آب معدنی دماوند به مرحلهٔ تولید رسید.
... [مشاهده متن کامل]
شرکت آب معدنی دماوند در سال ۱۳۸۶ با هدف تولید بیشتر، به خرید و نصب خط تولید جدید ساخت کرونس آلمان اقدام کرد. این خط تولید خودکار با ظرفیت ۳۶هزار بطری در ساعت راه اندازی شد. سال ۱۳۷۷ شرکت آب های معدنی دماوند همکاری با ویشی را آغاز کرد. سال ۱۳۸۶ ویشی تمام سهام خود را به شرکت دنون فرانسه واگذار کرد. سال ۱۳۸۶ شرکت آب های معدنی دماوند اقدام به خرید و نصب خط تولید جدید با ظرفیت تولید ۳۶۰۰۰ بطری در ساعت نمود.
شرکت آب های معدنی دماوند هم اکنون چهل درصد از بازار مصرف آب بسته بندی را در اختیار دارد. این شرکت دارای استاندارد ملی ایران و استاندارد بین المللی ایزو سیستم مدیریت محیط زیست، سیستم مدیریت کیفیت، سیستم مدیریت ایمنی غذایی است.
بررسی کیفیت آب دماوند توسط دستگاه های مجهز کنترل کیفی بررسی می شوند. به این ترتیب که روزانه ۵۰ مرحله آزمایش کیفی روی تمامی محصولات انجام می شود.
محصولات دماوند به کمک سیستم فیلتراسیون پیشرفته و پس از عبور از شش مرحله مختلف، تولید می شود.
شرکت دماوند تا کنون موفق شده است گواهی نامه از سوی سازمان ملی استاندارد، گواهی تأیید سلامت از سوی سازمان غذا و دارو، سیستم مدیریت کیفیت 2008:ISO9001، سیستم مدیریت ایمنی غذائی 2005:ISO ۲۲۰۰۰، سیستم حفاظت از محیط زیست 2004:ISO ۱۴۰۰۱ و همچنین گواهینامه سلامت و ایمنی موادغذایی HACCP دریافت نماید.
• آب آشامیدنی دماوند در ۵ نوع بسته بندی مختلف روانه بازار می شود: بطری خانواده ( یک و نیم لیتری ) ، بطری ورزشی ( ۸۲۰ میلی لیتری ) ، بطری هر روز ( نیم لیتری ) ، بطری بچه ها ( ۳۵۰ میلی لیتر ) و بطری جیبی ( ۲۹۶ میلی لیتر )
• آب گازدار دماوند در دو اندازه ۱/۲۵۰ لیتری و ۳۳۰ میلی لیتری ( از ابتدای ۱۳۹۱ تولید نمی شود )
• نوشابهٔ گازدار تاپسیا پرتقالی، تاپسیا تروپیکال، تاپسیا لیمویی، تاپسیا کولا - در دو اندازه ۱/۲۵۰ لیتری و ۳۰۰ میلی لیتر ( ازابتدای ۱۳۹۱ تولید نمی شود )
سال ۱۳۵۲ شرکت پریه فرانسه پس از بررسی چشمه های معدنی در ایران، سفره زیرزمینی چشمه اعلا را با توجه به خصوصیات آب آن تأیید و برای اولین بار در ایران اقدام به احداث کارخانه بسته بندی آب نمود. سال ۱۳۵۶ آب معدنی دماوند به مرحلهٔ تولید رسید.
... [مشاهده متن کامل]
شرکت آب معدنی دماوند در سال ۱۳۸۶ با هدف تولید بیشتر، به خرید و نصب خط تولید جدید ساخت کرونس آلمان اقدام کرد. این خط تولید خودکار با ظرفیت ۳۶هزار بطری در ساعت راه اندازی شد. سال ۱۳۷۷ شرکت آب های معدنی دماوند همکاری با ویشی را آغاز کرد. سال ۱۳۸۶ ویشی تمام سهام خود را به شرکت دنون فرانسه واگذار کرد. سال ۱۳۸۶ شرکت آب های معدنی دماوند اقدام به خرید و نصب خط تولید جدید با ظرفیت تولید ۳۶۰۰۰ بطری در ساعت نمود.
