خور

/xor/

مترادف خور: آفتاب، خورشید، شمس، مهر، هور | خلیج، شاخاب، شاخابه، زمین پست

متضاد خور: قمر، ماه | شبه جزیره

معنی انگلیسی:
cove, estuary, firth, gulf, inlet, eat, sun, bay, bight

لغت نامه دهخدا

خور. [ خ َ وَ ]( ع ص ) ضعیف. سست. ناتوان. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) : و امراء از صادرات افعال او چون لین و خور و ضعف و سدر مشاهده می کردند. ( جهانگشای جوینی ). || ( اِمص ) سستی : نطاق او از اعتناق آن منصب تنگ آمد و ضعف منت و خور طبیعت او ظاهر شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || ( مص ) ضعیف و ناتوان شدن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه : خار الرجل خوراً.

خور. [ خ َ ] ( ع مص ) زدن بر خوران. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه : خاره خوراً؛ ای زد بر خوران وی. || بانگ کردن گاو. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه : خارالثور؛ ای بانگ کرد گاو. || ضعیف و منکسرشدن حرارت آفتاب و گرما. ( منتهی الارب ) ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ). خؤر، منه : خار الحر خوراً و خؤراً. || ضعیف شدن شخص. ( منتهی الارب ) ( ازتاج العروس ) ( لسان العرب ). منه : خار الرجل خوراً.

خور. ( ع ص ، اِ ) زنان بسیارشک درگمان افکننده به جهت فساد آنها. واحد ندارد. ج ، خوار، خوارة. ( منتهی الارب ) ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ).

خور. [ خوَرْ / خُرْ ] ( اِ ) هور. خورشید. آفتاب. مهر. شارق. شمس. ذُکاء. بیضا. بوح. یوح. عجوز. تبیراء. غزاله. لولاهه. ابوقابوس. حورجاریه. اختران شاه. لیو. نیر اعظم. نیر اکبر. ارنة. شرق. جای آن در فلک چهارم است. ( یادداشت مؤلف ) :
شکوفه همچو شکاف است و میغ دیباباف
مه و خور است همانا بباغ در، صراف.
ابوالمؤید بلخی.
بدین هرچه گفتی مرا راه نیست
خور و ماه از این دانش آگاه نیست.
فردوسی.
چو اندر بره خور نهادی چراغ
پسش دشت بودی و در پیش ْ باغ.
فردوسی.
نگارنده گونه گون جانور
فروزنده انجم و ماه و خور.
فردوسی.
خور و ماه گفتی برنگ اندر است
ستاره بکام نهنگ اندر است.
فردوسی.
چو ماه از نمودن چو خور از شنودن
بگاه ربودن چو شاهین و بازی.
؟ ( ازتاریخ بیهقی ).
هر آن نزدیک خور بی سوته تر بی.
باباطاهر همدانی.
ز عشقت سرفرازان کامیابند
که خور اول بکهساران برآید.
باباطاهر همدانی.
خور از کُه برافراخت زرین کلاه بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ناحیه ای از شهرستان سمنان (استان دوم ) و آن از عده ای از قصبات و ده های کوچک کم جمعیت تشکیل گردیده و واسطه عبور کاروانهای تجارتی بین یزد و خراسان میباشد . در طول این راه فقط شتر میتواند مورد استفاده قرار گیرد . رویهمرفته جندق و بیابانک ۱۵٠٠٠ تن جمعیت دارد . محصول عمده آن خرما و انگور است .
۱ - ( اسم ) ریش. خوردن خوراک خواب و خور . ۲ - خوردنی اندک قوت لایموت . ۳ - ( اسم ) در ترکیب بمعنی (( خورنده ) ) آید باده خور شرابخور میراث خور .
قصبه مرکزی بخش خور و بیابانک شهرستان نائین واقع در ۲۲٠ هزار گزی شمال خاوری نایین .

فرهنگ معین

(خُ ) (اِخ . ) خورشید، آفتاب .
( ~. ) ۱ - (اِ. ) ریشة خوردن ، خوراک . ۲ - خوردنی . ۳ - (ص فا. ) در ترکیب به معنی خورنده آید: باده خور، میراث خور.

