تصریف

/tasrif/

مترادف تصریف: برگردانیدن، صرف کردن، تحول، تغییر، صرف ، مشتق سازی

متضاد تصریف: نحو

معنی انگلیسی:
conjugation, declension, revulsion, [med.] revulsion, inflection

لغت نامه دهخدا

تصریف. [ ت َ ] ( ع مص ) گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( معجم اللغة ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). برگردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). دگرگون ساختن و تشدید برای مبالغه است. ( از اقرب الموارد ). || تصرف دادن کسی را در کار. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || هویدا کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). بیان و واضح گردانیدن آیات را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || روان و رایج گردانیدن دراهم و متاع و کالای فروختنی را. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : و تصریف زر به نقره بازگردانیدن آن است. ( نفایس الفنون قسم اول ص 105 ). || برگردیدن باد از طرفی به طرفی یا برگردانیدن آن است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). برگردانیدن باد از سویی به سوی دیگر. ( از اقرب الموارد ). || خمر صرف خوردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). شراب ساده خوردن.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || برآوردن بعض کلام را از بعض دیگر. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). اشتقاق بعض کلام از بعضی دیگر. ( از اقرب الموارد ). تحویل اصل واحد است به امثله مختلف تا معنی مقصود که جز بدان تعبیر حاصل نشود بدست آید. ( از تعریفات جرجانی ). علم به اصولی است که بدان بنای کلمه شناخته شود. ( از تعریفات ایضاً ).گردانیدن یک لفظ بسوی صیغه های مختلف تا از آن معنی متفاوت حاصل شود و آن را صرف نیز نامند :
منم دانسته در پرگار عالم
بتصریف و به نحو اسرار عالم.
نظامی.
و رجوع به صرف و اشتقاق شود.

فرهنگ فارسی

صرف کردن، برگردانیدن، تغییردادن، علم صرف
۱ -( مصدر ) برگردانیدن باز گردانیدن تغییر دادن . ۲ - روی دادن حادثه . ۳-مشتق ساختن کلمه ای را از ریشه یا مصدر. جمع : تصریفات . یا علم تصریف . صرف اشتقاق .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - برگردانیدن . ۲ - مشتق ساختن واژه ای از ریشه یا مصدر.

فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) صرف کردن فعل.
۲. (ادبی ) مشتق ساختن کلمه ای از کلمۀ دیگر.
۳. (اسم ) (ادبی ) علم صرف و اشتقاق کلمات.
۴. [قدیمی] برگردانیدن، تغییر دادن.

فرهنگستان زبان و ادب

{inflection/ inflexion} [زبان شناسی] یکی از دو فرایند اصلی در واژه سازی که ازطریق آن با افزودن وند به واژه، آن واژه مفهوم دستوری مشخصی نظیر شخص و شمار و زمان و مانند آن را بیان می کند

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَصْرِیفِ: گرداندن از این سو به آن سو(از"صرف" به معنای برگرداندن چیزی است از حالی به حالی ، و یا عوض کردن آن با غیر آن است ، کلمه تصریف نیز به همین معنا است ، با این تفاوت که تصریف علاوه بر آنچه که صرف آن را افاده میکند تکثیر را هم میرساند ، و بیشتر در جائی به ...
معنی نُصَرِّفُ: به حالتها و اشکال گوناگون بیان می کنیم(از "صرف" به معنای برگرداندن چیزی است از حالی به حالی ، و یا عوض کردن آن با غیر آن است ، کلمه تصریف نیز به همین معنا است ، با این تفاوت که تصریف علاوه بر آنچه که صرف آن را افاده میکند تکثیر را هم میرساند ، و بیشت...
معنی صَرَّفْنَا: به حالتها و اشکال گوناگون بیان کردیم (از "صرف" به معنای برگرداندن چیزی است از حالی به حالی ، و یا عوض کردن آن با غیر آن است ، کلمه تصریف نیز به همین معنا است ، با این تفاوت که تصریف علاوه بر آنچه که صرف آن را افاده میکند تکثیر را هم میرساند ، و بیشتر...
معنی صَرَّفْنَاهُ: آن را به حالتها و اشکال گوناگون بیان کردیم (از "صرف" به معنای برگرداندن چیزی است از حالی به حالی ، و یا عوض کردن آن با غیر آن است ، کلمه تصریف نیز به همین معنا است ، با این تفاوت که تصریف علاوه بر آنچه که صرف آن را افاده میکند تکثیر را هم میرساند ، و...
ریشه کلمه:
صرف (۳۰ بار)

[ویکی فقه] تصریف (ابهام زدایی). تصریف ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • تصریف (علوم قرآنی)، تغییر در صورت کلمه با هدف افاده معانی متفاوت• تصریف (ادبیات عرب)، تصریف (یا صرف)، بخشی از قواعد عربی در باره ساختمان و ویژگی ها و دگرگونی های کلمات بدون نظر به ساختار جمله• تصریف (واژه سازی)، شیوه ای در واژه سازی
...

