[ویکی فقه] تجسیم وهابیت، درباره مسئله نزول خداوند به آسمان دنیا در هر شب و برگشتن او به مافوق آسمان ها در صبحگاه است که در روایات اهل سنّت، بسیار آمده و مورد اجماع و اتّفاق وهّابیان بوده است. وهّابیان، این عقیده را به سَلَف و امامان خود و نیز همه اهل علم و اهل حدیث نسبت داده اند، حال آن که شیعه چنین اعتقادی ندارد.
یکی از اشکالات وهّابیان به شیعیان نیز آن است که شیعه، خداوند را جسم نمی داند و صفات اجسام از قبیل: زمان، مکان، جهت، کمّ و کیف، وضع، فعل و انفعال، و… را از خداوند، سلب می کند. به نظر وهّابیان، نفی صفات اجسام از خداوند، موجب نفی و انکار وجود خداوند است. اعتقاد به «تشبیه» و «تجسیم» خداوند، به معنای آن است که هستی و وجود، مساوی است با محسوس و مادّی بودن، و هرچه وجود دارد، باید مادّی باشد و آنچه غیر مادّی است، وجود ندارد. این در حالی است که هر کس می داند که عشق، اضطراب، درد و… وجود دارند، در حالی که مادّی نیستند. از طرف دیگر، برخی از آیات شریف جزء متشابهات قرآن اند و انسان ظاهربین، تصوّر می کند که این آیات، اثبات تشبیه نموده اند. در کتاب های اهل سنّت، بخش زیادی از روایات به این موضوع اختصاص دارد. وهّابیان تصوّر می کنند که در مورد خداوندـ چون او غیب است و عقل در مسائل غیبی جولانگاه نداردـ، باید تنها به نقلْ اعتماد کرد. لذا به ظواهر این آیات و روایاتْ تمسّک جُسته، تمام صفاتی را که صفت اجسام است (از قبیل داشتن دست و چشم و صورت، نزول، دیده شدن، و …)، برای خداوند، اثبات می کنند و هر کس را که خداوند را مافوق این صفات بداند (و بگوید که عقل، گرچه تمام خصوصیات و جزئیات مجرّدات را نمی داند، امّا وجود مجرّدات و برائت آنها از صفات مادّی را اثبات می کند و این گونه روایات، اگر مخالف صریح عقل باشند یا باید تاویل شوند و یا ردّ شوند)، بدون هیچ درنگی تکفیر می کنند. در این جا پس از بیان یک مقدمه، به بررسی آیات شریفی می پردازیم که از آنها اعتقاد به تشبیه، استفاده شده است و سپس روایات در این موضوع را نقد و بررسی می کنیم.
مقدمه
وهّابیان ـ که خود را اهل حدیث و سَلَفی می نامند، از به کار بردن الفاظ «تشبیه» و «تجسیم» در اعتقادات خود، پرهیز می کنند؛ اما آن را در قالب «توحید اسما و صفات» معرّفی می کنند و مقصودشان از اثبات اسما و صفات برای خداوند، اثبات صفات اجسام و صفات مادّی برای اوست. گویا به نظر آنان، صفت، من حصر است به صفات مادّی.اعتقاد به تشبیه، چیزی است که در اسلام وجود نداشته؛ بلکه از اعتقادات عرب جاهلی است و گویا آنان نیز از یهود این عقیده را گرفته باشند. روشن است که شرک و بت پرستی که در زمان جاهلیتْ رواج داشته، همان عقیده به تجسیم و تشبیه است. یهودیانی که می گفتند:«اجعل لنا الهاً کما لهم آلهة!؛ آن گونه که آنان خدایان متعدد دارند، بر ما نیز خدایی قرار ده! »به روشنی اعتقاد به تجسیم خداوند را بیان می کنند.شهرستانی می گوید: عقیده به تشبیه، در طبیعت یهود وجود دارد، به طوری که می گویند روزی خداوند، چشمانش درد گرفت و ملائکه به عیادت او رفتند! و نیز آورده است: اعتقاد به تشبیه، منحصراً در یهود بود، ولی نه در همه آنان؛ بلکه در بخشی از آنان؛ زیرا الفاظ فراوانی را در تورات یافتند که دلالت بر تشبیه می نمود. بنابراین، ریشه این اعتقاد به یهود و عرب جاهلی که متاثر از یهود بود، بر می گردد و این اندیشه، اندیشه ای وارداتی به جهان اسلام است و روح دین اسلام از آن بیزار است و بعید نیست آن را کعب الاحبار یهودی زاده، در روایات اسلامی جعل کرده باشد.
