پس پند پذیرفتم و این شعر بگفتم
از من بدل خرما بس باشد کنجال.
ابوالعباس.
بکن کار و کرده بیزدان سپاربخرما چه یازی چو ترسی ز خار؟
فردوسی.
هر آن کس که دارد ز گیتی امیدچو جوینده خرماست از شاخ بید.
فردوسی.
خرماگری ز خاک که آمخته ست این نغزپیشه دانه خرما را؟
ناصرخسرو.
خرما و ترنج و بهی و لوز بسی هست این سبز درختان نه همه بید و چنارند.
ناصرخسرو.
دو نام دگر نهاد روم و هنداین را که تو خوانیش همی خرما.
ناصرخسرو.
شیرین و سرخ گشت چنان خرماچون برگرفت سختی گرما را.
ناصرخسرو.
مشفق پدر مرید پسر به بود که نخل بر تن کمر بخدمت خرما برافکند.
خاقانی.
درخت خرما از موم ساختن سهل است ولیک از آن نتوان یافت لذت خرما.
خاقانی.
کی توان برد بخرما ز دل کس غصه کاستخوان غصه شده در دل خرمابینند.
خاقانی.
رو که ز عکس لبت خوشه پروین شد آب خوشه خرمای تر بر طبق آسمان.
خاقانی.
همه وقتی نشاید خورد جام شادی از وقتی غمی آید بخور زآن رو که باشد خار با خرما.
سلمان ساوجی.
خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم.
سعدی.
سبدی پر ز پنیر و طبقی پر خرمادر چپ و راست نه کام خود از هر دو گذارم ( ؟ ).
بسحاق اطعمه.
ابوعون ؛ خرما. اتمار؛ بحد خرما رسیدن رطب. اَسْوَدان ؛ خرما. ام جزدان ؛ نوعی از خرما. بتی ؛ نوعی از خرما. تتمیر؛ بحد خرما رسیدن رطب. جَدَم. نوعی از خرما. جرام ؛ خرمای خشک. جرامة؛خرمای بریده. جعرور؛ خرمای خشک ریزه. جمزان ؛ نوعی از خرما. جمسة؛ خرمای خشک. خدرة؛ خرمای نارسیده که ازدرخت افتد. سَح ؛ خرمای خشک. ( منتهی الارب ). سُخَّل ؛ خرمای دانه سخت ناشده. سَعَل ؛ خرمای دانه سخت ناکرده خشک. سُکَّر؛ خرمای تر و نیکو. سِرب ؛ پاره ای از خرمابنان. صِقْعَل ؛ خرمای خشک. عُباب ؛ برگ خرما. عَیَق ؛ خرما، علم است آنرا. عثکول ، عُثکولة، عِثکال ؛ خوشه خرما. عُجاف ؛ نوعی از خرما. عُجّال ؛ خرما با سویق شورانیده ، مشتی از خرما. عَجیس ؛ خرما که گشن نپذیرد. عَنْقَر، عَنْقُر؛ دل خرما. غَرْبی ، غُرابی ؛ نوعی از خرما. غَسیس ، مَغسوس ، مُغَسِّس ؛ خرمای تر تباه شده. قِلْدة؛ خرما. مَخْرَف ؛ خرمای چیده تر و تازه. مُنْمِق ؛ خرمای بی دانه. نَسْح ، نُساح ؛ ریزه و شکسته پوست خرما و غلاف خرما و مانند آن که در تک خنور ماند. نَعْو؛ خرمای تر. وَخواخ ؛ خرمای نرم. وَدی ، وَدیّة؛ نهال ریزه خرما. هنم ؛ خرما یا نوعی از آن. هیرون ؛ نوعی از خرما. ( منتهی الارب ). خرما درختی است معروف که بعربی آنرا نخل گویند و از قدیم الی الاَّن در اراضی مقدسه یافت میشود. درخت بیش از 200 سال عمر نماید. گویندکه اجزاء نخل را 360 فایده است. ( قاموس کتاب مقدس ).بیشتر بخوانید ...