شرکت آب های معدنی دماوند هم اکنون چهل درصد از بازار مصرف آب بسته بندی را در اختیار دارد. این شرکت دارای استاندارد ملی ایران و استاندارد بین المللی ایزو سیستم مدیریت محیط زیست، سیستم مدیریت کیفیت، سیستم مدیریت ایمنی غذایی است.
بررسی کیفیت آب دماوند توسط دستگاه های مجهز کنترل کیفی بررسی می شوند. به این ترتیب که روزانه ۵۰ مرحله آزمایش کیفی روی تمامی محصولات انجام می شود.
محصولات دماوند به کمک سیستم فیلتراسیون پیشرفته و پس از عبور از شش مرحله مختلف، تولید می شود.
شرکت دماوند تا کنون موفق شده است گواهی نامه از سوی سازمان ملی استاندارد، گواهی تأیید سلامت از سوی سازمان غذا و دارو، سیستم مدیریت کیفیت 2008:ISO9001، سیستم مدیریت ایمنی غذائی 2005:ISO ۲۲۰۰۰، سیستم حفاظت از محیط زیست 2004:ISO ۱۴۰۰۱ و همچنین گواهینامه سلامت و ایمنی موادغذایی HACCP دریافت نماید.
• آب آشامیدنی دماوند در ۵ نوع بسته بندی مختلف روانه بازار می شود: بطری خانواده ( یک و نیم لیتری ) ، بطری ورزشی ( ۸۲۰ میلی لیتری ) ، بطری هر روز ( نیم لیتری ) ، بطری بچه ها ( ۳۵۰ میلی لیتر ) و بطری جیبی ( ۲۹۶ میلی لیتر )
• آب گازدار دماوند در دو اندازه ۱/۲۵۰ لیتری و ۳۳۰ میلی لیتری ( از ابتدای ۱۳۹۱ تولید نمی شود )
• نوشابهٔ گازدار تاپسیا پرتقالی، تاپسیا تروپیکال، تاپسیا لیمویی، تاپسیا کولا - در دو اندازه ۱/۲۵۰ لیتری و ۳۰۰ میلی لیتر ( ازابتدای ۱۳۹۱ تولید نمی شود )
با سپاس از نظر دوستان شعر زیبای� دماوند� سروده �منوچهر پازوکی� را به حضورتان تقدیم میکنم
شعر دماوند سروده منوچهر پازوکی با تخلص �شاهین� ۱۳۵۰
بر بامِ بلندِکوه البرز بنشسته زنِ سپید مویی
افشانده سپید مو به هر سو چشمش به ره کسی است گویی
... [مشاهده متن کامل]
از روزنِ سقفِ لاجوردی خورشید بر او نظاره می کرد
پیراهنِ نازکِ حریرش با تیغِ نگاه پاره می کرد
از شوخیِ گاهگاهِ خورشید خیسش ز عرق تَن و جیین بود
پیرانه سری و عشقبازی زین مسأله سخت شرمگین بود
با چادرِ ابر روی خود را پوشاندِه به ناز و دلربایی
تا نَنگَردش به شوخ چشمی بازیگر چنبر طلایی
چندی چو از این میانه بگذشت از دامنِ کوه و بسترِ سنگ
برداشت سَر و برون شد از خاک یک لاله ی سرخِ آتشین رنگ
نوشیده ز شیرِ دایه ی ابر پرورده به گاهواره ی باد
وانگه ز غرورِ نوجوانی با کوه زبانِ شِکوه بگشاد
کز چیست تُو را چنین بزرگی من را ز چه روست این زبونی
بنشسته بر این رواق چندی با گردش روزگار چونی؟
هر شام به گوشِ ماه گردون سرگرم به گفتن چه رازی؟
با مِهرِ بلندِ آسمان ها از چیست که نَردِ عشق بازی؟