تقسیم آیات
آیات قرآن کریم به «محکم» و «متشابه» تقسیم می شوند. متشابهات قرآن کریم، غالباً در موضوعات اعتقادی است. به همین جهت، ابن شهر آشوب در رساله «محکم و متشابه» خود، بیشتر به آیات اعتقادی پرداخته است و چون محکم و متشابه، امری است نسبی، بسیاری از آیاتی که برای افراد مبتدی جزو متشابهات اند، برای راسخان در علم، از محکمات به شمار می آیند. اعتقادات باید با برهان عقلی و استدلال های محکم فلسفی و کلامی روشن گردند و هر کس در آن دو دانشْ متبحّر باشد، بسیاری از آیات را جزو محکمات می داند، نه متشابهات. به هر حال، آیاتی که وهّابیان برای اثبات عقیده خود به تجسیم خداوند و تشبیه نمودن او به بندگان به آنها تمسّک جُسته اند، عبارت اند از:الف. … یا ابلیس! ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدیَّ؟؛ ای ابلیس! چه چیز تو را از سجده کردن بر آنچه من با دو دست خود آفریدم، باز داشت»ب. «وکلّم اللّه موسی تکلیما؛ خداوند با موسی سخن گفت.»ج. «وکتبنا له فی الالواح من کلّ شیء موعظة؛ در آن الواح، بر او از هر چیزی موعظه ای نوشتیم»د. آیات شریفی که دلالت بر «استواء»، «وجه»، «قدم»، «آمدن» و…درباره خداوند می نمایند.====کلام شهرستانی====احمد بن حنبل گوید: ما به تمام آنچه در قرآن و سنّت آمده است، ایمان داریم و می دانیم خداوند، شبیه مخلوقات نیست. با این حال، این آیات و روایات را نیز تاویل و توجیه نمی کنیم. در واقع، اینان باید یکی از دو محذور را بپذیرند: یا عقل خود را تعطیل کنند و بگویند ما از این آیات شریف، چیزی نمی فهمیم و یا به اجتماع نقیضین پناه آورده، آن را بپذیرند و بگویند که این آیات را تاویل نکرده، به ظاهر خود باقی می گذاریم و نیز جسم بودن خدا را نمی پذیریم. حنبلیان از طرفی به آیه شریف «لیس کمثله شیء» تمسّک کرده، خدا را شبیه مخلوقات نمی دانند، و از طرفی فرزند احمد بن حنبل، عبدالله، در کتاب السنة و نیز ابن خزیمه در کتاب التوحید، روایاتی را نقل کرده اند که هزاران مثل و شبیه و نظیر بر خداوند اثبات نموده اند. ولی شیعه با راهنمایی اهل بیت (علیهم السّلام) معتقد است که آیات متشابه را باید به محکمات ارجاع داده، همه آنها را با یکدیگر معنا کرد. از جسم داشتن خدای متعال از امام رضا (علیه السّلام) سؤال شد، آن حضرت در جواب فرمود:«سبحان من لیس کمثله شیء لا جسم و لا صورة؛ منزّه است آن که هیچ مانندی نه جسمی و نه صورتی ندارد!»و امام صادق (علیه السّلام) فرموده است:آیا نمی دانند که هر جسمی محدود است، هر صورتی محدود است و هرچه محدود باشد، قابل کم و زیاد شدن است و هرگاه چنین بود، مخلوق خواهد بود؟ این روایت، به خوبی بر مطلبی عقلی دلالت دارد که: صورت و شکل، از خواصّ اجسام است و هر شکلی به یک یا چند سطح، محدود و متناهی است و آنچه متناهی است، بسیاری از کمالات را نداشته، مخلوق خواهد بود.حضرت علی (علیه السّلام) نیز در خطبه «اشباح» نهج البلاغه، در پاسخ کسی که سؤال می کند: «آیا خداوند را دیده ای؟»، خطبه ای مفصّل و طولانی بیان می کند«و تمام محتوای این خطبه آن است که کسی که چنین سؤالی می کند، در واقع، خدا را نشناخته است و چنین کسی، تصوّر صحیحی از خدا ندارد. او چون خدا را مادّی پنداشته، از جسم بودن او سؤال کرده است و اگر می دانست که خداوند، خالق اجسام است و رؤیت، از خواص جسم است، این سؤال را نمی کرد.» ضمناً به صورت استحسانی می توان گفت: اگر بتوان خدا را دید، یا تمام خدا دیده می شود که در این صورت باید محدود باشد، و یا قسمتی از او که در این صورت، باید مرکّب از اجزا باشد. پس خداوند، قابل دیدن نیست، چون جسم نیست.
