جوهر
/jowhar/
مترادف جوهر: اصل، ذات، عصاره، کنه، گوهر، گهر، ماهیت، چکیده، زبده، مرکب
متضاد جوهر: صورت
برابر پارسی: دوات، گوهر
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: گوهر
برچسب ها: اسم، اسم با ج، اسم دختر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که درآفرینش ز یک گوهرند.
سعدی.
ماده هر چیزی و گوهر. ( منتهی الارب ) ( برهان ): و ملاط وی [ هرَمان مصر ] از جوهری است که هیچ چیز بر وی کار نکند. ( حدود العالم ). || دلاور. ( منتهی الارب ). کنایه از مردم رشید و صاحب رشد. ( برهان ). || شراب. عرق ، و در بیت ذیل گمان میرود ایهام بدین معنی است : از آنرو هست یاران را صفاها با می لعلش
که غیر از راستی نقشی در این جوهر نمی گیرد.
حافظ ( از یادداشت مرحوم دهخدا ).
|| موج چوب و استخوان. ( برهان ). موج آهن و موج چوب و استخوان ، و این معنی در فارسی اطلاق شود. ( آنندراج از سراج ). || ( اصطلاح شیمی ) بعضی اسیدها را بنام جوهر خوانند مانند: جوهر سرکه ، اسید استیک. جوهر شوره ، اسید ازتیک. جوهر گوگرد، اسید سولفوریک. جوهر لیمو، اسید سیتریک. رجوع به اسید شود. || فلز: اندر وی [ اندلس ] معدن همه جوهرهاست از سیم و زر و مس و ارزیر و آنچه بدین ماند. ( حدود العالم ). || قسمی مرکب مصنوع مایع برنگهای مختلف سبز و قرمز و آبی و بنفش که با آن نویسند، نه مرکب معمول از دوده و صمغ. || ( اصطلاح منطق و فلسفه ) آنچه بذات خود قائم باشد. ضد عَرَض. ( منتهی الارب ). موجود قائم بنفس. ( اقرب الموارد ). آنچه بخود پاید. آنکه بخود پاید. ( مهذب الاسماء ). وجود مطلق و موجود لا فی موضوع و موضع. ( برهان ).جوهر ماهیتی است که هرگاه در اعیان وجود پیدا کند در موضع نیست و آن منحصر به پنج است هیولی ، صورت ، جسم ، نفس و عقل زیرا جوهر یا مجرد است یا غیرمجرد، قسمت نخست یا متعلق به بدن است علاقه تدبیر و تصرف یا متعلق نیست. اولی عقل و دومی نفس است. و قسم دوم از شق اول و آن جوهری که مجرد نباشد یا مرکب است یا نیست اولی جسم است و دومی یا حال است یا محل است اولی صورت است و دومی هیولی است و این حقیقت جوهری در اصطلاح اهل اﷲ نفس رحمانی و هیولای کلی نامیده میشود. جوهر منقسم میشود به بسیط روحانی چون عقول و نفوس مجرد و به بسیط جسمانی چون عناصر و به مرکب در عقل نه در خارج چون ماهیات جوهری مرکب از جنس و فصل و به مرکب در عقل و در خارج چون مولدات سه گانه. ( تعریفات علامه جرجانی ). در اساس الاقتباس آمده : در رسم جوهر گفته اند: جوهر موجودی است نه در موضوع ، و مراد از این عبارت نه آن است که وجود داخل است در مفهوم جوهر، چه مفهوم جوهر را جزو نیست ، چنانکه گفتیم ، والا آن جنسی عالی نبود، و نه آنکه وجود لازم جوهر است تا هرچه جوهر بود همیشه موجود بود، بل مراد آن است که جوهر چون موجود باشد وجودش نه از قبیل چیزهائی بود که در موضوع بود، واین معنی از لوازم جوهر است. و جوهر را صفتهائی دیگر باشد که در بعضی از آن بعضی اعراض نیز مشترک باشند. مثلاً چنانکه جوهر را ضد نبود و از شأن او بود که محل اضداد بود چه ضدان دو عرض باشند از یک جنس که میان ایشان غایت دوری باشد و بر سبیل تعاقب در یک موضوع حلول کنند. و جوهر قابل اشد و اضعف نبود، چه انسانی انسان تر از انسانی دیگر نتواند بود. مانند سیاهی که سیاه تر بود از سیاهی دیگر. و جوهر بسیط بود یا مرکب ، و بسیط یا جزو مرکب باشد یا نبود، و جزو مرکب یا محل بود، و آن جزوی بود که مرکب به او بقوت باشد و آنرا ماده خوانند و یا حال بود و آن جزوی بود که مرکب به او بفعل بود، و آنرا صورت خوانند و مرکب که مرکب بود از این دو، آنرا جسم خوانند. و این سه نوع را جواهر مادی خوانند. و اما بسیطی که جزو مرکب نبود، و آنرا جواهر مفارقه خوانند، هم دو گونه بود، یا متصرف بود در مادیات بر سبیل تدبیر، و آنرا نفس خوانند، یا نبود و آنرا عقل خوانند. پس جوهر به این قسمت پنج نوع بود: ماده ، صورت ، جسم ، نفس و عقل. و این هر پنج ،یا جزوی باشند یعنی اشخاص ، و آنرا جواهر اولی خوانند، یا کلی باشند، یعنی انواع و اجناس و آنرا جواهر ثانیه و ثالثه خوانند. این است انواع جواهر بقسمت اولی ̍. و بباید دانست که جوهر ذاتیست انواع جواهر را بخلاف عَرَض که ذاتی نیست اجناس اَعراض را، و به این سبب اجناس اَعراض را بتفصیل در اجناس عالیه برشمرده اند. و انواع جواهر را در تحت یک جنس عالی که جوهر است شمرده ، چه مفهوم از جوهر حقیقت و ذات اوست. و آنکه چون موجود باشد نه در موضوع بود لازم آن ذات و مفهوم از عرض عارض بودن است موضوعی را، لازمش آنکه چون موجودباشد در موضوعی بود. و عارض بودن چیزی چیزی را بعد از تحقق ماهیت آن چیز بود. و نه لفظ عَرَض دال است بر آن حقیقت که او عارض غیری است و نه معنی رسم او، پس هر یکی از اجناسی که عَرَض لازم آن اجناس است جنس عالی است ، چه دال بر آن حقیقت و ذات است ، و هیچ ذاتی نیست که میان همه مشترک باشد و بجای جنس بود همه را.( اساس الاقتباس صص 37 - 39 ). || استعداد. لیاقت. توانائی. قدرت : بیشتر بخوانید ...فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- اصل و خلاص. هر چیز. ۲- آنچه قایم بذات باشد مقابل عرض . ۳- هر سنگ گرانبها مانند یاقوت الماس فیروزه هر یک از احجار کریمه . جمع : جواهر جواهرات . ۴- بعضی اسیدها را بنام جوهر خوانند مانند جوهر سرکه اسید استیک جوهر اسید سولفوریک جوهرلیمو اسید سیتریک ۵.- اصیل پاک نژاد.۶- رشید صاحب رشد. یا جوهر فرد. کوچکترین جزو هر جسم که قابل تجزیه و تقسیم نیست ( بعقید. قدما ) .جمع : جواهر فرده .