فرهنگ عمید

ضعف، سستی، ناتوانی.
۱. روز یازدهم هر ماه خورشیدی.
۲. = خورشید
۱. = خوردن
۲. (صفت ) خورنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): شراب خور، میراث خور، نان خور.
۳. (اسم ) [قدیمی] خوراک، خوردنی.
شاخاب هایی از خلیج فارس: خور موسی، خور میناب.

گویش مازنی

/Khaver/ خبر

واژه نامه بختیاریکا

هَور

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)

دانشنامه عمومی

خور (بردسکن). خور روستایی در استان خراسان رضوی، شهرستان بردسکن، بخش مرکزی، دهستان کوهپایه است.
بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن۱۶۰۰ نفر با ۲۲۷ خانوار بوده است. [ ۱] طبق آخرین پایش های انجام شده روستای خور دارای ۱۸۲ خانوار و ۴۶۴ نفر جمعیت است. این روستا در منطقه ای خوش آب و هوا کوهستانی قرار دارد؛ و محصولات آن بیشتر از گردو و هندوانه دیمه و گندم و آلو و دیگر میوه های درختی و زمینی است. این روستا از شمال به روستاهای سبزوار از شمال شرق با روستای زیروقت واز شرق با روستای شمس آباد و از جنوب با روستای خانقاه و از غرب با روستای بیجورد همسایه است. وجه تسمیه این روستا از موقعیت مکانی ان گرفته شده است. این روستا دارای باغات متعددی در شمال و جنوب استکه در انتهای این باغ ها مزارع کشاورزی قرار دارد و آب کشاورزی مزارع و باغ ها از قنات ها و چشمه سارها تأمین می گردد.
عکس خور (بردسکن)عکس خور (بردسکن)

خور (جغرافیا). خور /xowr/ ( به انگلیسی: Bay ) به شاخه ای از دریا گفته می شود که به خشکی داخل شده باشد. خور محدودهٔ نیمه بسته ای از آب است و بنابراین در حقیقت خلیجی کوچک می باشد.
برخی خورها ورودی رود به دریا یند و در درون آنها، آب دریا به مقدار قابل توجهی توسط آب رودخانه یا آب شیرین رقیق می شود. این نوع خورها را در اصطلاح پای رود ( به انگلیسی: Extuary ) می نامند.
نام بعضی خورها:
خور موسی در خوزستان
خور خان در بوشهر
خور باهو در سیستان و بلوچستان
• خور دبی
عکس خور (جغرافیا)عکس خور (جغرافیا)عکس خور (جغرافیا)عکس خور (جغرافیا)

خور (خوسف). روستای خور ، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان خوسف ، که دو روستای نوغاب و سروباد جزو آن هستند ، واقع در استان خراسان جنوبی ۸۵ کیلومتری بیرجند که بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ مرکز آمار ایران، جمعیت آن بالغ بر ۸۱۳ نفر بوده است. [ ۱]
بافت تاریخی روستای خور متأثر از شرایط اقلیمی و جغرافیایی محیط خود است. خانه های گلی، پوشش گنبدی، حیاط مرکزی، بادگیرها، اتاق های دور تا دور حیاط، هشتی ها و دهلیزها، دیوارهای قطور، حوض و باغچه وسط حیاط به صورت هماهنگ و یکنواخت از ویژگی های معماری خانه های روستای خور بوده که مطابق با اقلیم منطقه به وجود آمده است. تراکم خانه ها و کوچه های پرپیچ و خم و همچنین بادگیرها از شاخص های عمده روستایی خور بوده که جهت مقابله با اوضاع اقلیمی منطقه به وجود آمده است، در بافت خور بناهایی همچون قلعه، آب انبار، مسجد، حسینیه، حمام و خانه های قدیمی وجود دارد که اکثراً متعلق به دوره صفویه است. قلعه خور از قلعه های بسیار قدیمی استان خراسان جنوبی است ، و نبرد های زیادی را به چشم خود دیده است. [ ۲]
عکس خور (خوسف)عکس خور (خوسف)

