خلع
/xal~/
مترادف خلع: اخراج، انفصال، برکناری، عزل ، معزول، برکنار، مخلوع ، در آوردن، ریشه کن کردن، کندن
متضاد خلع: نصب، منصوب، برگماری
برابر پارسی: برکناری، برکندن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
خلع. [ خ ِ ل َ ] ( ع اِ ) ج ِ خلعت. خلعتها. ( یادداشت بخط مؤلف ) : و از دارالخلافه به خلع گرانمایه مخصوص گشت. ( جهانگشای جوینی ).
خلع. [ خ َ ] ( ع اِمص ) عزل. معزولی. ( ناظم الاطباء ).
- خلع شدن ؛ معزول شدن. از شغل و عمل خارج شدن.
- خلع عذار کردن ؛ بی آبرویی کردن : چون بازگشتند مستان همه ، وی با غلامان و خاصگان خویش خلع عذار کرد. ( تاریخ بیهقی ).
- خلع کردن ؛ عزل کردن. معزول کردن. از شغل و عمل خارج کردن : و چون چهار سال پادشاهی کرده بوده اورا خلع کردند. ( فارسنامه ابن بلخی ص 73 ). در شعبان سنه احدی و ثلاثین و ثلاثمائة او را از خلافت خلع کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || برآمدگی عضو از بندگاه. ( ناظم الاطباء ). از جا دررفتگی اندامی. ( یادداشت بخط مؤلف ) : خلع و تفرق الاتصال را که عضوی را از عضوی دور کند، چنانکه بند و گشاد عضوی از جای بیفتد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و ماءالشعیر... سود دارد... طلی شکستگی و طلی... خلع را. ( نوروزنامه ).
- رد الخلع ؛ جا انداختن استخوان. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- خلع شدن ؛ بیرون شدن عضوی از بندگاه خود. ( ناظم الاطباء ).
|| بیرون شدگی جامه و موزه. ( ناظم الاطباء ). مقابل لبس که پوشش است. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- خلع کردن ؛ بیرون کردن جامه و موزه. ( از ناظم الاطباء ).
- خلع نعلین ؛ آهنجیدن آن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : فاخلع نعلیک گفت : موسی را که نعلین بیاهنج یعنی از پا بدر کن... ( ترجمه تاریخ طبری ).
خلع. [ خ ُ ] ( ع مص ) رها کردن زوجه بر مالی که از وی ستاند. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). رها کردن زنی را بکابین و جز آن. ( یادداشت بخط مؤلف ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(خَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - کندن ، برکندن . ۲ - جدا کردن . ۳ - برکنار کردن کسی از شغل .
فرهنگ عمید
۲. کندن، برکندن: خلع لباس.
= خلعت
طلاق دادن زن با گرفتن مالی از او یا بخشیدن مهریۀ خودش.
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] خُلع به ضم خاء طلاق در ازای دریافت مالی معیّن است. از آن در باب خلع سخن گفته اند.
خلع عبارت است از طلاق دادن زوجه توسط زوج در ازای گرفتن مالی معیّن (فدیه) از زوجه با کراهت وی از زوج.
حکم خلع
خلع از راههای تحقق جدایی بین زوج و زوجه است که با فراهم آمدن شرایط، مشروع است. برخی قدما گفته اند:چنانچه زن به شوهرش بگوید: «اگر طلاقم ندهی نافرمانی ات می کنم و از جنابت حاصل از آمیزش با تو غسل نمی کنم و در خانه ات کسی را که دوست نداری می آورم» یا حال و رفتار او بیانگر امور یاد شده باشد، نگهداشتن او بر مرد جایز نیست و خلع او واجب است. برخی در این صورت تصریح به استحباب خلع کرده اند.
حقیقت خلع
خلعی که با لفظ طلاق انجام گیرد، قسمی از اقسام طلاق به شمار می رود، لیکن بنابر قول به کفایت لفظ خلع در تحقق جدایی، بدون نیاز به لفظ طلاق، آیا جدایی حاصل از خلع، فسخ به شمار می رود یا طلاق؟ مشهور قائل به قول دوم اند، بلکه برای قول نخست قائلی یافت نشده است.
ارکان خلع
...
خلع عبارت است از طلاق دادن زوجه توسط زوج در ازای گرفتن مالی معیّن (فدیه) از زوجه با کراهت وی از زوج.
حکم خلع
خلع از راههای تحقق جدایی بین زوج و زوجه است که با فراهم آمدن شرایط، مشروع است. برخی قدما گفته اند:چنانچه زن به شوهرش بگوید: «اگر طلاقم ندهی نافرمانی ات می کنم و از جنابت حاصل از آمیزش با تو غسل نمی کنم و در خانه ات کسی را که دوست نداری می آورم» یا حال و رفتار او بیانگر امور یاد شده باشد، نگهداشتن او بر مرد جایز نیست و خلع او واجب است. برخی در این صورت تصریح به استحباب خلع کرده اند.