← احادیث تشبیه
...
یکی از اشکالات وهّابیان به شیعیان نیز آن است که شیعه، خداوند را جسم نمی داند و صفات اجسام از قبیل: زمان، مکان، جهت، کمّ و کیف، وضع، فعل و انفعال، و… را از خداوند، سلب می کند. به نظر وهّابیان، نفی صفات اجسام از خداوند، موجب نفی و انکار وجود خداوند است. اعتقاد به «تشبیه» و «تجسیم» خداوند، به معنای آن است که هستی و وجود، مساوی است با محسوس و مادّی بودن، و هرچه وجود دارد، باید مادّی باشد و آنچه غیر مادّی است، وجود ندارد. این در حالی است که هر کس می داند که عشق، اضطراب، درد و… وجود دارند، در حالی که مادّی نیستند. از طرف دیگر، برخی از آیات شریف جزء متشابهات قرآن اند و انسان ظاهربین، تصوّر می کند که این آیات، اثبات تشبیه نموده اند. در کتاب های اهل سنّت، بخش زیادی از روایات به این موضوع اختصاص دارد. وهّابیان تصوّر می کنند که در مورد خداوندـ چون او غیب است و عقل در مسائل غیبی جولانگاه نداردـ، باید تنها به نقلْ اعتماد کرد. لذا به ظواهر این آیات و روایاتْ تمسّک جُسته، تمام صفاتی را که صفت اجسام است (از قبیل داشتن دست و چشم و صورت، نزول، دیده شدن، و …)، برای خداوند، اثبات می کنند و هر کس را که خداوند را مافوق این صفات بداند (و بگوید که عقل، گرچه تمام خصوصیات و جزئیات مجرّدات را نمی داند، امّا وجود مجرّدات و برائت آنها از صفات مادّی را اثبات می کند و این گونه روایات، اگر مخالف صریح عقل باشند یا باید تاویل شوند و یا ردّ شوند)، بدون هیچ درنگی تکفیر می کنند. در این جا پس از بیان یک مقدمه، به بررسی آیات شریفی می پردازیم که از آنها اعتقاد به تشبیه، استفاده شده است و سپس روایات در این موضوع را نقد و بررسی می کنیم.
مقدمه
وهّابیان ـ که خود را اهل حدیث و سَلَفی می نامند، از به کار بردن الفاظ «تشبیه» و «تجسیم» در اعتقادات خود، پرهیز می کنند؛ اما آن را در قالب «توحید اسما و صفات» معرّفی می کنند و مقصودشان از اثبات اسما و صفات برای خداوند، اثبات صفات اجسام و صفات مادّی برای اوست. گویا به نظر آنان، صفت، من حصر است به صفات مادّی.اعتقاد به تشبیه، چیزی است که در اسلام وجود نداشته؛ بلکه از اعتقادات عرب جاهلی است و گویا آنان نیز از یهود این عقیده را گرفته باشند. روشن است که شرک و بت پرستی که در زمان جاهلیتْ رواج داشته، همان عقیده به تجسیم و تشبیه است. یهودیانی که می گفتند:«اجعل لنا الهاً کما لهم آلهة!؛ آن گونه که آنان خدایان متعدد دارند، بر ما نیز خدایی قرار ده! »به روشنی اعتقاد به تجسیم خداوند را بیان می کنند.شهرستانی می گوید: عقیده به تشبیه، در طبیعت یهود وجود دارد، به طوری که می گویند روزی خداوند، چشمانش درد گرفت و ملائکه به عیادت او رفتند! و نیز آورده است: اعتقاد به تشبیه، منحصراً در یهود بود، ولی نه در همه آنان؛ بلکه در بخشی از آنان؛ زیرا الفاظ فراوانی را در تورات یافتند که دلالت بر تشبیه می نمود. بنابراین، ریشه این اعتقاد به یهود و عرب جاهلی که متاثر از یهود بود، بر می گردد و این اندیشه، اندیشه ای وارداتی به جهان اسلام است و روح دین اسلام از آن بیزار است و بعید نیست آن را کعب الاحبار یهودی زاده، در روایات اسلامی جعل کرده باشد.