خور (ساوجبلاغ). خور از روستاهای شهرستان ساوجبلاغ که در ناحیه سردسیری کوهستانهای شمال باختر شهر هشتگرد واقع شده است. خور از ناحیه خاور به روستای سیفدارک وفشندو شهرجدیدهشتگرد و از سمت باختر به روستای عرب آبادکوه و شهرک هیو و از سمت شمال به منطقه کوهستانی طالقان و از سمت جنوب به بزرگراه تهران - قزوین و شهر هشتگرد منتهی می شود.
مذهب اکثریت اهالی روستای خور، شیعه دوازده امامی است. اهالی روستا، اکثریت مردمانی پایبند به مذهب و تقدس امامان هستند. با این حال رد برخی از رسوم قدیمی و محلی در فرهنگ اهالی، جایگاه خاصی دارد.
از نوادگان امام زین العابدین می باشد که بقعه این امامزاده در محدودهٔ داخل روستای خور قرار گرفته است و قدمت بنای کنونی آن به دوران صفویه بازمی گردد.
در شمال غربی روستای خور، منطقه ای به نام برچشمه است که در دامنه کوه آن چشمه، کوره آهک پزی قدیمی و بقعه ای متعلق به دوره ایلخانی وجود دارد. این بقعه را زبیده خاتون می نامند. این بنای سنگ و گچی در نوع خود دیدنی است. این بنایک برجک ۶ ضلعی است. داخل هر یک از اضلاع طاقچه ای محراب مانند دارد و مصالح به کار رفته در این بنا سنگ، ملات وساروج است.
حمدالله مستوفی ادیب و تاریخ نویس دورهٔ ایلخانی در کتاب نزهه القلوب در گزارش احوال ولایت ساوجبلاغ از روستای خرداد که خور کنونی است به عنوان یکی از روستاهای بزرگ در کنار نجم آباد و سنقرآباد یاد کرده است.
عکس خور (ساوجبلاغ)عکس خور (ساوجبلاغ)عکس خور (ساوجبلاغ)

خور (فارس). خور از شهرهای شهرستان لارستان در جنوب استان فارس ایران است. جمعیت این شهر طبق سرشماری نفوس و مسکن ۱۳۹۵، ۷٬۳۳۸ نفر بود. [ ۱] خور در سال ۱۳۸۲ از روستا به شهر ارتقاء یافت.
از نظر جغرافیایی در عرض ۲۷ درجه و ۳۸ دقیقه شمالی و طول ۵۴ درجه و۲۰ دقیقه شرقی قرار دارد و از ضلع شمال به شهر قدیم لار و از جنوب به صحرای نیمه و سنخود و جاده اصلی لار - بندرلنگه و کوه های تنگ خور و روستای کرمستج و از غرب به شهر جدید لار و از شرق به روستای براک و فرودگاه بین المللی لارستان و قریه ای متروکه به نام «پَدِز» و از شمال شرقی به شهر لطیفی محدود می شود.
جمعیت خور برابر با ۷٬۳۳۸ تن است و ارتفاع آن از سطح دریا ۷۹۸ متر است، مساحت آن در محدوده خدماتی شهرداری ۰۰۰٬۷۰۰٬۳ متر مربع و منطقه استحفاظی شهر در حدود ۷٬۰۰۰٬۰۰۰ متر مربع می باشد که از مرکز شهر قدیم لار حدود ۳ کیلومتر فاصله دارد؛ و دارای شهرداری و شورای شهر مستقل می باشد. این شهر تاریخی دارای بافتی روستایی، باکوچه های تنگ و رودخانه های فصلی مارپیچ و بعضاً خانه های به جا مانده خشت و گلی قدیم در کنار خانه های نسل جدید شهری است. آب و هوای شهر خور بعلت قرار گرفتن در ناحیه نیمه بیابانی گرم و خشک بوده و کشاورزی بعلت کمبود آب و نزولات آسمانی رونق چندانی ندارد. دارای بارندگی نزدیک به ۳۰ میلی متر و متوسط درجه حرارت و اقلیم شمال ۲۲ درجه و میانگین ۱۰ ساله بوده و بیشترین بارندگی در فصل زمستان اتفاق می افتد؛ که البته در برخی سال ها در فصل تابستان با باران های معروف به «چِل پَسینی» کشت صیفی جات و کنجد نیز رونق می گیرد.
طبق آثار به جا مانده موجود مانند: «بنای تاریخی آسال ( عصارخانه ) »، «قلعه آسال»، «چاه دِیلَو یا دولاب»، «گاو چاه ها و سنگ قبرها، و سنگ آبهای گَبری» و آثاری که طی نیم قرن گذشته از بین رفته مانند: «تُنب پَرگُو» و تپه معروف به «تُمب حسن گِنا» خور یکی از شهرهای کهن لارستان می باشد و قدمت آن به قبل از ورود اسلام به ایران می رسد، و گروهی از پیروان دین زرتشتی در خور می زیستند که مردم آن ها را «گبریان» یا «گَوریان» نیز می نامند. محل سکونت آن ها قسمت های شمالی شهر بود؛ که تا نیم قرن گذشته خندق، و تپهٔ پَرگُو نیز با همان شمایل اولیه پابرجا بوده است بیشترین مهاجرت ها به خور در زمان صفویان و بعد از آن اتفاق افتاد، که قلعه خواجه غلامرضا ( برج سفید ) در این عصر بنا شده و همچنین بناهای به جا مانده از گذشته مانند قلعه آسال و بنای آسال نیز در این دوران مرمت کلی گردید. به دلیل قرار گرفتن خور در مسیر راه کاروانیان و جاده تجاری لار – بندرعباس و به خاطر واقع شدن بر روی سرزمین کم ارتفاعِ مخروط افکنه کوه های «تنگ خور» و وجود آب و سفره های زیر زمینی مناسب مورد توجه قرار گرفته و به تدریج به جمعیت این مکان افزوده شد
عکس خور (فارس)عکس خور (فارس)عکس خور (فارس)عکس خور (فارس)عکس خور (فارس)عکس خور (فارس)