این گفته ز روی دل برآید گر می شنوی ز جان خروشی
من در غمِ عشق داغدارم تو پیرهنِ سپید پوشی؟
ناگَه ز ستیغِ کوه برخاست فریاد چو تندرِ بهاران
آهی به لطافتِ مِه صبح اشکی به صفایِ چشمه ساران
می گفت که ای یگانه فرزند من مادرِ پیرِ روزگارم
بس غنچه نو شکفته چون تو روییده و خُفته در کنارم
آموختم از زمانه بسیار بیهوده چه می دهی تو پندم
آماج بَلا گرفت ایام بیرون ز شمار چون و چندم
آنگه که مرا ز اخگرِ عشق شوری به دل آتشی به سَر بود
کی از برِ تلخِ عشقِ شیرین فرهادِ زمانه را خبر بود
از آهِ منِ سپید پوش است اشکی که به چشمِ ژاله باشد
وز سوزِ درونِ آتشینم داغی که به رویِ لاله باشد
شرمنده گُل از گزافه گویی خَم گشتهِ و سَر بَر آستان کرد
تا دیده نیفتدش بِدو پیر رو در پسِ برگ ها نهان کرد
در گرمی نیمروز خرداد این قصه ز دوستی شنیدم
کردم نِگَهی به سوی البرز از پنجره ی اتاق دیدم
در زیرِ سپهرِ لاجوردی با سادگی و گشاده رویی
بر بامِ بلندِ کوهِ البرز
بنشسته زن سپید مویی
شعر دماوند سروده منوچهر پازوکی با تخلص �شاهین� ۱۳۵۰
بر بامِ بلندِکوه البرز بنشسته زنِ سپید مویی
افشانده سپید مو به هر سو چشمش به ره کسی است گویی
... [مشاهده متن کامل]
از روزنِ سقفِ لاجوردی خورشید بر او نظاره می کرد
پیراهنِ نازکِ حریرش با تیغِ نگاه پاره می کرد
از شوخیِ گاهگاهِ خورشید خیسش ز عرق تَن و جیین بود
پیرانه سری و عشقبازی زین مسأله سخت شرمگین بود
با چادرِ ابر روی خود را پوشاندِه به ناز و دلربایی
تا نَنگَردش به شوخ چشمی بازیگر چنبر طلایی
چندی چو از این میانه بگذشت از دامنِ کوه و بسترِ سنگ
برداشت سَر و برون شد از خاک یک لاله ی سرخِ آتشین رنگ
نوشیده ز شیرِ دایه ی ابر پرورده به گاهواره ی باد
وانگه ز غرورِ نوجوانی با کوه زبانِ شِکوه بگشاد
کز چیست تُو را چنین بزرگی من را ز چه روست این زبونی
بنشسته بر این رواق چندی با گردش روزگار چونی؟
هر شام به گوشِ ماه گردون سرگرم به گفتن چه رازی؟
با مِهرِ بلندِ آسمان ها از چیست که نَردِ عشق بازی؟
این گفته ز روی دل برآید گر می شنوی ز جان خروشی
من در غمِ عشق داغدارم تو پیرهنِ سپید پوشی؟
ناگَه ز ستیغِ کوه برخاست فریاد چو تندرِ بهاران
آهی به لطافتِ مِه صبح اشکی به صفایِ چشمه ساران
می گفت که ای یگانه فرزند من مادرِ پیرِ روزگارم
بس غنچه نو شکفته چون تو روییده و خُفته در کنارم
آموختم از زمانه بسیار بیهوده چه می دهی تو پندم
آماج بَلا گرفت ایام بیرون ز شمار چون و چندم
آنگه که مرا ز اخگرِ عشق شوری به دل آتشی به سَر بود
