خشکی

/xoSki/

مترادف خشکی: بر، زمین، فلات، قاره ، یبوست، تعصب

متضاد خشکی: بحر، دریا

معنی انگلیسی:
stinginess, absence of life in a speech etc., dryness, rigidity, severity, stiffness, drought, land, earth, terra firma, terrestrial, woodenness

لغت نامه دهخدا

خشکی. [ خ ُ ]( حامص ) یبوست. ضد تری. ( از حاشیه برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ) :
نخستین که آتش ز جنبش دمید
ز گرمیش پس خشکی آمد پدید
وزان پس ز آرام سردی نمود
ز سردی همان باز تری فزود.
فردوسی.
|| بی بارانی. قحطی و تنگی بر اثر باران نیامدن. ( از حاشیه برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ) :
چو خواهد بود سال بد بگیهان
پدید آیدش خشکی در زمستان.
( ویس و رامین ).
صحرای بی نبات پر از خشکی
گویی که سوخته ست به ابرنجک.
دقیقی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 126 ).
ز خشکی خورش تنگ شد در جهان
میان مهان و میان کهان.
فردوسی.
|| جمودت در عقاید. حالت آنکه از ظواهر دینی یا قانونی تجاوز نکند. حالت افراط و اجازه ندادن بهیچ نوع مساهله در قواعد اخلاقی یا دینی. ( یادداشت بخطمؤلف ). || یبوست مزاج ، مقابل ادرار. کندی دستگاه دفع در دفع فضولات در آدمیان و جانوران. رجوع به یبوست شود : جودانه ای مبارک است و خویدش خویدی خجسته و آب که بروی گذرد و از وی بیرون آیدماندگی را کم کند و خشکی معده بردارد. ( نوروزنامه ).
از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی می نمود.
مولوی.
مجعره ؛ سبب خشکی طبیعت. ( منتهی الارب ). || سردی. بی میلی. عدم تمایل :
از می طرب افزاید و مردی خیزد
وز طبع گیا خشکی وسردی خیزد.
سعدی ( هزلیات ).
|| خشونت.( یادداشت بخط مؤلف ). عدم لطافت. ( از حاشیه برهان قاطع ).
- خشکی دماغ ؛ خشکی سر. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- خشکی ریه ؛ خشونت ریه. خشکی سینه ( خشکی ریه در وقتی اطلاق میشود که شخص سرفه خشک بدون خلط کند ).
- خشکی سر ؛ تندی بسرحد جنون ، مجازاً جنون و دیوانگی. خشکی دماغ.( یادداشت بخط مؤلف ).
- خشکی سینه ؛ خشونت سینه. خشکی ریه. ( یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خشکی ریه شود.
- خشکی گلو ؛ خشونت حلق. ( یادداشت بخط مؤلف ).
|| ( اِ ) نوعی سوداست ، نوعی مرض است که با چروکیده شدن پوست همراه است بدون ریم. ( یادداشت بخط مؤلف ). || ( اِ ) بَرّ ( ملخص اللغات حسن خطیب ). مقابل دریا :
ز دریا بخشکی برون آمدند
ز بربر سر زیغنون آمدند.
عنصری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 330 ).
دگر نامورگنج افراسیاب
که کس را نبود آن بخشکی و آب.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱ - خشک بودن مقابل تری . ۲ - ( اسم ) بر مقابل دریا بحر .

فرهنگ عمید

۱. خشک و بی آب بودن.
۲. (اسم ) [مقابلِ دریا] زمین، برّ.
۳. یبوست.
۴. [قدیمی] خشک سالی.

فرهنگستان زبان و ادب

{aridity} [علوم جَوّ] حالتی که در آن اقلیم، فاقد نم کافی برای بهبود حیات است

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خشکی ضد تری می باشد .
خشکی ، حالت خشک، مقابل تر ی و مقابل دریا است .
کاربرد خشکی در فقه
از آن به معنای اوّل در بابهای طهارت، صلات، زکات، حج، و اطعمه و اشربه سخن گفته اند.
احکام مطهر بودن زمین خشک
در اینکه خشک بودن زمین از شرایط پاک کنندگی آن است یا نه، اختلاف است در پاک شدن کف پا و ته کفش نجس به وسیله زمین، تر بودن آنها شرط نیست؛ بلکه اگر خشک هم باشند، در صورت زوال عین نجاست، با راه رفتن روی زمین پاک می شوند خورشید در صورتی در، پنجره، زمین و مانند آنها را پاک می کند که مستقیم بر آنها بتابد و آنها را خشک کند بنابر قول مشهور، در صورت تماس بدن سگ، خوک یا کافر با لباس یا بدن انسان، به شرط خشک بودن هر دو، آب پاشیدن به محل تماس مستحب است. از برخی قدما قول به وجوب نقل شده است.
خشکی محل مسح
...

دانشنامه عمومی

خشکی یا سرزمین ( به انگلیسی: Land ) بخش سخت زمین است که اغلب زیر آب نیست. عمدهٔ فعالیت های انسان در خشکی ها است که امکان کشاورزی و سکونت و منبع های طبیعی گوناگون را دارد.
مساحت یا اندازه زمین به کل جغرافیای کشورهای روی زمین شامل کشورها، مناطق و بخش های ناپیوسته مانند جزایر اشاره دارد. کل سطح پلانیمتریک زمین تقریباً ۱۴۸٬۹۳۹٬۰۶۳٫۱۳۳ کیلومتر مربع معادل ۵۷٬۵۰۵٬۶۹۳٫۷۶۷ مایل مربع است[ ۱] که حدود ۲۹٫۲ درصد از سطح کل آن، توسط یخ پوشیده شده است. آب تقریباً ۷۰٫۸ درصد از کل سطح زمین، شامل اقیانوس های موجود برروی کره زمین را تشکیل می دهند. [ ۲]
حدود 97% حجم آب کره در دریا ها و اقیانوس ها قرار دارد و تقریبا 75% سطح زمین را آب پوشانده است به همین دلیل سیاره زمین از فضا به رنگ آبی دیده میشود
عکس خشکی

خشکی (رمان). خشکی ( انگلیسی: The Dry ) یک رمان مهیج رازآلود نوشتهٔ جین هارپر است که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد. [ ۱]
عکس خشکی (رمان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

بر

مترادف ها

land (اسم)
زمین، بر، خاک، خشکی، سرزمین، دیار

severity (اسم)
دقت، شدت، سختی، خشکی، خشونت، سخت گیری، عنف

aridity (اسم)
خشکی، بی روحی

drought (اسم)
خشکی، تنگی، خشک سالی، تشنگی

dryness (اسم)
خشکی

mainland (اسم)
بر، خشکی، قطعه، قاره، قطعه اصلی

stinginess (اسم)
خشکی، ضیق

drouth (اسم)
خشکی، تنگی، خشک سالی، تشنگی

فارسی به عربی

ارض , امساک , جدب , جزیرة , جفاف

پیشنهاد کاربران

Onshore
یبس
Shore, land
crunchiness
rub some Ruffians Matt Clay into the hands and run it through the hair. ” This will break up any crunchiness while adding hold
بی
خشکی:
دکتر کزازی در مورد واژه ی خشکی می نویسد : ( ( خشکی در پهلوی هوشکیه huškīh بوده است . کردان و لران هنوز "خشک" را در ریخت کهن آن ، هوشک ، به کار می برند . ) )
( ( نخستین که آتش ز جنبش دمید،
...
[مشاهده متن کامل]

ز گرمیش بس خشکی آمد پدید؛ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 188 )

تند خویی
بر

بپرس