تقسیم آیات
آیات قرآن کریم به «محکم» و «متشابه» تقسیم می شوند. متشابهات قرآن کریم، غالباً در موضوعات اعتقادی است. به همین جهت، ابن شهر آشوب در رساله «محکم و متشابه» خود، بیشتر به آیات اعتقادی پرداخته است و چون محکم و متشابه، امری است نسبی، بسیاری از آیاتی که برای افراد مبتدی جزو متشابهات اند، برای راسخان در علم، از محکمات به شمار می آیند. اعتقادات باید با برهان عقلی و استدلال های محکم فلسفی و کلامی روشن گردند و هر کس در آن دو دانشْ متبحّر باشد، بسیاری از آیات را جزو محکمات می داند، نه متشابهات. به هر حال، آیاتی که وهّابیان برای اثبات عقیده خود به تجسیم خداوند و تشبیه نمودن او به بندگان به آنها تمسّک جُسته اند، عبارت اند از:الف. … یا ابلیس! ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدیَّ؟؛ ای ابلیس! چه چیز تو را از سجده کردن بر آنچه من با دو دست خود آفریدم، باز داشت»ب. «وکلّم اللّه موسی تکلیما؛ خداوند با موسی سخن گفت.»ج. «وکتبنا له فی الالواح من کلّ شیء موعظة؛ در آن الواح، بر او از هر چیزی موعظه ای نوشتیم»د. آیات شریفی که دلالت بر «استواء»، «وجه»، «قدم»، «آمدن» و…درباره خداوند می نمایند.====کلام شهرستانی====احمد بن حنبل گوید: ما به تمام آنچه در قرآن و سنّت آمده است، ایمان داریم و می دانیم خداوند، شبیه مخلوقات نیست. با این حال، این آیات و روایات را نیز تاویل و توجیه نمی کنیم. در واقع، اینان باید یکی از دو محذور را بپذیرند: یا عقل خود را تعطیل کنند و بگویند ما از این آیات شریف، چیزی نمی فهمیم و یا به اجتماع نقیضین پناه آورده، آن را بپذیرند و بگویند که این آیات را تاویل نکرده، به ظاهر خود باقی می گذاریم و نیز جسم بودن خدا را نمی پذیریم. حنبلیان از طرفی به آیه شریف «لیس کمثله شیء» تمسّک کرده، خدا را شبیه مخلوقات نمی دانند، و از طرفی فرزند احمد بن حنبل، عبدالله، در کتاب السنة و نیز ابن خزیمه در کتاب التوحید، روایاتی را نقل کرده اند که هزاران مثل و شبیه و نظیر بر خداوند اثبات نموده اند. ولی شیعه با راهنمایی اهل بیت (علیهم السّلام) معتقد است که آیات متشابه را باید به محکمات ارجاع داده، همه آنها را با یکدیگر معنا کرد. از جسم داشتن خدای متعال از امام رضا (علیه السّلام) سؤال شد، آن حضرت در جواب فرمود:«سبحان من لیس کمثله شیء لا جسم و لا صورة؛ منزّه است آن که هیچ مانندی نه جسمی و نه صورتی ندارد!»و امام صادق (علیه السّلام) فرموده است:آیا نمی دانند که هر جسمی محدود است، هر صورتی محدود است و هرچه محدود باشد، قابل کم و زیاد شدن است و هرگاه چنین بود، مخلوق خواهد بود؟ این روایت، به خوبی بر مطلبی عقلی دلالت دارد که: صورت و شکل، از خواصّ اجسام است و هر شکلی به یک یا چند سطح، محدود و متناهی است و آنچه متناهی است، بسیاری از کمالات را نداشته، مخلوق خواهد بود.حضرت علی (علیه السّلام) نیز در خطبه «اشباح» نهج البلاغه، در پاسخ کسی که سؤال می کند: «آیا خداوند را دیده ای؟»، خطبه ای مفصّل و طولانی بیان می کند«و تمام محتوای این خطبه آن است که کسی که چنین سؤالی می کند، در واقع، خدا را نشناخته است و چنین کسی، تصوّر صحیحی از خدا ندارد. او چون خدا را مادّی پنداشته، از جسم بودن او سؤال کرده است و اگر می دانست که خداوند، خالق اجسام است و رؤیت، از خواص جسم است، این سؤال را نمی کرد.» ضمناً به صورت استحسانی می توان گفت: اگر بتوان خدا را دید، یا تمام خدا دیده می شود که در این صورت باید محدود باشد، و یا قسمتی از او که در این صورت، باید مرکّب از اجزا باشد. پس خداوند، قابل دیدن نیست، چون جسم نیست.
← احادیث تشبیه
...
wikifeqh: تشبیه_در_وهابیت