کی از برِ تلخِ عشقِ شیرین فرهادِ زمانه را خبر بود
از آهِ منِ سپید پوش است اشکی که به چشمِ ژاله باشد
وز سوزِ درونِ آتشینم داغی که به رویِ لاله باشد
شرمنده گُل از گزافه گویی خَم گشتهِ و سَر بَر آستان کرد
تا دیده نیفتدش بِدو پیر رو در پسِ برگ ها نهان کرد
در گرمی نیمروز خرداد این قصه ز دوستی شنیدم
کردم نِگَهی به سوی البرز از پنجره ی اتاق دیدم
در زیرِ سپهرِ لاجوردی با سادگی و گشاده رویی
بر بامِ بلندِ کوهِ البرز
بنشسته زن سپید مویی
دماوند و نهاوند لری هستند
دما در لری به معنای عقب
نها در لری به معنای جلو
وند هم یک پسوند پارسی هست
دما در لری به معنای عقب
نها در لری به معنای جلو
وند هم یک پسوند پارسی هست
دماوند یعنی خواستنی یعنی تماشایی. کلمه demavand یعنی خواستگاری. کلمه demo یعنی نمایشی. کلمه demand یعنی تقاضا. این کلمات یک کلمات مشترک جا مانده از قدیم در زبانهای امروزی است. کلمه democracy نیز یعنی یک حکومت مورد تقاضای مردم. کلمه Diamond که به مفهوم الماس در زبان فارسی ترجمه شده نیز یعنی تماشایی و خواستنی و با ارزش.
... [مشاهده متن کامل]
دماوند از یک زاویه دیگر متشکل از دیم و آوند.
دِیْم منشعب از دی، دای و دایه به مفهوم مادر بخشنده
و آوند به مفهوم وجود یک جریانی از حیات در درون چیزی
و این تعریف نیز منجر به یک تقاضا و خواستن در هر چیزی که این خصلت بخشندگی و حیات بخشی در آن وجود داشته باشد می شود.
... [مشاهده متن کامل]
دماوند از یک زاویه دیگر متشکل از دیم و آوند.
دِیْم منشعب از دی، دای و دایه به مفهوم مادر بخشنده
و آوند به مفهوم وجود یک جریانی از حیات در درون چیزی
و این تعریف نیز منجر به یک تقاضا و خواستن در هر چیزی که این خصلت بخشندگی و حیات بخشی در آن وجود داشته باشد می شود.
دم و آواند دو کلمه است دیگه خیلی ساده همینطور هم هست دم و آواند یکی هست نسبتا همه جای کوه یک نوع هسش دم و آواند مثل آستر و رو میمونه
تلفظ باستانی نام دماوند " تَماوَنت " بوده
که اشاره به افسانه مرگ طهمورث در اوستا دارد
طبق اوستا ، طهمورث در سیُمین سال حکومتش
سوار بر گرده اهریمن ، از کوه دماوند بالا رفت
و قله را فتح نمود ، اما سپس هنگام بازگشتن
... [مشاهده متن کامل]
و پایین آمدن از سراشیب کوه ،
اهریمن طهمورث را محکم به زمین کوبید
و طهمورث درجا از پا درآمد
تلفظ اوستایی باستانی نام طهمورث
" تَخمؤاروپا " یا " تَماروپا " است و
لقب وی دیوبند و " ویوَهوَنت " است
و " وَند " تغییر یافته وَنت به معنای بند است
تَماوَنت یعنی : بند طهمورث !
