حران. [ ح ِ ] ( ع مص ) حَرون شدن. حَرونی کردن ستور. ( زوزنی ). توسنی کردن و بازایستادن از رفتن ستور ناکفته سُم. حُرون. توسنی.
حران. [ ح ُرْ را ] ( ع ص ، اِ ) تثنیه حُر. || ( اِخ ) حُر و اُبی که دو برادر بوده اند.
حران. [ ح ُرْ را ] ( اِ ) ج ِ فارسی ِ حُر :
تا پای نهند بر سر حران
با کون فراخ گنده و ژنده.
عسجدی یا عنصری.
نزد دونان حدیث می مگذارپیش حران ز جای می مگذار.
سنائی.
حران. [ح ُ را / ح ُرْ را ] ( اِخ ) نام کوچه ای است به اصفهان و عده ای بدانجا منسوبند. ( معجم البلدان ) ( سمعانی ).
حران. [ ح ُرْ را ] ( اِخ ) نام دو وادی به نجد و دو وادی دیگر به الجزیره یا در زمین شام. ( معجم البلدان ).
حران. [ ح َرْ را ] ( اِخ ) احمدبن محمد جوهری شاعر مصیصی. ( تاج العروس ).
حران. [ ] ( اِخ ) شهری است بزرگ از ناحیت سودان و مستقر ملوک است و اندر این شهر مردان و زنان پوشیده اند و کودک تا ریش برآرد برهنه باشد. و آمیزنده ترین مردمانند اندر این ناحیت. ( حدود العالم ).
حران. [ ح َرْ را ] ( اِخ ) قریه ای است به غوطه دمشق.
حران. [ ح َرْ را ] ( اِخ ) ریگی است به بادیة.
حران. [ ح َرْ را ] ( اِخ ) نام دهی است به حَلب.
حران. [ ح َرْ را ] ( اِخ ) هاران. یاقوت گوید: شاید فَعّال یعنی صیغه مبالغه باشد از حَرَن َ الفرس ، آنگاه که نافرمانی کند و باشد که فَعْلان بود از حَرّ، به معنی عطشان. و اصل آن از حَرّ است. و امراءة حَرّی ̍، و هو حَرّان یَرّان در کلام عرب آمده است. و نسبت به حران حَرْنانی است یعنی بعد از راء ساکنه نونی است بر غیر قیاس ، چنانکه گویند منانی در نسبت به مانی ، در صورتی که قیاس مانوی و حرانی است ، و عامه نیز بر طبق قیاس گویند. بطلمیوس گوید: طول حران هفتادودو درجه و سی دقیقه و عرض آن بیست وهفت درجه و سی دقیقه است و در اقلیم چهارم باشد و طالع آن قوس است و آنرا در عواء به نه درجه شرکت است و تمام نسر واقع او راست. و نیز همه بنات نعش زیر سیزده درجه از سرطان که مقابل آن مثل آن از جدی باشد که بیت ملک اوست ، و مثل آن از حمل که بیت عاقبت اوست و مثل آن از میزان... و ابوعون در زیج خود آرد: طول حران هفتادوهفت درجه و عرض آن سی وهفت درجه است. و آن شهری عظیم است از جزیره اقور، و آن قصبه دیار مُضر است ، و میان آن و رها یک روز، و تا رقة دو روز راه است. و بر راه موصل و شام و روم واقع است. و گفته اند نام او مأخوذ از هاران اسم برادر ابراهیم ( ع ) است ، چه اول کس که این شهر بنیاد کرده او بود، سپس نام او را تعریب کرده حران گفته اند. و بعضی گفته اند حران نخستین شهری است که پس از طوفان پی افکندند و آن شهر جای صابئة بود و صابئة همان حرانیان باشند که اصحاب کتب ملل و نحل ذکر آنان را در کتب خود آرند. و مفسرین گویند که مراد از قول خدای تعالی «انی مهاجر الی ربی » ( قرآن 26/29 )، حران باشد. و هم در آیه «و نجیناه و لوطاً الی الارض التی بارکنا فیها للعالمین » ( قرآن 71/21 )، مقصود حران است. و سدیف بن میمون گوید:بیشتر بخوانید ...