ابن عبدالله رومی مکنی به ابوالحسن و معروف به کاتب رومی از سرداران پیروزمند و از موالی المغر عبیدی .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. مایع رنگی صنعتی که در تولید نوشت افزار کاربرد دارد.
۳. استعداد و شایستگی.
۴. حقیقت.
۵. اصل و خلاصۀ چیزی.
۶. (فلسفه ) [جمع: جواهر، مقابلِ عرض] آنچه قائم به ذات باشد.
۷. [جمع: جواهر] [قدیمی] هریک از سنگ های گران بها مانند الماس، زمرد، یاقوت، فیروزه، و مروارید که بیشتر برای زینت به کار برده می شود.
۸. [قدیمی، مجاز] درخشش، جلا.
* جوهر بوره: (شیمی ) =اسیدبوریک
* جوهر سرکه: (شیمی ) =اسیداستیک
* جوهر فرد: (فلسفه ) [قدیمی] ذره که قابل تجزیه نباشد، جزء لایتجزا.
* جوهر گوگرد: (شیمی ) =اسیدسولفوریک
* جوهر مورچه: (شیمی ) =اسیدفرمیک
گویش مازنی
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] جوهر، اصطلاحی در فلسفه و منطق می باشد.
لفظ جوهر در متون فلسفه اسلامی در ترجمه واژه یونانی ousia (اوسیا) به کار می رود. ousia از اسم فاعل مؤنث ousa (اوسا) از مصدر فعل einai (اینای ) مشتق شده است . einai به معنای بودن ، هستن ، باشیدن ، استن ، برجابودن و وجود داشتن است . در ترجمه های عربی معادل to einai (تو اینای )، أنـّیـّت ، هویه ، و وجود و در فارسی هستی ، هست و بودش به کار رفته است . بنابراین ، ousa به معنای باشنده و به بیان برخی مترجمان ، به معنای هستنده و بوَنده است و ousia، که حاصل مصدر یا اسم مصدر از آن ریشه است ، به معنای باشندگی ، باشش و بُوِش . واژه ousia در اصل ، و در غیر اصطلاح فلسفی آن ، به معنای دارایی ، خواسته ، مال ، ملکیت شخصی و همچنین به معنای وضعیت و حالت آمده است .
جوهر معرّب گوهرِ فارسی
مترجمان قدیم آثار ارسطو به عربی ، غالباً جوهر را، که معرّب گوهرِ فارسی است ، معادل ousia می گذاشتند. گوهر از gohr پهلوی ، به معنای سرشت و نهاد یا طبیعت ، است . برخی مترجمان ، ذات و طبیعت را نیز به کار برده اند.
معنای جوهر از دیدگاه پل کراوس
بنابرگزارش پل کراوس از فرلانی ، پیش از استعمال لفظ جوهر در ترجمه ousia، در متون غیر فلسفی به زبان عربی ، به ویژه در نصوص کلامی و عرفانی ، لفظ «عین » به معنای جوهر و ذات ، اما نه برطبق اصطلاح ارسطو، به کار می رفته است . سپس از این طریق به متون فلسفی و ترجمه ها یا شرح ها و تلخیصهای اولیه آثار ارسطو، و به عنوان مرادفی برای ousia، راه یافته است . مثلاً، ابن مقفع ، که از نخستین مترجمان بخشی از آثار منطقی ارسطو به شمار می رود، لفظ عین را معادل ousia (اوسیا) به کار برده است ، اما چون لفظ عین در اصطلاح فلسفه ارسطو غریب و نامفهوم می نمود، بعد ها کلمه جوهر جانشین آن شد. کراوس بنابر سخن برخی از محققان در باره ترجمه های فارسی آثار افلاطون و ارسطو برای خسرو انوشیروان (هرچند که این قول را متقن ندانسته ) و نیز بنابر اینکه قبل از اسلام فلسفه به زبان فارسی در دانشگاه جندیشاپور و مدارس طب رایج بوده ، این احتمال را مطرح کرده که شاید معادل هایی برای برخی مصطلحات فلسفی ، مانند گوهر (جوهر) برای ousia، در این مدارس و مراکز علمی فارسی زبان وضع شده که بعد ها به متون عربی هم راه یافته است .