خور (کرج). خور روستایی از توابع شهر کرج در استان البرز می باشد. در ۱۷ کیلومتری شهر کرج و در مسیر جاده چالوس بوده و از جاده انحرافی خور به خوزنکلا به طول ۵ کیلومتر به روستای خوش آب و هوای خور در دل کوه های البرز می رسیم. پیست اسکی خور به طول ۱۸۰۰ متر و داشتن ۱۸ میله طولانی ترین پیست اسکی ایران می باشد. ازنظر جاذبه های گردشگری، این منطقه بسیار جذاب می باشد . اهالی خور مانند دیگر ساکنین منطقه به زبان تاتی صحبت می کنند. [ ۱]
جمعیت این روستا بر اساس سرشماری۱۳۹۵ ، ۲۹۳ نفر ( ۱۰۷خانوار ) بوده است. [ ۲]
روستای خور البرز از توابع شهر کرج در استان البرز و در ۱۷ کیلومتری کرج و در مسیر جادهٔ چالوس قرار دارد. این روستا افزون بر طبیعت زیبا دارای پیشینهٔ تاریخی نیز است. به نظر می رسد نامگذاری روستای خور به دلیل آب و هوای خوب و مناسب، ابتدا از واژگان خوب یا خرداد گرفته شده و با مرور زمان تبدیل به خور شده است. از جاذبه های روستای خور می توان به «آبشار خور»، «پیست اسکی خور» اشاره کرد. این پیست به طول ۱٬۸۵۰ متر و داشتن ۱۸ میله طولانی ترین پیست اسکی ایران است. از دیگر جاذبه های این روستا، «قله گندم چال»، «بقعهٔ امامزاده شاهزاده عسکری» و «تپهٔ دژبر» است. [ ۳]
آبشار خور در مجاورت روستای خور در استان البرز و در فاصلهٔ ۱۷ کیلومتری جادهٔ کرج - چالوس واقع شده است.
پیست اسکی خور با ارتفاعی در حدود ۲٬۸۰۰ تا ۳٬۰۰۰ متر از سطح دریا، در استان البرز و در نزدیکی سد امیرکبیر ( سد کرج ) ، در کنار روستای تاریخی خور جای دارد. برای رسیدن به این پیست اسکی در ۲۳ کیلومتری جادهٔ کرج - چالوس، پیش از ورودی تأسیسات سد امیرکبیر، باید از راه فرعی مسیر را به سمت غرب پی گرفت و از روستاهای ارنگه و روستای جی گذر کرد.
قلهٔ گندم چال ( پهنه سار یا پشته بند ) در کوه های روستای خور البرز است. این قله از قله های البرز مرکزی به ارتفاع ۳٬۶۰۰ متر در بین جادهٔ چالوس و جادهٔ سولقان قرار گرفته است. قلهٔ پهنه سار از شمال به قله های شهرستانک، از غرب به روستای خور و جادهٔ چالوس، از شرق به دهکدهٔ سنگان و جادهٔ سولقان و از جنوب به منطقهٔ وردآورد منتهی می شود. این منطقه به هیچ عنوان بدون تجهیزات حرفه ای کوهنوردی قابل دسترس نیست.
این بقعه در جنوب غربی روستای خور، ارنگه در مسیر جادهٔ چالوس قرار دارد. ساختمان این مکان زیارتی از یک بنای کوچک چهارگوش و ایوانی در چهار طرف آن تشکیل شده که ضریح چوبی امامزاده در آن نصب شده است.
عکس خور (کرج)عکس خور (کرج)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