[ویکی فقه] تصریف (ادبیات عرب). تصریف (یا صرف)، بخشی از قواعد عربی در باره ساختمان و ویژگی ها و دگرگونی های کلمات بدون نظر به ساختار جمله است.
تصریف در لغت به معنای گردانیدن، بازگردانیدن، منحرف کردن، آشکار کردن و واضح گردانیدن است.
هنگامی که لغت شناسان خواستند واژه ها را گردآوری کنند و ساخت های گوناگون آن ها را توضیح دهند، قوانینی تدوین کردند تا بتوانند ساختمان کلمات را تجزیه و تحلیل کنند؛ بدینسان، دانش تصریف یا صرف به وجود آمد.

تاثیر علم صرف در زبان عربی
همانگونه که نحویان در گردآوری قوانین ساختاری زبان عربی تأثیری بسزا داشتند، کار دانشمندان علم صرف نیز درخصوص وضع قوانین ساختمان واژگان و چگونگی اشتقاق کلمات (اسم فاعل، اسم مفعول، مصدر میمی، اسم زمان و غیره)، بسیار مهم بود؛ زیرا بدون تردید عرب ها از ابتدا همه مشتقات یک مادّه را به کار نمی بردند و وضع قوانین اشتقاق و قیاس ــ که معیارهای واژه سازی نیز بود ــ سبب اصلی گسترش لغویِ زبان عربی گردید.

تاریخچه علم صرف
به نوشته سیبویه در سده دوم، با بهره گیری از قوانین تصریف می توان واژه ای ساخت که در زبان وجود نداشته است، آنگاه آن واژه را با مقیاس های موجود در کلام عرب هماهنگ نمود.
علم صرف ترازوی واژگان عربی است و به وسیله آن ریشه از حروف زائدی که به آن افزوده شده شناخته می شود.

← اختلاط صرف با نحو
...

[ویکی فقه] تصریف (علوم قرآنی). تغییر در صورت کلمه با هدف افاده معانی متفاوت را تصریف گویند.
تصریف را می توان بر تغییرات و اضافاتی اطلاق کرد که بر ماده اصلی کلمه وارد می شود و قابلیت آن را در افاده معانی متنوع افزایش می دهد.
اقسام
این تصرفات بر دو قسم است:۱. ایجاد صیغه های مختلف مثل: مصدر ، اسم زمان ، اسم مکان ، اسم فاعل ، اسم مفعول ، مقصور، ممدود و تصغیر.۲. تغییر در کلمه به جهت معنای عارض بر آن، مثل: زیادت، حذف، ابدال ، قلب ، نقل و ادغام .
فایده تصریف
فایده تصریف را حصول معانی مختلف منشعب از معنای واحد دانسته اند.

دانشنامه عمومی

تصریف[ ۱] پیرایش یا نشان دارسازی یک واژه ( یا دقیق تر بن واژه ) برای بازتاب آگاهی های دستورزبانی چون جنس، زمان فعل، شمار، چگونگی و کَس می باشد. به مفهوم کلی ای که به عنوان واحدی برای «معنای واژگانی/قاموسی»[ و ۱] به حساب می آید و مستقل از اِعمال تصریف های گوناگون حضور دارد «تکواژه»[ و ۲] گفته می شود و «بُنواژه»[ و ۳] گونه ای منتخب از یک تکواژه است که دارای کم ترین تصریف است و به عنوان نمایندهٔ همهٔ آن تصریفهایِ دارایِ معنایِ واژگانیِ یکسان٫ در فرهنگ ها مدخل می شود. تصریف را نباید با اشتقاق اشتباه گرفت. [ نیازمند منبع]
در دستورهای سنتی غربی، تصریف مربوط به فعل را تصریف فعل[ و ۴] و تصریف مربوط به اسم، ضمیر، صفت و حرف تعریف را تصریف اسم[ و ۵] می گویند. در دستورهای سنتی ایرانی، اصطلاح تصریف در صحبت از ساختار فعل وجمله است که مطرح می شود و معمولاً در مبحث اسم و صفت و حرف تعریف و ضمیر سخنی از تصریف به میان نمی آید. [ ۲]
• نشانه های بن ماضی فعل: / - d/ و / - t/، / - âd/ و / - id/ و / - est/ ( نشانه های بن فعل ماضی ) ، مثل خورد، رفت، افتاد، خندید و دانست
• /mi - / ( نشانهٔ فعل استمراری در حال و گذشته ) مثل می نویسم، می نوشتم
در فارسی باستان ( همانند اوستا ) اسم و صفت و ضمیر در حالت های گوناگون تصریف می شده و نقش این کلمات در جمله، با تغییر آخر کلمات و اضافه شدن شناسه های تصریفی معین می گردیده است. [ ۳]
↑ lexical meaning ↑ Lexeme ↑ Lemma ↑ conjugation ↑ Declension
عکس تصریف
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

flection (اسم)
خمیدگی، کجی، انحناء، خم سازی، تصریف

پیشنهاد کاربران

تَصریف: [دستورِ زبان] کاربرد، گردانش، کارواژەشکافی، کنشواژەگردانی
تغییر دادن
دگرگون کردن
برگردانیدن
‏واجگاشتن = صرف کردن
واجگاشت، واجگارِش = صرف، تصریف
واجگاشتی = صرفی، تصریفی
{واجگاشتن: ‹واج› بعلاوه ‹گاشتن› ( به معنای گرداندن ) }
بن مایه: لغت نامه دهخدا
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست
تصرف کردن در کاری

بپرس