معنای جوهر از دیدگاه ارسطو
...
لفظ جوهر در متون فلسفه اسلامی در ترجمه واژه یونانی ousia (اوسیا) به کار می رود. ousia از اسم فاعل مؤنث ousa (اوسا) از مصدر فعل einai (اینای ) مشتق شده است . einai به معنای بودن ، هستن ، باشیدن ، استن ، برجابودن و وجود داشتن است . در ترجمه های عربی معادل to einai (تو اینای )، أنـّیـّت ، هویه ، و وجود و در فارسی هستی ، هست و بودش به کار رفته است . بنابراین ، ousa به معنای باشنده و به بیان برخی مترجمان ، به معنای هستنده و بوَنده است و ousia، که حاصل مصدر یا اسم مصدر از آن ریشه است ، به معنای باشندگی ، باشش و بُوِش . واژه ousia در اصل ، و در غیر اصطلاح فلسفی آن ، به معنای دارایی ، خواسته ، مال ، ملکیت شخصی و همچنین به معنای وضعیت و حالت آمده است .
جوهر معرّب گوهرِ فارسی
مترجمان قدیم آثار ارسطو به عربی ، غالباً جوهر را، که معرّب گوهرِ فارسی است ، معادل ousia می گذاشتند. گوهر از gohr پهلوی ، به معنای سرشت و نهاد یا طبیعت ، است . برخی مترجمان ، ذات و طبیعت را نیز به کار برده اند.
معنای جوهر از دیدگاه پل کراوس
بنابرگزارش پل کراوس از فرلانی ، پیش از استعمال لفظ جوهر در ترجمه ousia، در متون غیر فلسفی به زبان عربی ، به ویژه در نصوص کلامی و عرفانی ، لفظ «عین » به معنای جوهر و ذات ، اما نه برطبق اصطلاح ارسطو، به کار می رفته است . سپس از این طریق به متون فلسفی و ترجمه ها یا شرح ها و تلخیصهای اولیه آثار ارسطو، و به عنوان مرادفی برای ousia، راه یافته است . مثلاً، ابن مقفع ، که از نخستین مترجمان بخشی از آثار منطقی ارسطو به شمار می رود، لفظ عین را معادل ousia (اوسیا) به کار برده است ، اما چون لفظ عین در اصطلاح فلسفه ارسطو غریب و نامفهوم می نمود، بعد ها کلمه جوهر جانشین آن شد. کراوس بنابر سخن برخی از محققان در باره ترجمه های فارسی آثار افلاطون و ارسطو برای خسرو انوشیروان (هرچند که این قول را متقن ندانسته ) و نیز بنابر اینکه قبل از اسلام فلسفه به زبان فارسی در دانشگاه جندیشاپور و مدارس طب رایج بوده ، این احتمال را مطرح کرده که شاید معادل هایی برای برخی مصطلحات فلسفی ، مانند گوهر (جوهر) برای ousia، در این مدارس و مراکز علمی فارسی زبان وضع شده که بعد ها به متون عربی هم راه یافته است .
معنای جوهر از دیدگاه ارسطو
...
wikifeqh: جوهریت
[ویکی فقه] جوهر (ابهام زدایی). واژه جوهر ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • جوهر (فلسفه یونان باستان)، اصطلاحی در فلسفه و منطق ، ریشه دار در فلسفه یونان باستان• جوهر (فلسفه اسلامی)، اصطلاحی در فلسفه و منطق ، یکی از اصطلاحات فلسفه اسلامی• جوهر (دیدگاه فلاسفه اسلامی)، اصطلاحی در فلسفه و منطق ، بررسی دیدگاه های فلاسفه اسلامی
...
...
wikifeqh: جوهر
[ویکی فقه] جوهر (دیدگاه فلاسفه اسلامی). ریشه و اساس نظریه بسیاری از فیلسوفان ، به ویژه فلاسفه مسلمان ، در باره جوهر در اصطلاح فلسفی آن ، غالباً برگرفته از آموزه های ارسطو و تکمیل و توسعه آن است .
به نظر فارابی ،
محمد بن محمد فارابی ، کتاب الحروف ، ج۱، ص ۱۰۰ـ۱۰۳، چاپ محسن مهدی ، بیروت ۱۹۷۰.
به نظر فارابی ،
محمد بن محمد فارابی ، کتاب الحروف ، ج۱، ص ۱۰۲ـ۱۰۳، چاپ محسن مهدی ، بیروت ۱۹۷۰.
به نظر ابن سینا، شناخت حقیقت جوهر از طریق تعریف به حد ممکن نیست ، زیرا جوهر جنس الاجناس است ، یعنی فوق آن جنسی نیست تا جوهر تحت آن واقع شود و با ضمیمه فصلی به آن ، تعریفش حاصل گردد؛ ازاین رو، آن را از طریق رسم ، یعنی بیان خاصه و آثار و اقسام آن ، باید شناخت .
ابن سینا، الشفاء، المنطق ، ج ۱، فن ۱، ص ۶۳، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران ، چاپ افست قم ۱۴۰۴ـ۱۴۰۶.
...
به نظر فارابی ،
محمد بن محمد فارابی ، کتاب الحروف ، ج۱، ص ۱۰۰ـ۱۰۳، چاپ محسن مهدی ، بیروت ۱۹۷۰.