چه بسا که یکی از دلایل
به زنجیر کشیدن ضحاک در دماوند
شستن نحوست و جبران بدنامی و پیشینه بد آنست
که اشاره به افسانه مرگ طهمورث در اوستا دارد
طبق اوستا ، طهمورث در سیُمین سال حکومتش
سوار بر گرده اهریمن ، از کوه دماوند بالا رفت
و قله را فتح نمود ، اما سپس هنگام بازگشتن
... [مشاهده متن کامل]
و پایین آمدن از سراشیب کوه ،
اهریمن طهمورث را محکم به زمین کوبید
و طهمورث درجا از پا درآمد
تلفظ اوستایی باستانی نام طهمورث
" تَخمؤاروپا " یا " تَماروپا " است و
لقب وی دیوبند و " ویوَهوَنت " است
و " وَند " تغییر یافته وَنت به معنای بند است
تَماوَنت یعنی : بند طهمورث !
چه بسا که یکی از دلایل
به زنجیر کشیدن ضحاک در دماوند
شستن نحوست و جبران بدنامی و پیشینه بد آنست
این واژه در سنسکریت دماوندو dam�vandu بوده که از سه بخش ساخته شده: dam - �van - du و دَم یعنی خانه، سرا، آوَن یعنی گیرایی داشتن و du به معنی خواهش بوده که روی هم به معنی سرای گیرا، خانه ی دلنشین یا جایی
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
که به خاطر گیرایی بسیارش انسان آرزوی بودن در آن جا را دارد بوده است. ( Williams Monier Monier. A Sanskrit - Englishe Distionary. Oxford 1964 ) از این رو می توان گفت که نخست نام روستای دماوند بوده ( که امروزه شهرستان دماوند است ) و مردم آن جا نام روستای خود را بر روی آن کوه نهاده اند. برخی گویند که دماوند از دو بخش دما وند ساخته شده و دما را به معنی رودخانه در پهلوی گرفته اند؛ ولی رودخانه در زبان پهلوی این واژه هاست که دما در میان آنها نیست: تِجِرا ( که تجریش از همین واژه است ) ، تاچان، تَچَرُمان، رُت، رُتخانَک، رُتَک، رُد، رُس، زَهاپ، ناوتاک، وَز. ( فرهنگ واژه های پهلوی، دکتر بهرام فره وشی ) *** فانکو آدینات 09163657861
با سلام . کلمه دماوند کلمه ای مازندرانی با لهجه آملی است. دال با کسره یعنی دو، ما همون ماه است و وند به آملی ون و به معنا بند است. یعنی محلی که دو ماه در سال بسته است و قابل تردد نیست.
ریشه در زبان لکی و لری داره دماوند یعنی کوهی که در پشت سر ایستاده نوا یعنی پیش دوما یعنی پشت ودر زمان هخامنشیان نامگذاری شده مناطقی مثل هویر هم داره اطراف دماوند که درزبان لکی و لری یعنی خورشید
چهارمین کوه بزرگ آتشفشان در شمال شرقی تهران
معنیه قله ی دماوند
تقویم جلالی
هرساله کوردها در دماوند گردهم میایند و کشته شدن ضحاک رو جشن میگردند. . . . .
دماوند = عقب ، انتها . مرز بین پهلوی زبانها و جهنم ( تون و توس )
هرساله کوردها در دماوند گردهم میایند و کشته شدن ضحاک رو جشن میگردند. . . . .
دماوند = عقب ، انتها . مرز بین پهلوی زبانها و جهنم ( تون و توس )
دماوند کوهی در استان مازندران در شمال ایران و جنوب دریای خزر است و نزدیک به ۶۰۰۰ متر ارتفاع دارد و بلند ترین کوه ایران است و در ۲۶ کیلومتری شهرستان دماوند قرار دارد. و ۶۹ کیلو متری تهران قرار دارد و بعد از توچال نزدیک ترین قله به تهران است!
... [مشاهده متن کامل]
این قله در صورت نبود مانع از شهرستان دماوند به خوبی قابل مشاهده و منظره بسیار خوبی دارد البته در قسمتی از این شهرستان به خاطر وجود تپه هایی این قله معلوم نیست!