(یا: هور) نام شاخابه هایی از خلیج فارس. خور موسی، خور میناب، و خورالعظیم از آن جمله اند. همچنین به درّه های زیرآبی خلیج فارس نیز خور می گویند.

جدول کلمات

خورشید

مترادف ها

bay (اسم)
خلیج کوچک، اسب کهر، کهیر، خندق، خور

inlet (اسم)
شاخابه، خلیج کوچک، خور، راه دخول

cove (اسم)
آدم، خلیج کوچک، خور، یارو، پناهگاه ساحلی دامنه کوه، شخص

firth (اسم)
مدخل، خلیج کوچک، خور، شعبه رود

estuary (اسم)
مدخل، خور

gulf (اسم)
جدایی، خور، خلیج، گرداب، هر چیز بلعنده و فرو برنده

فارسی به عربی

فتحة

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس کتاب فرهنگ فارسی یا کتاب فرهنگ عمید
خورخورخورخور
خور در کل به معنی نور است
واژه های مشابه زیادی وجود دارد که اشاره به نور دارد همچون: خور، هور، حور، سور، نور، اور
خور ریشه واژه خورشید است
خور ، سوراخ قسمت فوقانی سقفهای گنبدی جهت ورود نور به فضا میباشد.
...
[مشاهده متن کامل]

خور برابر هور و هور قسمت اصلی اسم اهورا میباشد که اشاراه به هورامزدا است و الف در ابتدای هور به این واژه ارزش جاودانگی داده است مثلا الف در ابتدای واژه مرداد که در اصل امرداد است به معنی جاودانگی نور معنا میشود و در اهورا به هور جاودانگی میدهد.

خور، مرکز شهرستان خور و بیابانک و شرقی ترین نقطه استان اصفهان است که در کناره جنوبی کویر مرکزی و شمال غربی کویر لوت واقع است.
خور که بسان بندری در کنار کویر مرکزی قرار دارد دو قسمت است: قسمت جنوبی که خانه ها و مساکن انسانها است و قسمت شمالی نخلستان عظیمی است که قوس وار خانه ها را در پناه می گیرد و مردم را از بادهای داغ کویری در امان می دارد. مساکن خور به دنبال حلقه چاههای قنات گسترش یافته اند. منابع آب خور از سه قنات و تعداد اندکی چشمه تأمین می گشته که در ذیل به شرح برخی پرداخته شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