به نظر فارابی ،
محمد بن محمد فارابی ، کتاب الحروف ، ج۱، ص ۱۰۲ـ۱۰۳، چاپ محسن مهدی ، بیروت ۱۹۷۰.
به نظر ابن سینا، شناخت حقیقت جوهر از طریق تعریف به حد ممکن نیست ، زیرا جوهر جنس الاجناس است ، یعنی فوق آن جنسی نیست تا جوهر تحت آن واقع شود و با ضمیمه فصلی به آن ، تعریفش حاصل گردد؛ ازاین رو، آن را از طریق رسم ، یعنی بیان خاصه و آثار و اقسام آن ، باید شناخت .
ابن سینا، الشفاء، المنطق ، ج ۱، فن ۱، ص ۶۳، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران ، چاپ افست قم ۱۴۰۴ـ۱۴۰۶.
...
wikifeqh: جوهر_(دیدگاه_فلاسفه_اسلامی)
[ویکی فقه] جوهر (فلسفه اسلامی). جوهر در علوم فلسفه به معنی ذات است و در برخی متون با عنوان جوهره وجود یاد شده است. در فلسفه غرب و فلسفه اسلامی، جوهر به عنوان موجودی یاد می شود که قائم به خود است؛ برخلاف عرض که به موجود دیگری نیازمند است. تفاوت مفهوم جوهر در فلسفه غرب و فلسفه اسلامی آن است که در غرب جوهر و عرض از مقولات وجودند و در فلسفه اسلامی از مقولات ماهیت.
جوهر در لغت فارسی معرب است و به اصل چیزی گفته می شود.
لسان العرب، ابن منظور؛ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج۷، ص۱۵۳.
و در اصطلاح فلاسفه
ملاصدرا، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج۴، ص۲۸۳ – ۲۲۸ (الفن الرابع).
...
جوهر در لغت فارسی معرب است و به اصل چیزی گفته می شود.
لسان العرب، ابن منظور؛ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج۷، ص۱۵۳.
و در اصطلاح فلاسفه
ملاصدرا، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج۴، ص۲۸۳ – ۲۲۸ (الفن الرابع).
...
wikifeqh: جوهر_(فلسفه)
[ویکی فقه] جوهر (فلسفه یونان باستان). جوهر، اصطلاحی در فلسفه و منطق ، ریشه دار در فلسفه یونان باستان می باشد.
لفظ جوهر در متون فلسفه اسلامی در ترجمه واژه یونانی ousia (اوسیا) به کار می رود. ousia از اسم فاعل مؤنث ousa (اوسا) از مصدر فعل einai (اینای ) مشتق شده است . einai به معنای بودن ، هستن ، باشیدن ، استن ، برجابودن و وجود داشتن است . در ترجمه های عربی معادل to einai (تو اینای )، أنـّیـّت ، هویه ، و وجود و در فارسی هستی ، هست و بودش به کار رفته است . بنابراین ، ousa به معنای باشنده و به بیان برخی مترجمان ، به معنای هستنده و بوَنده است و ousia، که حاصل مصدر یا اسم مصدر از آن ریشه است ، به معنای باشندگی ، باشش و بُوِش . واژه ousia در اصل ، و در غیر اصطلاح فلسفی آن ، به معنای دارایی ، خواسته ، مال ، ملکیت شخصی و همچنین به معنای وضعیت و حالت آمده است .
جوهر معرّب گوهرِ فارسی
مترجمان قدیم آثار ارسطو به عربی ، غالباً جوهر را، که معرّب گوهرِ فارسی است ، معادل ousia می گذاشتند. گوهر از gohr پهلوی ، به معنای سرشت و نهاد یا طبیعت ، است . برخی مترجمان ، ذات و طبیعت را نیز به کار برده اند.
ارسطو، متافیزیک (مابعدالطبیعه )، ج۱، ص ۱۴۶، ترجمه بر پایه متن یونانی از شرف الدین خراسانی ، تهران ۱۳۶۶ش .
بنابرگزارش پل کراوس
پل کراوس ، «التراجم الارسططالیه المنسوبه الی ابن المقفع »، ج۱، ص ۱۱۱ـ ۱۱۲، در التراث الیونانی فی الحضاره الاسلامیه، الف بین ها و ترجم ها عبدالرحمان بدوی ، قاهره : مکتبه النهضه المصریه، ۱۹۴۶.
...
لفظ جوهر در متون فلسفه اسلامی در ترجمه واژه یونانی ousia (اوسیا) به کار می رود. ousia از اسم فاعل مؤنث ousa (اوسا) از مصدر فعل einai (اینای ) مشتق شده است . einai به معنای بودن ، هستن ، باشیدن ، استن ، برجابودن و وجود داشتن است . در ترجمه های عربی معادل to einai (تو اینای )، أنـّیـّت ، هویه ، و وجود و در فارسی هستی ، هست و بودش به کار رفته است . بنابراین ، ousa به معنای باشنده و به بیان برخی مترجمان ، به معنای هستنده و بوَنده است و ousia، که حاصل مصدر یا اسم مصدر از آن ریشه است ، به معنای باشندگی ، باشش و بُوِش . واژه ousia در اصل ، و در غیر اصطلاح فلسفی آن ، به معنای دارایی ، خواسته ، مال ، ملکیت شخصی و همچنین به معنای وضعیت و حالت آمده است .
جوهر معرّب گوهرِ فارسی
مترجمان قدیم آثار ارسطو به عربی ، غالباً جوهر را، که معرّب گوهرِ فارسی است ، معادل ousia می گذاشتند. گوهر از gohr پهلوی ، به معنای سرشت و نهاد یا طبیعت ، است . برخی مترجمان ، ذات و طبیعت را نیز به کار برده اند.