قله دماوند در صورت هوا پاک و نبود مانع از شهر هایی همچون تهران، کرج و قم نیز دیده میشود.
از ما در کوهی بلند قرار بگیریم از چند استان می توانیم این قله زیبا را ببینیم! این استان ها عبارتند از:
استان مازندران
استان تهران
استان البرز
استان قم
شرق استان گیلان
شمال استان مرکزی
استان قزوین
غرب استان سمنان
شمال استان اصفهان
بخشی از استان یزد و نیز قسمتی از استان های گلستان و زنجان!
این قله از کوه های توچال و علم کوه و کرکس و شیرکوه نیز دیده میشود!
... [مشاهده متن کامل]
این قله در صورت نبود مانع از شهرستان دماوند به خوبی قابل مشاهده و منظره بسیار خوبی دارد البته در قسمتی از این شهرستان به خاطر وجود تپه هایی این قله معلوم نیست!
قله دماوند در صورت هوا پاک و نبود مانع از شهر هایی همچون تهران، کرج و قم نیز دیده میشود.
از ما در کوهی بلند قرار بگیریم از چند استان می توانیم این قله زیبا را ببینیم! این استان ها عبارتند از:
استان مازندران
استان تهران
استان البرز
استان قم
شرق استان گیلان
شمال استان مرکزی
استان قزوین
غرب استان سمنان
شمال استان اصفهان
بخشی از استان یزد و نیز قسمتی از استان های گلستان و زنجان!
این قله از کوه های توچال و علم کوه و کرکس و شیرکوه نیز دیده میشود!
دماوند:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " دماوند" می نویسد : ( ( ریختی کهنتر از آن دُنْباوند است ، به معنی کوهی است که دمه و دود از آن بر می خیزد . ) )
( ( همی تاختی تا دماوند کوه
کشان و دوان از پس اندر گروه ) )
... [مشاهده متن کامل]
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 292. )
این واژه از دو قسمت : دم / آوندساخته شده دم در آن به معنی دود و دم ( بخار ) می باشد آوند هم به معنی دارنده می باشد که در کل به معنی کوه دود خیز و کوهی که دود از آن بر می خیزد .
دکتر کزازی در مورد واژه ی " دماوند" می نویسد : ( ( ریختی کهنتر از آن دُنْباوند است ، به معنی کوهی است که دمه و دود از آن بر می خیزد . ) )
( ( همی تاختی تا دماوند کوه
کشان و دوان از پس اندر گروه ) )
... [مشاهده متن کامل]
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 292. )
این واژه از دو قسمت : دم / آوندساخته شده دم در آن به معنی دود و دم ( بخار ) می باشد آوند هم به معنی دارنده می باشد که در کل به معنی کوه دود خیز و کوهی که دود از آن بر می خیزد .
دما به لری یعنی عقب . وند هم پسوند اقوام لر مثل حسنوند. بیرانوند. سگوند. . . . یعنی انتهای قلمرو لرها. ابتداشم نهاوند بوده. نها به لری یعنی جلو. وندم پسوند اقوام لر. ابتدای قلمرو لرها
در زبان لری
دما::پایین. عقب. سرد
وند::انداخت.
دماوند::هوای پایین. هوای سرد. پایین انداخته
دما::پایین. عقب. سرد
وند::انداخت.
دماوند::هوای پایین. هوای سرد. پایین انداخته
ریشه در زبان تالشی ؛ "دمو" به فتح هر سه حرف به معنای عبور نکن و "ند" پسوند مصدری درنتیجه به معنای عبور نکردنی یا غیر قابل عبور میباشد
محلی که رودخانه دارد.
دما: در پهلوی به معنی رودخانه است.
وند: محل - اشکاوند دهی در نزدیکی اصفهان که اسم آن به معنی محل اشکها است.
دما: در پهلوی به معنی رودخانه است.
وند: محل - اشکاوند دهی در نزدیکی اصفهان که اسم آن به معنی محل اشکها است.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)