[ویکی شیعه] تَکَبُّر، یا بزرگ بینی، از رذایل اخلاقی است که
قرآن کریم و روایات آن را از صفات بسیار نکوهیده بشر شمرده اند. برای تکبر اقسامی مانند تکبر در برابر خدا، تکبر نسبت به پیامبران و تکبر در برابر دیگر
انسان ها ذکر کرده اند. گردن کشی در برابر خدا را که منشأ آن نادانی و
گمراهی است، بد ترین نوع تکبر خوانده اند.
تکبر در برابر دیگر انسان ها نیز در متون دینی نکوهش شده است؛ حتی تکبر مؤمن بر اهل کفر و شرک. چون استمرار
ایمان در مؤمن و کفر در
کافر یقینی نیست و چه بسا که در آینده ای دور یا نزدیک، جای آن دو با یکدیگر عوض شود.
امام
صادق (ع): ما مِن أَحَدٍ یَتیهُ إِلاّ مِن ذِلَّةٍ یَجِدُ ها فی نَفسِهِ (ترجمه: هیچ کس نیست که تکبّر ورزد، مگر بر اثر خواری و حقارتی است که در خود می بیند.)
[ویکی اهل البیت] کبر حالتی است که آدمی خود را بالاتر از دیگری ببیند و اعتقاد برتری خود را بر غیر داشته باشد. بزرگان اخلاق گفته اند، اساس تکبر این است که انسان از این که خود را برتر از دیگری ببیند، احساس آرامش کند و خود برتربینی، خودمحوری، برتری جویی و
فخرفروشی از مفاهیمی هستند که ریشه آنها (تکبر) است.
در عجب برای انسان خودپسند تفاوتی ندارد که پای شخص دیگری در میان باشد یا نه؛ ولی در کبر باید پای
فرد یا افراد دیگر نیز در میان آید تا فرد متکبر خود را از آن برتر داند و بالاتر بیند.
[ویکی فقه] تکبر (اخلاق). خود بزرگ بینی را تکبّر گویند. کبر یکی از صفات رذیله می باشد که شخص دارای آن خود را برتر و بزرگ تر از دیگران می پندارد و دیگر افراد را خوار و حقیر می شمارد.
از این عنوان به مناسبت در باب های طهارت، صلات،
حج و جهاد سخن رفته است.
معنای لغوی
تکبر در لغت به معنای تعظم (خود را بزرگ پنداشتن) آمده است. برخی، کبر و استکبار و تکبر را برای اشاره به همین معنا به صورت یکسان به کار برده اند، ولی برخی میان کبر و تکبر فرق گذاشته اند؛ کبر را امر باطنی و حالت نفسانی دانسته اند و تکبر را به ثمراتِ آن امرِ باطنی، که به صورت افعال و اقوال ظاهر می شود، اطلاق کرده اند.
معنای اصطلاحی
کبر از صفات نکوهیدۀ نفسانی است که شخص متّصف به آن- که متکبّر نامیده می شود- خود را در برابر دیگران بزرگ می بیند و دیگران را خوار و حقیر می شمارد.
تکبر در
آیات و روایات
...
[ویکی فقه] تکبر (قرآن). تکبر از ماده «کبر» و آن حالتی در انسان است که بر اثر خودپسندی، خویش را برتر از دیگران ببیند. در این مدخل از مشتقات واژه «کبر» و جملات مفید معنای آن استفاده شده است.
تکبر و
خودبرتربینی ابلیس، سبب اخراج وی از جایگاه والایش شد.قال ما منعک الا تسجد اذ امرتک قال انا
خیر منه خلقتنی من نار وخلقته من طین( (خداوند به او) فرمود: «در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که
سجده کنی؟» گفت: «من از او بهترم؛ مرا از
آتش آفریده ای و او را از گل! » ) قال فاهبط منها فما یکون لک ان تتکبر فیها فاخرج انک من الصـغرین.(گفت: «از آن (مقام و مرتبه ات) فرود آی! تو
حق نداری در آن (مقام و مرتبه) تکبر کنی! بیرون رو، که تو از افراد پست و کوچکی! ) تکبر" عبارت است از اینکه کسی بخواهد خود را ما فوق دیگری و بزرگ تر از او جلوه دهد و لذا وقتی کسی در گفتار و رفتار خود قیافه بگیرد و بخواهد با تصنع در
عمل و گفتار، دل دیگران را مسخر خود نموده در دلها جا کند و بخواهد به دیگران بقبولاند که او از آنان شریف تر و محترم تر است به چنین کسی می گویند تکبر ورزید، و دیگران را خوار و کوچک شمرد. قال یـابلیس ما لک الا تکون مع السـجدین((خداوند) فرمود: «ای ابلیس! چرا با سجده کنندگان نیستی؟!») قال لم اکن لاسجد لبشر خلقته من صلصـل من حما مسنون(گفت: «من هرگز برای بشری که او را از گل خشکیده ای که از گل بدبویی گرفته شده است آفریده ای، سجده نخواهم کرد!»)قال فاخرج منها فانک رجیم.(فرمود: «از صف آنها (فرشتگان ) بیرون رو، که رانده شده ای (از درگاه ما!).)