ارسطو، متافیزیک (مابعدالطبیعه )، ج۱، ص ۱۴۶، ترجمه بر پایه متن یونانی از شرف الدین خراسانی ، تهران ۱۳۶۶ش .
بنابرگزارش پل کراوس
پل کراوس ، «التراجم الارسططالیه المنسوبه الی ابن المقفع »، ج۱، ص ۱۱۱ـ ۱۱۲، در التراث الیونانی فی الحضاره الاسلامیه، الف بین ها و ترجم ها عبدالرحمان بدوی ، قاهره : مکتبه النهضه المصریه، ۱۹۴۶.
...
wikifeqh: جوهر_(فلسفه_یونان_باستان)
[ویکی فقه] جوهر (فلسفه). جوهر در علوم فلسفه به معنی ذات است و در برخی متون با عنوان جوهره وجود یاد شده است. در فلسفه غرب و فلسفه اسلامی، جوهر به عنوان موجودی یاد می شود که قائم به خود است؛ برخلاف عرض که به موجود دیگری نیازمند است. تفاوت مفهوم جوهر در فلسفه غرب و فلسفه اسلامی آن است که در غرب جوهر و عرض از مقولات وجودند و در فلسفه اسلامی از مقولات ماهیت.
جوهر در لغت فارسی معرب است و به اصل چیزی گفته می شود.
معنای اصطلاحی
و در اصطلاح فلاسفه عبارت است از "ماهیتی که اگر در خارج یافت شود، نیاز به موضوعی ندارد که آن موضوع در تحققش بی نیاز از آن ماهیت باشد".
توضیح
...
جوهر در لغت فارسی معرب است و به اصل چیزی گفته می شود.
معنای اصطلاحی
و در اصطلاح فلاسفه عبارت است از "ماهیتی که اگر در خارج یافت شود، نیاز به موضوعی ندارد که آن موضوع در تحققش بی نیاز از آن ماهیت باشد".
توضیح
...
wikifeqh: جوهر_(فلسفه)
دانشنامه عمومی
جوهر (ترانه کلدپلی). «جوهر» آهنگی از گروه موسیقی راک بریتانیایی کلدپلی از ششمین آلبوم استودیویی آنان داستان ارواح است. این آهنگ به عنوان پنجمین تک آهنگ از آلبوم در ۱۳ اکتبر ۲۰۱۴ منتشر شد. پیش از انتشار خود، "Ink" به شماره ۱۵۶ در Singles Chart انگلیس رسید.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: جوهر (ترانه کلدپلی)
دانشنامه آزاد فارسی
جوهَر
(یا: گوهر) اصطلاحی در منطق و فلسفه. تعریف مشهور آن عبارت است از ماهیتی که اگر در خارج تحقق یابد نیاز به چیزی دیگر یا به اصطلاح به موضوع ندارد. بحث در بابِ جوهر در هر دو مقولۀ هستی شناسی و معرفت شناسی میسر است. بخش اول آن به طور مبسوط در فلسفۀ یونانی و قرون وسطا مورد بحث قرار گرفته ولی بحث از بخش دوم تنها در قرون اخیر مطرح شده است، در فلسفۀ اسلامی نیز نخستین بار بحث معرفت شناسی آن توسط علامه طباطبایی در بحث ادراکات اعتباری مطرح گردید، و مآلاً از گونۀ مفاهیم کسبی دانسته شد. و اما در بُعد هستی شناسی بنابه تقسیم عقلی، جوهر یا جدا و مفارق از ماده استیا غیرمفارق. جوهر مفارق یا هیچ گونه تعلقی به ماده ندارد که عقل استیا در فعل تعلق به ماده دارد که نفس است. جوهر غیرمفارق یا مرکب است که جسم است،یا مرکب نیست، در این صورت یا محل است که هیولی خواهد بود، یا محل نیست که صورت خوانده می شود. نیز ← عَرَض
(یا: گوهر) اصطلاحی در منطق و فلسفه. تعریف مشهور آن عبارت است از ماهیتی که اگر در خارج تحقق یابد نیاز به چیزی دیگر یا به اصطلاح به موضوع ندارد. بحث در بابِ جوهر در هر دو مقولۀ هستی شناسی و معرفت شناسی میسر است. بخش اول آن به طور مبسوط در فلسفۀ یونانی و قرون وسطا مورد بحث قرار گرفته ولی بحث از بخش دوم تنها در قرون اخیر مطرح شده است، در فلسفۀ اسلامی نیز نخستین بار بحث معرفت شناسی آن توسط علامه طباطبایی در بحث ادراکات اعتباری مطرح گردید، و مآلاً از گونۀ مفاهیم کسبی دانسته شد. و اما در بُعد هستی شناسی بنابه تقسیم عقلی، جوهر یا جدا و مفارق از ماده استیا غیرمفارق. جوهر مفارق یا هیچ گونه تعلقی به ماده ندارد که عقل استیا در فعل تعلق به ماده دارد که نفس است. جوهر غیرمفارق یا مرکب است که جسم است،یا مرکب نیست، در این صورت یا محل است که هیولی خواهد بود، یا محل نیست که صورت خوانده می شود. نیز ← عَرَض
wikijoo: جوهر
جدول کلمات
مترادف ها
جوهر، قلب، مرکز، ضمیر، دل، رشادت، لب کلام، دل و جرات، مغز درخت
ماده، جوهر، امر، مطلب، چیز، خیم، جسم، اهمیت، ذات، ماهیت، موضوع، نکته
دوام، خلاصه، ماده، جوهر، استحکام، جسم، جنس، مفهوم، مفاد، ذات، شیی، ماده اصلی
جوهر، حامض، بدجنسی، جوهر اسید
جوهر
جوهر، اصل، پنجمین و بالاترین عنصر وجود، عنصر پنجم یعنی 'اثیر' یا 'اتر'
جوهر، شخصیت، وجود، هستی، موجود زنده، فرتاش، افریده
جوهر، اب، خوشنامی، شربت، خوشاب، عصاره، شیره، اب میوه