• کلاغو یا کلاگو: قنات کلاغو که یکی از طولانی ترین قنات های ایران است در مسیری ۷۲۰۰ متری از مادرچاه تا خور کشیده شده و قدمتی ۹۰۰ ساله دارد به عقیده اهالی حفرکنندهٔ این قنات «میرکلان» نامی بوده است.
• دهزیر: قنات دهزیر که از پرآب ترین قنات های کویری است حدود ۴۰۰۰ متر از خور فاصله داشته و قدمت آنه به بیش از ۱۰۰۰ سال می رسد و دارای ۶۵ حلقه چاه می باشد و از زیر شهر می گذرد و اهالی با حفر پایاب به آب آن دسترسی داشته اند. پایاب ها که زمانی نمادی از شهر خور بود طی چند سال گذشته به مرور توسط شهرداری مسدود گردیده است و در حال حاضر پایاب لرد، یکی از معدود پایاب های باقی مانده می باشد که در فلکه مرکزی شهر ( میدان امام خمینی ) قرار دارد مورد بهره برداری قرار می گیرد.
• شورو یا غفورآباد: قدیمی ترین قناتی است که در خور حفر گردیده و بعدها توسط شخصی به نام غفور مرمت گردیده است؛ و به نظر می رسد در حال حاضر اثری از آن ها باقی نمانده است.
• چشمه دریاشور: این چشمه بر روی تپه ای به نام قل هو الله ( سر تل ) قرار دارد و آب مورد نیاز بخشی از کشتخوان دشت خور را فراهم می کند. برای استحمام نیز کاربرد دارد.
• بادام تلخ: در گویش خوری «سِریت» تلفظ می شود. مغز بادام تلخ را برای از بین بردن سم آن چندین بار در آب می جوشانند. موژو نام دیگری است که به این درخت می دهند. از چوب آن برای تهیه بیل، کلنگ، عصا و زغال استفاده می شود و از شاخه های آن سبد بافته می شود. از ریشهٔ آن که به روس معروف است برای دباغی پست مشک استفاده می کنند.
• تاغ:
• تاغ زرد: درختی با تنه قطور و انشعاباتی با رنک سبز روشن.
• تاغ سیاه: شبیه تاغ زرد با ساقه ای محکم تر.
• گز:
• سرخه گز: با رنگ سبز متمایل به قرمز با برگ های باریک و رشته مانند.
• شوره گز: با رنک سبز متمایل به سفید و برای استفاده احشام آن را در آب می شویند تا شوری آن از بین برود.
• کوره گز: بزرگتر از ۲ گز دیگر است و برای دام مناسب نیست و برای جلوگیری از نفوذ شن در مزارع بکار می رود.
• اشنان ( اشنون - اشنیان ) *: این گیاه از خانواده اسفناجیان و بوته ای می باشد و ارتفاع آن تا ۱۵۰ سانتی متر هم می رسد. برگ رسیدهٔ آن را آسیاب کرده و به عنوان پودر رختشویی بکار می ببرند.

خور
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/خور_(اصفهان)
در کناره های خلیج فارس بریدگی های عمیقی وجود دارد کا مردم اطراف آن به آن خور می گو یند
( زیبا )
خور شهری از توابع شهرستان نایین استان اصفهان است که روستاهای بسیار زیادی از مناطق کویری استان اصفهان را در برمیگیرد که با پسوند بیابانک به خور و بیابانک اطلاق میشود . شهر خور پیشینه بسیار زیادی دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

شاعرانی چون یغمای جندقی، حبیب یغمایی ، سعید بیابانکی اصالتی خور و بیابانکی دارند.
درضمن : شهر خور از گرمترین نقاط ایران که واقع شده در دشت کویر و کویر مرکزی ایران هم هست یکی از بزرگترین منابع سنگ ایران و بسیاری از منابع معدنی دیگر چون پتاسیم نیز هست.
دلیل نامگذاری شهر خور به این نام بخاطر گرمای شدید آن و نامگذاری شهر خورشید یا خورشید شهر میباشد که در آخر به خور ( خورشید ) منتهی شد.

فره. خره. فرهی. در فارسی جدید فرخ ، فرخنده ، فرخان و فرهی از همین ریشه است. ( از حاشیه برهان چ معین ) . . . . خورنه ، در زبان پهلوی خور و در پارسی فر شده است. ( ایران در زمان ساسانیان ترجمه رشید یاسمی
...
[مشاهده متن کامل]
ص 167 ) . || داد و عدل و عدالت. || ریاست و فرماندهی. || استقلال. || سیاست و عقوبت. ( ناظم الاطباء ) .