ابلیس که از اسرار
آفرینش بر اثر
خودخواهی و غرور بی خبر مانده بود و برکات
خاک را که منبع هر خیر و برکتی است بدست فراموشی سپرده بود و از آن مهمتر آن روح شریف و عظیم الهی را که در
آدم وجود داشت نادیده می گرفت، ناگهان از اوج مقامی که داشت سقوط کرد، دیگر شایسته نبود که او در صف
فرشتگان باشد. قال یـابلیس ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدی استکبرت ام کنت من العالین(گفت: «ای ابلیس! چه چیز مانع تو شد که بر مخلوقی که با
قدرت خود او را آفریدم سجده کنی؟! آیا تکبر کردی یا از برترینها بودی؟! (برتر از اینکه فرمان سجود به تو داده شود! ) ») قال انا خیر منه خلقتنی من نار وخلقته من طین(گفت: «من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریده ای و او را از گل!»)قال فاخرج منها فانک رجیم.(فرمود: «از آسمانها (و صفوف ملائکه) خارج شو، که تو رانده درگاه منی!) این پاسخی است که ابلیس از پرسش خدا داده و علت سجده نکردن خود را بیان می کند، و آن این است که: من شرافت ذاتی دارم، چون مرا از آتش خلق کرده ای و آدم مخلوقی است از گل. و در این پاسخ اشاره ای است به اینکه از نظر ابلیس اوامر الهی وقتی لازم الاطاعه است که حق باشد، نه اینکه ذات اوامر او لازم الاطاعة باشد و چون امرش به سجده کردن حق نبوده، اطاعتش واجب نیست.
اسراف در امور
اسراف و
تجاوز از حد خود، برخاسته از روحیه تکبر است.... کذلک یضل الله من هو مسرف مرتاب(پیش از این
یوسف دلایل روشن برای شما آورد، ولی شما همچنان در آنچه او برای شما آورده بود
تردید داشتید؛ تا زمانی که از
دنیا رفت، گفتید: هرگز خداوند بعد از او پیامبری مبعوث نخواهد کرد! این گونه خداوند هر اسرافکار تردیدکننده ای را گمراه می سازد! ) ... کذلک یطبع الله علی کل
قلب متکبر جبار.(همانها که در آیات خدا بی آنکه دلیلی برایشان آمده باشد به
مجادله برمی خیزند؛ (این کارشان)
خشم عظیمی نزد خداوند و نزد آنان که ایمان آورده اند به بار می آورد؛ این گونه خداوند بر دل هر متکبر جباری مهر می نهد! » ) این آیه توصیف " مسرف مرتاب" است، چون کسی که پا از گلیم خود بیرون کند و از زی خود خارج شود، یعنی از حق
اعراض نماید و از
هوای نفس پیروی کند و در نتیجه
شک و تردید در دلش جایگزین گردد، و بر هیچ سخنی هر چه هم علمی باشد اعتماد نمی کند و به هیچ حجتی که او را به سوی حق راهنمایی می کند دل نمی بندد، چنین کسی آیات خدا را هم در صورتی که با مقتضای هوای نفسش مخالف باشد، بدون هیچ برهانی رد می کند و برای رد آن، به
باطل جدال می نماید.
اعراض از آیات خدا
اعراض از آیات الهی، پیامد خودبرتربینی و تکبر می باشد.ساصرف عن ءایـتی الذین یتکبرون فی الارض بغیر الحق وان یروا کل ءایة لا یؤمنوا بها وان یروا سبیل الرشد لا یتخذوه سبیلا وان یروا سبیل الغی یتخذوه سبیلا ذلک بانهم کذبوا بـایـتنا وکانوا عنها غـفلین.( بزودی کسانی را که در روی
زمین بناحق تکبر می ورزند، از (ایمان به) آیات خود، منصرف می سازم! آنها چنانند که اگر هر آیه و نشانه ای را ببینند، به آن ایمان نمی آورند؛ اگر راه
هدایت را ببینند، آن را راه خود انتخاب نمی کنند؛ و اگر طریق گمراهی را ببینند، آن را راه خود انتخاب می کنند! (همه اینها) بخاطر آن است که آیات ما را
تکذیب کردند، و از آن غافل بودند! )
افترا به خدا
...