جوهر، مغز، مخ، مغز استخوان، قسمت عمده
جوهر، ذات، ماهیت، چیستی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
امه
واژه جوهر
معادل ابجد 214
تعداد حروف 4
تلفظ jo[w]har
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: جَوهر، معرب، مٲخوذ از پهلوی: گوهر]
مختصات ( جُ هَ ) [ معر. ] ( اِ. )
آواشناسی jowhar
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ لغت معین
معادل ابجد 214
تعداد حروف 4
تلفظ jo[w]har
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: جَوهر، معرب، مٲخوذ از پهلوی: گوهر]
مختصات ( جُ هَ ) [ معر. ] ( اِ. )
آواشناسی jowhar
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ لغت معین
ousia با تلفظ اوسیا در اصل و ریشه به زبان فارسی و مخفف او سیاه بوده است به این معنا که او تاریک و ظلمانی و غیر قابل روئیت یا مشاهده و لذا غیر قابل شناخت. osa با تلفظ اوسا به معنای شبیه یا مثل و مانند او . او ضمیر سوم شخص مفرد و اشاره به دور در زبان فارسی و به مبدء و منشاء و ریشه و اصل همه موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی و زمین و ماه و سیارات و اقمار و منظومه خورشیدی و ستارگان و کهکشانها و بطور کلی کائنات یعنی آفریدگار کائنات اشاره داشته و دارد.
... [مشاهده متن کامل]
اگر از من بپرسند که ذات چیست، پاسخ من در جواب این سوال به اختصار به شکل و شرح زیر خواهد بود:
الف - ذات خداوند هیچ چیز پوشیده و مرموزی نیست غیر از نام وی به زبان خود وی.
ب - ذات طبیعت هیچ چیز دیگری نیست غیر از نام آن به زبان خداوند.
پ - ذات هرکدام از موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی و اجسام سماوی هیچ دیگری نیست غیر از نام هرکدام از آنها به زبان خداوند.
لذا غیر قابل شناخت بودن ذات خداوند و طبیعت و ذوات یا ذات های موجودات به این معنا می باشد که نام یا اسم خداوند و طبیعت و نام ها یا اسماء موجودات غیر قابل جاری شدن بر زبان دنیوی و غیر قابل یاد آوری توسط فهم و عقل محدود انسان دنیوی می باشند. فقط پس از بازگشت انسان بهمراه و در بطن این واقعیت و طبیعت یا محتوای این کیهان یا جهان در پایان این حرکت کلی تدریجی و اشتدادی و این راه و سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی به حالت آفرینش اولیه یا بنیادین و یا آغازین در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین، جاری شدن نام ها یا اسم ها بر زبان انسان امکان پذیر خواهد گردید و توسط فهم و عقل انسان قابل یاد آوری . خداوند متعال ( البته خدای علمی و نه خدای فلسفی - دینی ) همه موجودات زنده مفید و غیر زنده و تک تک افراد انسانی را در اول یا ازل و یا در آغاز از ابعاد فراوان و بیکران خویش و نه از عدم و نیستی و آنها را در بطن خویش و نه در خارج یا بیرون از خویش و هرکدام را در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و افراد هر نوعی را هم سن و در یک سن معتدل ملکوتی یا آسمانی آفریده است و به هرکدام از آنان عشق و زندگی نوعی و خاص و ویژه خویش و جاودانه اهداء نموده است و آنهم یک بار برای همیشه یا دائمیت یا ابدیت یا جاودانگی.
نتیجه اینکه جواهر هیچ چیز های دیگری نیستند غیر از آن موجودات آفریده شده در اول و ازل و آغاز در نظام احسن و اشرف آفرینش مبدئی - ازلی - ابدی یعنی آفرینش اولیه همین واقعیت و طبیعت و کیهان یا جهان در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین. ایده های ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر و جاودانه افلاطونی تحت عنوان مُثُل یا مثال ها یا الگوها یا سرمشق های وجودی موجودات و فرم ها یا شکل ها و یا صورت های مطلق ارسطوئی هیچ چیز های دیگری نمی باشند غیر تصویر کلی آن نظام یا سامان اولیه و تصاویر موجودات درون آن که یک بار برای همیشه در حافظه یا خاطره مطلق و بیکران خداوند متعال علمی ( و نه خدای فلسفی - آئینی - دینی منجمله بیخدایی آتئیستی ) ثبت و ضبط گردیده و جاودانه هیچگونه لرزش و لغزشی در آنها صورت نخواهد گرفت و هیچگاه و هرگز مشمول حال تغییر و تحول و حرکت های تدریجی و اشتدادی و گذر زمان نخواهند گردید. نتیجه اینکه واژه یونانی ousia در اصل و ریشه یعنی از دیدگاه افلاطون و ارسطو به معنای اسم یا نام بوده است .
انسان مردنی ست ؛ سقراط انسان ست ؛ لذا سقراط بدون شک و تردید مردنی ست. یعنی انسان و سقراط اسیر دست چرخش دایره وار چرخه : تولد - زندگی - مرگ هندوان و چرخش دایره وار گردونه مهر ایرانیان می باشند . یک چرخه دیگر اخیرا به این دو گردونه به شکل زیر کشف و افزوده گردیده است :
انسان بعد از مرگ از زندگی برخوردار میگردد ؛ سقراط و افلاطون و ارسطو انسان اند؛ لذا هر سه آنان بدون شک و تردید در لحظه جاودانه حال از زندگی برخوردار اند ، بدون اینکه در طول زندگی دنیوی خود از آن اطلاع داشته بوده باشند. آن چرخه که در طول و در پیش و پس این چرخه واقعی و عینی جاری بوده و می باشد به شکل زیر است : مرگ - زندگی - تولد.
زندگی در بند ب برعکس زندگی در بند الف بجای تولد با مرگ آغاز و در آخر بجای مرگ با تولد به پایان می رسد و آنهم در طول این راه و سفر بسیار طولانی بین مبدء و معاد علمی ( و نه فلسفی - دینی ) نه یک یا دو یا صد و یا هزار و یکبار بلکه دقیقن به تعداد مدارات و مراتب و درجات مختلف و فراوان تکاملی و به تعداد یک هفتم ( ۱/۷ ) حلقه های اصلی زنجیره دایره وار علت و معلول هوشمند مادی - روحی - روانی - فهمانی - عقلانی در بستر امن و آرام و ساکن و ثابت و پیوسته زندگی بخش جان که در طول آن نفس مجرد یعنی من یا خود ( و نه ماده ؛ نه روح ؛ نه روان ؛ نه فهم و نه عقل و نه چیز دیگری ) به عنوان شاهد بیطرف فقط نقش مشاهده را عهده دار می باشد و به تعداد یک هفتم کلیه مه بانگ ها.
در پایان کلام کودکانه امروز خویش که امیدوارم سر خوانندگان گرامی را به درد نیاورده باشد یک سوال کودکانه دارم خدمت دانایان گرمی و ذات و جوهر و گوهر و نفس شناس و آن اینکه :
آیا نفس من حاصل و نتیجه پیوند نیمی از نفس پدر و نیمی دیگر از نفس مادرم می باشد و یا اینکه نفس من مستقل از نفوس والدین و نفوس آنان مستقل از نفوس پدران و مادر بزرگان و الا آخر بسوی گذشته تا مبدء و ازل و اول و آغاز آفرینش. یا اینکه فقط کالبد من حاصل پیوند و آمیزش و ترکیب یکی از سلول های جنسی پدر ( سریع ترین آنها در رقابت دوندگی ماراتون مردانه ) و یکی از سلول های جنسی مادر ( سریع ترین آنها در ماراتون زنانه ) می باشد ؟
... [مشاهده متن کامل]
اگر از من بپرسند که ذات چیست، پاسخ من در جواب این سوال به اختصار به شکل و شرح زیر خواهد بود:
الف - ذات خداوند هیچ چیز پوشیده و مرموزی نیست غیر از نام وی به زبان خود وی.
ب - ذات طبیعت هیچ چیز دیگری نیست غیر از نام آن به زبان خداوند.
پ - ذات هرکدام از موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی و اجسام سماوی هیچ دیگری نیست غیر از نام هرکدام از آنها به زبان خداوند.
لذا غیر قابل شناخت بودن ذات خداوند و طبیعت و ذوات یا ذات های موجودات به این معنا می باشد که نام یا اسم خداوند و طبیعت و نام ها یا اسماء موجودات غیر قابل جاری شدن بر زبان دنیوی و غیر قابل یاد آوری توسط فهم و عقل محدود انسان دنیوی می باشند. فقط پس از بازگشت انسان بهمراه و در بطن این واقعیت و طبیعت یا محتوای این کیهان یا جهان در پایان این حرکت کلی تدریجی و اشتدادی و این راه و سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی به حالت آفرینش اولیه یا بنیادین و یا آغازین در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین، جاری شدن نام ها یا اسم ها بر زبان انسان امکان پذیر خواهد گردید و توسط فهم و عقل انسان قابل یاد آوری . خداوند متعال ( البته خدای علمی و نه خدای فلسفی - دینی ) همه موجودات زنده مفید و غیر زنده و تک تک افراد انسانی را در اول یا ازل و یا در آغاز از ابعاد فراوان و بیکران خویش و نه از عدم و نیستی و آنها را در بطن خویش و نه در خارج یا بیرون از خویش و هرکدام را در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و افراد هر نوعی را هم سن و در یک سن معتدل ملکوتی یا آسمانی آفریده است و به هرکدام از آنان عشق و زندگی نوعی و خاص و ویژه خویش و جاودانه اهداء نموده است و آنهم یک بار برای همیشه یا دائمیت یا ابدیت یا جاودانگی.
نتیجه اینکه جواهر هیچ چیز های دیگری نیستند غیر از آن موجودات آفریده شده در اول و ازل و آغاز در نظام احسن و اشرف آفرینش مبدئی - ازلی - ابدی یعنی آفرینش اولیه همین واقعیت و طبیعت و کیهان یا جهان در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین. ایده های ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر و جاودانه افلاطونی تحت عنوان مُثُل یا مثال ها یا الگوها یا سرمشق های وجودی موجودات و فرم ها یا شکل ها و یا صورت های مطلق ارسطوئی هیچ چیز های دیگری نمی باشند غیر تصویر کلی آن نظام یا سامان اولیه و تصاویر موجودات درون آن که یک بار برای همیشه در حافظه یا خاطره مطلق و بیکران خداوند متعال علمی ( و نه خدای فلسفی - آئینی - دینی منجمله بیخدایی آتئیستی ) ثبت و ضبط گردیده و جاودانه هیچگونه لرزش و لغزشی در آنها صورت نخواهد گرفت و هیچگاه و هرگز مشمول حال تغییر و تحول و حرکت های تدریجی و اشتدادی و گذر زمان نخواهند گردید. نتیجه اینکه واژه یونانی ousia در اصل و ریشه یعنی از دیدگاه افلاطون و ارسطو به معنای اسم یا نام بوده است .