شأن و منزلت کسی را گفتن .
مانند : خدمات شبانه روزی شما در خور ستایش است.
ویا : در خور من نیست که کسی را بیازارم
( خور ) اگر برای نامیدن مکان روستا یا شهر به کار رود به معنای ( آبگیر ) است در ایران اسمهای زیادی با نام خور وجود دارد
خور موسی
خور عبد الله
خورموج
خور و بیابانک
و. . . . . . . . .
در آستانه آغاز= در خور
خور ( khor ) در گویش های کوردی و لری به معنی خورشید است. که به نظر می رسد ریشه کلمه خورشید در زبان فارسی همین کلمه خور است.
خور در زبانهای ایرانی باستان به معنی های زیر بوده است
1 - دمیدن،
2 - سوختن، آغاز به سوختن کردن
3 - خورشید
4 - سحرگاهان طلوع
از نخستین واژه های برساخته در زبان پارسی است.
خور بر وزن طور در "چطور" در زبان پشتو به معنی خواهر می باشد.
در زبان کوردی به معنی خورشید میباشد
در شرق اصفهان بسیاری از مناطق واژه خور بکار رفته و نویسندگانی معانی اشتباهی برای معنی آن بکار برده آمد . در صورتیکه معنی آن خورشیداست. منطقه برخوار اصفهان یعنی جاییکه خورشید ب آن است . و یا روستای خورذوق که از واژه خور، خورشید و ذوق ، ذوک ، یا زیگ، زیج یعنی درگاه خورشید است
خور
به معنای زمین پست،
شاخه ای از دریا
شاخه ای از دریا - زمین پست.
به معنای خورشید هم هست.
فرورفتگی آب در خشکی
در افغانستان - کابل
ریش خور نام منطقه ای است در نزدیک پایتخت که میدان هوایی نیز در آن وجود دارد
خورن = کسی که بسیار بخورد یا پرخور را نیز گویند.
خور = زمینی که در آن آبی جمع شده باشد و پیش روی کرده باشد.
خور ( Bar ) :[اصطلاح دریانوردی]پیشرفتگی آب دریا در خشکی . تپه ای از شن یا لجن که بتوان بر روی آن کشتی را به گل نشاند .
زمین پست وناهموار
خور :
دکتر کزازی در مورد واژه ی " خور " می نویسد : ( ( خور در پهلوی خُوَر xwar بوده است . سور و میهمانی در این زبان خورن Xwaran خوانده می شده است . ) )
( ( خور و خواب و آرام جوید همی،
وز آن زندگی کام جوید همی . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 195 )

خور، هور، مهر، روز، آفتاب و خورشید، یازدهمین روز هر ماه در گاهشماری پارس است.
علاوه بر معانی ذکر شده، خَورِ با سکون ( و ) در لهجه ایل عرب خمسه به معنای حرکت دادن گوسفندان و شتران و . . . است.
مثال ؛
خَورِ الغَنَم = یعنی گوسفندان را حرکت دهید. البته حرکتی که با سرعت کم همراه است. حرکت دادن گوسفندان به آرامی.
خور از روستاهای قدیمی با پیشینه بالای ۲۰۰۰ سال است که در ناحیه سردسیری کوهستانهای شمال باختر شهر هشتگرد واقع شده است. خور از ناحیه خاور به روستای سیفدارک وفشندو شهرجدیدهشتگرد و از سمت باختر به روستای عرب آبادکوه و شهرک هیو و از سمت شمال به منطقه کوهستانی طالقان و از سمت جنوب به بزرگراه تهران - قزوین و شهر هشتگرد منتهی می شود. مردم این منطقه تات نژاد هستند و به زبان های فارسی و ترکی هم مسلط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

اهالی این روستا در طول دوران جنگ 8 ساله ایران و اعراب بعثی حضور بسیار فعالی در جنگ داشته و55تن از اهالی در این جنگ کشته شده اند.

نور ، خورشید
خور به معنی گاله و جوال در لغتنامه نیامده,  حال آنکه مرحوم دهخدا این واژه را در «امثال و حکم» ذیل مثل: «خر را با خور می خورد مرده را با گور» آورده و معنی کرده است.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس