[ویکی فقه] تبری محمد (قرآن). خداوند در قرآن کریم اشاره به بیزاری پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم از مشرکان و اعمال آنها و از معبودان آنها دارد.
محمد صلی الله علیه و آله وسلّم از اعمال مشرکان بیزاری می جست:وان کذبوک فقل لی عملی ولکم عملکم انتم بریـون ممآ اعمل وانا بریء مما تعملون.و اگر تو را تکذیب کردند، بگو: «عمل من برای من، و عمل شما برای شماست! شما از آنچه من انجام می دهم بیزارید و من (نیز) از آنچه شما انجام می دهید بیزارم!» فان عصوک فقل انی بریء مما تعملون.اگر تو را نافرمانی کنند بگو: «من از آنچه شما انجام می دهید بیزارم!» در این آیات بحثی که در آیات گذشته در زمینه انکار و تکذیب لجوجانه مشرکان گذشت هم چنان دنبال می شود: در نخستین آیه، طریق جدیدی برای مبارزه به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم تعلیم داده، می گوید: اگر آنها تو را تکذیب کنند به آنان بگو عمل من برای من و عمل شما برای خودتان باشد (و ان کذبوک فقل لی عملی و لکم عملکم). شما از آنچه من انجام می دهم بیزارید، و من هم از اعمال شما بیزارم (انتم بریئون مما اعمل و انا بری ء مما تعملون). این اعلام بیزاری و بی اعتنایی که توام با اعتماد و ایمان قاطع به مکتب خویشتن است، اثر روانی خاصی، مخصوصا در منکران لجوج، دارد، و به آنها می فهماند که هیچ اصرار و اجباری در مورد قبول و پذیرش آنها نیست، آنها با عدم تسلیم در مقابل حق، خود را به محرومیت می کشانند و تنها به خویشتن ضرر می زنند. نظیر این تعبیر در آیات دیگر قرآن نیز آمده است، همانگونه که در سوره کافرون می خوانیم لکم دینکم و لی دین: آئین شما برای خودتان آئین من هم برای خودم. و از این بیان روشن می شود که محتوای اینگونه آیات هیچگونه منافاتی با دستور تبلیغ یا جهاد در برابر مشرکان ندارد، تا بخواهیم این آیات را منسوخ بدانیم، بلکه همانگونه که گفته شد این یک نوع مبارزه منطقی از طریق بی اعتنایی در برابر افراد لجوج و کینه توز است.
تبری از مشرکان
پیامبر صلی الله علیه وآله، از مشرکان تبری و بیزاری جست:براءة من الله ورسوله الی الذین عـهدتم من المشرکین• واذن من الله ورسوله الی الناس یوم الحج الاکبر ان الله بریء من المشرکین ورسوله...(این، اعلام) بیزاری از سوی خدا و پیامبر او، به کسانی از مشرکان است که با آنها عهد بسته اید! و این، اعلامی است از ناحیه خدا و پیامبرش به (عموم) مردم در روز حج اکبر (روز عید قربان) که: خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند! ... . در این آیات بار دیگر موضوع الغای پیمان های مشرکان با تاکید بیشتری عنوان شده است و حتی تاریخ اعلام آن را تعیین می کند و می گوید: این اعلامی است از طرف خدا و پیامبرش به عموم مردم در روز حج اکبر که خداوند و فرستاده او از مشرکان بیزارند (و اذان من الله و رسوله الی الناس یوم الحج الاکبر ان الله بری ء من المشرکین و رسوله) در حقیقت خداوند می خواهد با این اعلام عمومی در سرزمین مکه و آنهم در آن روز بزرگ راه های بهانه جویی دشمن را ببندد و زبان بدگویان و مفسده جویان را قطع کند، تا نگویند ما را غافلگیر ساختند و ناجوانمردانه به ما حمله کردند. سپس روی سخن را به خود مشرکان کرده و از طریق تشویق و تهدید برای هدایت آنها کوشش می کند، نخست می گوید: اگر توبه کنید و به سوی خدا باز گردید و دست از آئین بت پرستی بردارید به نفع شما است" (فان تبتم فهو خیر لکم). یعنی قبول آئین توحید به نفع شما و جامعه شما و دنیا و آخرت خودتان است و اگر نیک بیندیشید همه نابسامانی هایتان در پرتو آن، سامان می یابد، نه اینکه سودی برای خدا و پیامبر دربر داشته باشد. بعد به مخالفان متعصب و لجوج هشدار می دهد که، اگر از این فرمان که ضامن سعادت خودتان است سرپیچی کنید بدانید هرگز نمی توانید خداوند را ناتوان سازید و از قلمرو قدرت او بیرون روید (و ان تولیتم فاعلموا انکم غیر معجزی الله). و در پایان این آیه به کسانی که با سرسختی مقاومت می کنند اعلام خطر می نماید و می گوید: کافران بت پرست را به عذاب دردناک بشارت ده (و بشر الذین کفروا بعذاب الیم).
تبری از معبودان مشرکان
پیامبر صلی الله علیه وآله، از معبودان مشرکان نیز بیزاری می جست:قل ای شیء اکبر شهـدة قل الله شهید بینی وبینکم... قل انما هو الـه وحد واننی بریء مما تشرکون.بگو: «بالاترین گواهی، گواهی کیست؟» (و خودت پاسخ بده و) بگو: «خداوند، گواه میان من و شماست ... بگو: «اوست تنها معبود یگانه و من از آنچه برای او شریک قرار می دهید، بیزارم!» قل یـایها الکـفرون• لا اعبد ما تعبدون• ولا انتم عـبدون ما اعبد• ولا انا عابد ما عبدتم• ولا انتم عـبدون ما اعبد• لکم دینکم ولی دین.بگو: ای کافران ! آنچه را شما می پرستید من نمی پرستم! و نه شما آنچه را من می پرستم می پرستید، و نه من هرگز آنچه را شما پرستش کرده اید می پرستم، و نه شما آنچه را که من می پرستم پرستش می کنید (حال که چنین است) آیین شما برای خودتان، و آیین من برای خودم. این آیات احتجاج می کند بر مساله وحدانیت خدای تعالی از راه وحی. و حال آنکه این مساله عقلی و از مسائلی است که عقل از طرق مختلفی به آن راه دارد، و لیکن صرف این جهت باعث نمی شود که نتوان آن را از طریق وحی صریح قطعی هم اثبات نمود، مگر غرض از برهان عقلی، جز تحصیل یقین چیز دیگری است؟ وقتی غرض از آن تحصیل یقین به وحدانیت خدا باشد و بر حسب فرض، وحی الهی هم قطعی و غیر قابل تردید باشد چه مانعی دارد که همان وحی برهان بر وحدانیت خدا قرار گیرد آنهم وحیی چون قرآن که اساسش متکی بر تحدی است. پس از آنکه شهادت خدای را و اینکه خداوند بزرگترین گواه بر رسالت او است ذکر نمود و بیان کرد که او جز به منظور دعوت به دین توحید فرستاده نشده، و خاطرنشان ساخت که بعد از شهادت خدای سبحان بر اینکه او را در الوهیت شریک نیست، دیگر انتظار نمی رود کسی بر تعدد آلهه شهادت دهد، اینک نبی محترم خود را دستور می دهد که از آنان به طور استعجاب و انکار بپرسد که آیا باز هم به تعدد آلهه شهادت می دهند؟ و این معنا از بکار بردن حروف تاکید ان و لام در مورد سؤال بخوبی استفاده می شود، و گویا نفس نمی پذیرد که بعد از اینکه ایشان شهادت پروردگار را شنیدند باز هم به خدایی خدایان دیگر شهادت دهند. سپس با جمله قل لا اشهد دستور می دهد که با آنان در شهادت نابجایی که داده اند مخالفت نموده، آن را از خود نفی نماید. این معنا از قرینه مقام استفاده می شود. آن گاه می فرماید: قل انما هو اله واحد و اننی بری ء مما تشرکون، و این همان شهادت بر وحدانیت خدای تعالی و برائت از شرک و شرکائی است که مشرکین مدعی آن بودند.
محمد صلی الله علیه و آله وسلّم از اعمال مشرکان بیزاری می جست:وان کذبوک فقل لی عملی ولکم عملکم انتم بریـون ممآ اعمل وانا بریء مما تعملون.و اگر تو را تکذیب کردند، بگو: «عمل من برای من، و عمل شما برای شماست! شما از آنچه من انجام می دهم بیزارید و من (نیز) از آنچه شما انجام می دهید بیزارم!» فان عصوک فقل انی بریء مما تعملون.اگر تو را نافرمانی کنند بگو: «من از آنچه شما انجام می دهید بیزارم!» در این آیات بحثی که در آیات گذشته در زمینه انکار و تکذیب لجوجانه مشرکان گذشت هم چنان دنبال می شود: در نخستین آیه، طریق جدیدی برای مبارزه به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم تعلیم داده، می گوید: اگر آنها تو را تکذیب کنند به آنان بگو عمل من برای من و عمل شما برای خودتان باشد (و ان کذبوک فقل لی عملی و لکم عملکم). شما از آنچه من انجام می دهم بیزارید، و من هم از اعمال شما بیزارم (انتم بریئون مما اعمل و انا بری ء مما تعملون). این اعلام بیزاری و بی اعتنایی که توام با اعتماد و ایمان قاطع به مکتب خویشتن است، اثر روانی خاصی، مخصوصا در منکران لجوج، دارد، و به آنها می فهماند که هیچ اصرار و اجباری در مورد قبول و پذیرش آنها نیست، آنها با عدم تسلیم در مقابل حق، خود را به محرومیت می کشانند و تنها به خویشتن ضرر می زنند. نظیر این تعبیر در آیات دیگر قرآن نیز آمده است، همانگونه که در سوره کافرون می خوانیم لکم دینکم و لی دین: آئین شما برای خودتان آئین من هم برای خودم. و از این بیان روشن می شود که محتوای اینگونه آیات هیچگونه منافاتی با دستور تبلیغ یا جهاد در برابر مشرکان ندارد، تا بخواهیم این آیات را منسوخ بدانیم، بلکه همانگونه که گفته شد این یک نوع مبارزه منطقی از طریق بی اعتنایی در برابر افراد لجوج و کینه توز است.
تبری از مشرکان
پیامبر صلی الله علیه وآله، از مشرکان تبری و بیزاری جست:براءة من الله ورسوله الی الذین عـهدتم من المشرکین• واذن من الله ورسوله الی الناس یوم الحج الاکبر ان الله بریء من المشرکین ورسوله...(این، اعلام) بیزاری از سوی خدا و پیامبر او، به کسانی از مشرکان است که با آنها عهد بسته اید! و این، اعلامی است از ناحیه خدا و پیامبرش به (عموم) مردم در روز حج اکبر (روز عید قربان) که: خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند! ... . در این آیات بار دیگر موضوع الغای پیمان های مشرکان با تاکید بیشتری عنوان شده است و حتی تاریخ اعلام آن را تعیین می کند و می گوید: این اعلامی است از طرف خدا و پیامبرش به عموم مردم در روز حج اکبر که خداوند و فرستاده او از مشرکان بیزارند (و اذان من الله و رسوله الی الناس یوم الحج الاکبر ان الله بری ء من المشرکین و رسوله) در حقیقت خداوند می خواهد با این اعلام عمومی در سرزمین مکه و آنهم در آن روز بزرگ راه های بهانه جویی دشمن را ببندد و زبان بدگویان و مفسده جویان را قطع کند، تا نگویند ما را غافلگیر ساختند و ناجوانمردانه به ما حمله کردند. سپس روی سخن را به خود مشرکان کرده و از طریق تشویق و تهدید برای هدایت آنها کوشش می کند، نخست می گوید: اگر توبه کنید و به سوی خدا باز گردید و دست از آئین بت پرستی بردارید به نفع شما است" (فان تبتم فهو خیر لکم). یعنی قبول آئین توحید به نفع شما و جامعه شما و دنیا و آخرت خودتان است و اگر نیک بیندیشید همه نابسامانی هایتان در پرتو آن، سامان می یابد، نه اینکه سودی برای خدا و پیامبر دربر داشته باشد. بعد به مخالفان متعصب و لجوج هشدار می دهد که، اگر از این فرمان که ضامن سعادت خودتان است سرپیچی کنید بدانید هرگز نمی توانید خداوند را ناتوان سازید و از قلمرو قدرت او بیرون روید (و ان تولیتم فاعلموا انکم غیر معجزی الله). و در پایان این آیه به کسانی که با سرسختی مقاومت می کنند اعلام خطر می نماید و می گوید: کافران بت پرست را به عذاب دردناک بشارت ده (و بشر الذین کفروا بعذاب الیم).
تبری از معبودان مشرکان
پیامبر صلی الله علیه وآله، از معبودان مشرکان نیز بیزاری می جست:قل ای شیء اکبر شهـدة قل الله شهید بینی وبینکم... قل انما هو الـه وحد واننی بریء مما تشرکون.بگو: «بالاترین گواهی، گواهی کیست؟» (و خودت پاسخ بده و) بگو: «خداوند، گواه میان من و شماست ... بگو: «اوست تنها معبود یگانه و من از آنچه برای او شریک قرار می دهید، بیزارم!» قل یـایها الکـفرون• لا اعبد ما تعبدون• ولا انتم عـبدون ما اعبد• ولا انا عابد ما عبدتم• ولا انتم عـبدون ما اعبد• لکم دینکم ولی دین.بگو: ای کافران ! آنچه را شما می پرستید من نمی پرستم! و نه شما آنچه را من می پرستم می پرستید، و نه من هرگز آنچه را شما پرستش کرده اید می پرستم، و نه شما آنچه را که من می پرستم پرستش می کنید (حال که چنین است) آیین شما برای خودتان، و آیین من برای خودم. این آیات احتجاج می کند بر مساله وحدانیت خدای تعالی از راه وحی. و حال آنکه این مساله عقلی و از مسائلی است که عقل از طرق مختلفی به آن راه دارد، و لیکن صرف این جهت باعث نمی شود که نتوان آن را از طریق وحی صریح قطعی هم اثبات نمود، مگر غرض از برهان عقلی، جز تحصیل یقین چیز دیگری است؟ وقتی غرض از آن تحصیل یقین به وحدانیت خدا باشد و بر حسب فرض، وحی الهی هم قطعی و غیر قابل تردید باشد چه مانعی دارد که همان وحی برهان بر وحدانیت خدا قرار گیرد آنهم وحیی چون قرآن که اساسش متکی بر تحدی است. پس از آنکه شهادت خدای را و اینکه خداوند بزرگترین گواه بر رسالت او است ذکر نمود و بیان کرد که او جز به منظور دعوت به دین توحید فرستاده نشده، و خاطرنشان ساخت که بعد از شهادت خدای سبحان بر اینکه او را در الوهیت شریک نیست، دیگر انتظار نمی رود کسی بر تعدد آلهه شهادت دهد، اینک نبی محترم خود را دستور می دهد که از آنان به طور استعجاب و انکار بپرسد که آیا باز هم به تعدد آلهه شهادت می دهند؟ و این معنا از بکار بردن حروف تاکید ان و لام در مورد سؤال بخوبی استفاده می شود، و گویا نفس نمی پذیرد که بعد از اینکه ایشان شهادت پروردگار را شنیدند باز هم به خدایی خدایان دیگر شهادت دهند. سپس با جمله قل لا اشهد دستور می دهد که با آنان در شهادت نابجایی که داده اند مخالفت نموده، آن را از خود نفی نماید. این معنا از قرینه مقام استفاده می شود. آن گاه می فرماید: قل انما هو اله واحد و اننی بری ء مما تشرکون، و این همان شهادت بر وحدانیت خدای تعالی و برائت از شرک و شرکائی است که مشرکین مدعی آن بودند.
wikifeqh: تبری_محمد_(قرآن)