انسان مردنی ست ؛ سقراط انسان ست ؛ لذا سقراط بدون شک و تردید مردنی ست. یعنی انسان و سقراط اسیر دست چرخش دایره وار چرخه : تولد - زندگی - مرگ هندوان و چرخش دایره وار گردونه مهر ایرانیان می باشند . یک چرخه دیگر اخیرا به این دو گردونه به شکل زیر کشف و افزوده گردیده است :
انسان بعد از مرگ از زندگی برخوردار میگردد ؛ سقراط و افلاطون و ارسطو انسان اند؛ لذا هر سه آنان بدون شک و تردید در لحظه جاودانه حال از زندگی برخوردار اند ، بدون اینکه در طول زندگی دنیوی خود از آن اطلاع داشته بوده باشند. آن چرخه که در طول و در پیش و پس این چرخه واقعی و عینی جاری بوده و می باشد به شکل زیر است : مرگ - زندگی - تولد.
زندگی در بند ب برعکس زندگی در بند الف بجای تولد با مرگ آغاز و در آخر بجای مرگ با تولد به پایان می رسد و آنهم در طول این راه و سفر بسیار طولانی بین مبدء و معاد علمی ( و نه فلسفی - دینی ) نه یک یا دو یا صد و یا هزار و یکبار بلکه دقیقن به تعداد مدارات و مراتب و درجات مختلف و فراوان تکاملی و به تعداد یک هفتم ( ۱/۷ ) حلقه های اصلی زنجیره دایره وار علت و معلول هوشمند مادی - روحی - روانی - فهمانی - عقلانی در بستر امن و آرام و ساکن و ثابت و پیوسته زندگی بخش جان که در طول آن نفس مجرد یعنی من یا خود ( و نه ماده ؛ نه روح ؛ نه روان ؛ نه فهم و نه عقل و نه چیز دیگری ) به عنوان شاهد بیطرف فقط نقش مشاهده را عهده دار می باشد و به تعداد یک هفتم کلیه مه بانگ ها.
در پایان کلام کودکانه امروز خویش که امیدوارم سر خوانندگان گرامی را به درد نیاورده باشد یک سوال کودکانه دارم خدمت دانایان گرمی و ذات و جوهر و گوهر و نفس شناس و آن اینکه :
آیا نفس من حاصل و نتیجه پیوند نیمی از نفس پدر و نیمی دیگر از نفس مادرم می باشد و یا اینکه نفس من مستقل از نفوس والدین و نفوس آنان مستقل از نفوس پدران و مادر بزرگان و الا آخر بسوی گذشته تا مبدء و ازل و اول و آغاز آفرینش. یا اینکه فقط کالبد من حاصل پیوند و آمیزش و ترکیب یکی از سلول های جنسی پدر ( سریع ترین آنها در رقابت دوندگی ماراتون مردانه ) و یکی از سلول های جنسی مادر ( سریع ترین آنها در ماراتون زنانه ) می باشد ؟
گویا یسریا اسم دختربچه هاشونو میذارن جوهر به معنیه گوهر!
والا راستش بیشترین استفاده ای که شخص من از جوهر داشته جوهر خودکار و خوشنویسی و اینا. . . بوده. . .
والا راستش بیشترین استفاده ای که شخص من از جوهر داشته جوهر خودکار و خوشنویسی و اینا. . . بوده. . .
جوهر می تواند به موارد زیر گفته شود:
مرکب ماده ای که در قلم و خودنویس و مانند آن استفاده می شود.
رزانه ماده ای است که در صنعت و چاپ کاربرد دارد.
جوهر ( فلسفه ) به معنای جوهره، خمیره و ذات می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
جوهور ( ایالت ) نام ایالتی در کشور مالزی است.
جوهر می تواند مخفف گوهر یا جواهر نیز باشد.
همچنین جوهر می تواند در نام گذاری مواد شیمایی توسط قدما به معنای تقریبی اسید باشد، مانند جوهر لیمو یا جوهر نمک که به ترتیب همان اسید سیتریک و اسید کلریدریک است.
مرکب ماده ای که در قلم و خودنویس و مانند آن استفاده می شود.
رزانه ماده ای است که در صنعت و چاپ کاربرد دارد.
جوهر ( فلسفه ) به معنای جوهره، خمیره و ذات می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
جوهور ( ایالت ) نام ایالتی در کشور مالزی است.
جوهر می تواند مخفف گوهر یا جواهر نیز باشد.
همچنین جوهر می تواند در نام گذاری مواد شیمایی توسط قدما به معنای تقریبی اسید باشد، مانند جوهر لیمو یا جوهر نمک که به ترتیب همان اسید سیتریک و اسید کلریدریک است.
1 - اصل و ذاتِ هر چیز که در نهایت به ذات باری تعالی برمیگردد به همین علت همیشه مفرد به کار می رود
2 - ماهیت و ویژگیهای یک پدیده،
مثال: یک میز حداقل دارای سه پایه و یک سطح است یا انسان موجودی خداگونه است
2 - ماهیت و ویژگیهای یک پدیده،
مثال: یک میز حداقل دارای سه پایه و یک سطح است یا انسان موجودی خداگونه است
آنچه مانند جسم وجودش قائم به خود نباشد و حال در چیزی دیگر نباشد جوهر نامیده میشود