خطاطی و عرفان

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] گرایشهای عرفان ایرانی در ایجاد خطهایی با هویت ایرانی و تبیین ماهیت خوشنویسی مبتنی بر جهان بینی عارفانه، اهمیت بسیاری داشته اند. و این مقاله به رابطه این دو می پردازد.
الف) خطاطی و عرفان . میتوان مدعی شد رابطه عرفان و خطاطی با بهره گیری از نظام و اصولی مشخص شکل گرفته است، چنانکه این ارتباط تأثیر شگرفی در تدوین مبانی زیبایی شناسی و تحول صورت خطاطی داشته است. شاید بتوان خطاطی را (به ویژه در حوزه فرهنگ ایرانی) تَعیُّن روح عرفان در کالبد حروف و کلمات دانست.
علم الحروف
هرچند ایجاد ساحت معنوی برای حروف و اعداد سابقه ای طولانی دارد، ولی تقریبآ از قرن چهارم که تدوین این ساحت آغاز شد، حروف به اعتبار حرف بودن صاحب معنی شده و به واسطه این اعتبار، علم الحروف (حروف، علم) ایجاد شد که از مباحث مورد توجه تصوف است. این اندیشه نخستین صوفیان که هر حرفی نهایتآ به پرستش خداوند میرسد، امکانات تقریبآ نامحدودی برای تفسیر حروف و کشف معانی تازه در آنها، در اختیار عارفان و شاعران و بعدها خوشنویسان، که بسیاری از ایشان در حلقه عرفا بودند، قرار داده است. بعد از پیدایش زمینه های ارتباط میان خطاطی و عرفان، خوشنویس به سالک تبدیل میشود و ابزار این سلوکْ قلم، دنیای آن حرف و کلمه، و شرط آغاز آن سرسپردن به یک پیر با اعتقادی راسخ است. گرایشهای عرفان ایرانی در ایجاد خطهایی با هویت ایرانی و تبیین ماهیت خوشنویسی مبتنی بر جهان بینی عارفانه، اهمیت بسیاری داشته اند. ارتباط صورت خط با معنا و کاربردهای مختلف در ایران قدیم نیز سابقه داشته است.در فرهنگ اسلامی، کِنْدی از اولین کسانی بود که از حروف دلالتهای عددی بیرون آورد، هرچند منشأ آن را به حضرت علی علیه السلام بازمی گردانند. در هر صورت، از همان قرنهای ابتدایی بعد از اسلام ، نزد گروهی حروف به مثابه منبع معرفت جلوه میکردند و به تدریج، افکار متکی به ارزش حروف به ویژه در میان پیروان اهل تصوف گسترش یافت تا جایی که در قرن هشتم به پیدایش فرقه هایی منجر گردید که «معانی حروف و ارتباط آن ها با ذات حق» از پایه های اصلی اندیشه آن ها بود. فرقه های حروفیه و نقطویه از این جمله اند. به نظر می رسد حضور این فرقه ها در شکل گیری مبانی زیبایی شناختی و ابداع شیوه های خوشنویسی ایرانی، از جمله خط نستعلیق موثر بوده است، چنانکه به عقیده لینگز تصوف از عوامل اصلی شکوه خوشنویسی در قرن هفتم محسوب میشود. البته باید توجه داشت که تبیین مبانی نظری خوشنویسی از مدتها پیش از حروفیه آغاز گردیده است. به گفته عبداللّه صیرفی ، چون درون از کدورت خالی شود، خط نیکو خواهد شد. این توصیه که بعدها در رساله باباشاه اصفهانی در قالب اصل یازدهم (صفا) جلوه گر شد، در واقع برگرفته از صفت آیینگی درون انسان است.
مراحل آموختن خط
طبق رساله آداب المشق باباشاه اصفهانی، آموختن خط منوط به طی مراحلی است. در ابتدای فصل دوم این رساله اجزای خط به تحصیلی و غیرتحصیلی تقسیم شده است. اجزای غیرتحصیلی پس از حاصل شدنِ اجزای تحصیلی به دست میآیند و شامل پنج جزءاند، از جمله سواد و بیاض. اجزای تحصیلی با ممارست و مداومت کاتب به دست می آید و خود دوازده جزء است: ترکیب، کرسی، نسبت، ضعف، قوت، سطح، دور، صعود مجازی، نزول مجازی، اصول، صفا و شأن. نُه جزء اول به ظاهر یا اصول و قواعد خط میپردازد، ازجمله محل قرارگرفتن و اندازه حروف و کلمات، چگونگی حرکت قلم و مختصات حروف و به طور کلی حسن تشکیل و حسن وضع (مانند آموختن مبانی مقدماتی و فنی همه هنرها). جزء دهم (اصول) مابه ازای خارجی در وجهی از صورت خط ندارد و قاعده ای اجرایی مانند «ترکیب» یا قوت نیست، بلکه زمانی محقق می شود که اصول پیشین (اجزای تسعه) رعایت شده باشند و کلیت صورت، شکل پذیرفته باشد.اصولْ به منزله جان و کیفیتی حاصل از اعتدال در ترکیب اجزای تسعه است که به منزله جسماند. نقصان هریک از اجزایِ نه گانه، خط را از کمال صوری ساقط می کند. اصل دهم نشان دهنده تأثیر مبانی عرفانی در مراحل تکامل خوشنویس یا طی طریق است. صفا در خوشنویسی مرحله آمادگی برای تحصیل مرحله پایانی یا شأن است. خوشنویس اگر در اصول بماند و به صفا نرسد، به شأن دست نخواهد یافت. بنابراین اجزای مربوط به تحصیل فن خط در اصل اول متوقف می شوند، حال آن که صفا و شأن مربوط به تحصیل کیفیتِ غیرصوریاند و تنها بعد از تحصیل آن ها میتوان مدعی درک ماهیت و جوهر خوشنویسی شد، که مبیّن ماهیت عرفانی اصول خوشنویسی نیز هست.
خط و اخلاق
...

پیشنهاد کاربران

بپرس