حقیقت خلع
خلعی که با لفظ طلاق انجام گیرد، قسمی از اقسام طلاق به شمار می رود، لیکن بنابر قول به کفایت لفظ خلع در تحقق جدایی، بدون نیاز به لفظ طلاق، آیا جدایی حاصل از خلع، فسخ به شمار می رود یا طلاق؟ مشهور قائل به قول دوم اند، بلکه برای قول نخست قائلی یافت نشده است.
ارکان خلع
...
wikifeqh: طلاق_خُلع
[ویکی الکتاب] معنی خَلَا: آن دو خلوت کردند
تکرار در قرآن: ۱(بار)
برکندن. منم پروردگار تو پا پوش خود را بر کن که تو در وادی پاک طوی هستی. به عقیده المیزان وادی سینا در اثر خطاب خدا و مقام قرب و موطن حضور و مناجات، مقدس شد و شرط ادب آن بود که موسی در آن جا بی کفش باشد لذا امر به خلع نعل شد، مقدّس بودن کعبه شریف و مساجد و مشاهد مشرفه همه از این باب است، شرافت مکان به سبب عبادت مخصوص و یا واقعه محترمی است که در آن تشریع و یا در آن جا واقع شده و گرنه میان اجزاء زمان و مکان تفاضلی نیست. این سخن قوی و صحیح است و صدر آیه «اِنّی اَنَا رَبُّکَ» و آیه ما قبل «نُودِیَ یا مُوسی» و آیات ما بعد، شاهد آناند در مجمع از کعب و عکرمه نقل کرده: علت این خطاب آن بود که کفش موسی از پوست میته خر بود و در وجه سّوم از وجوه چهارگانه میگوید: علّت این دستور آن است که پا برهنه بودن علامت تواضع و فروتنی است و لذا بزرگان سلف پا برهنه طواف میکردند و آنرا از اصّم نقل میکند. این وجه نیز قابل قبول و طبع پسند است. آن چه از بعض صوفیّه نقل شده که مراد از آن تمکّن و استقامت است بی مدرک و خالی از اعتبار میباشد.این کلمه فقط یکبار در کلام حق آمده است.
تکرار در قرآن: ۱(بار)
برکندن. منم پروردگار تو پا پوش خود را بر کن که تو در وادی پاک طوی هستی. به عقیده المیزان وادی سینا در اثر خطاب خدا و مقام قرب و موطن حضور و مناجات، مقدس شد و شرط ادب آن بود که موسی در آن جا بی کفش باشد لذا امر به خلع نعل شد، مقدّس بودن کعبه شریف و مساجد و مشاهد مشرفه همه از این باب است، شرافت مکان به سبب عبادت مخصوص و یا واقعه محترمی است که در آن تشریع و یا در آن جا واقع شده و گرنه میان اجزاء زمان و مکان تفاضلی نیست. این سخن قوی و صحیح است و صدر آیه «اِنّی اَنَا رَبُّکَ» و آیه ما قبل «نُودِیَ یا مُوسی» و آیات ما بعد، شاهد آناند در مجمع از کعب و عکرمه نقل کرده: علت این خطاب آن بود که کفش موسی از پوست میته خر بود و در وجه سّوم از وجوه چهارگانه میگوید: علّت این دستور آن است که پا برهنه بودن علامت تواضع و فروتنی است و لذا بزرگان سلف پا برهنه طواف میکردند و آنرا از اصّم نقل میکند. این وجه نیز قابل قبول و طبع پسند است. آن چه از بعض صوفیّه نقل شده که مراد از آن تمکّن و استقامت است بی مدرک و خالی از اعتبار میباشد.این کلمه فقط یکبار در کلام حق آمده است.
wikialkb: ریشه_خلع
مترادف ها
تخلیه، عزل، خلع، ترشح، بده، انفصال
اخراج، عزل، خلع
خلع، عزل از پادشاهی
پیشنهاد کاربران
مطابق تعریف ماده ۱۵۶ قانون مدنی افغانستان، خلع عبارت است از انحلال عقد ازدواج در بدل مالی که زوجه آن را برای زوج می پردازد.
خُلع: یکی از اقسام طلاق که از جانب زوجه در مقابل پرداخت بهاء حاصل میشود.
کم تجربه و نپسندیدن یک پروژه
مثلا میگن نقاشیت خوبه ولی خلع داره ینی کم کاری داره و اماتوره
مثلا میگن نقاشیت خوبه ولی خلع داره ینی کم کاری داره و اماتوره