گاو مسکین ز کید دمنه چه دید
وز بد زاغ بوم را چه رسید.
رودکی.
چو کلاژه همه دزدند و رباینده چو خادشوم چون بوم و بدآغال چو دمنه همه سال.
معروفی.
همواره پر از پیخ است آن چشم فژاگن گویی که دو بوم آنجا بر خانه گرفته است.
عماره.
هرآن کس را که باشد راهبر بوم نبیند جز که ویرانی بر و بوم.
ناصرخسرو.
گر ز خورشید بوم بی نیروست از پی ضعف خود نه از پی اوست.
سنایی.
تو ز آشیانه باز سپید خاسته ای ز بازخانه نپرد بهیچ حالی بوم.
سوزنی.
خاقانیا ز گیتی چون جویی آشنایی خواهی ز بوم و کرکس توسایه همایی.
خاقانی.
و بوم اعتقاد ایشان که در ظلمت کفر، بصدای بدعت ، نوحه میکرد در دام اسلام افکند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 348 ).ماری تو که هر کرا ببینی بزنی
یا بوم که هر کجا نشینی بکنی.
سعدی.
کس نیاید بزیر سایه بوم ور همای از جهان شود معدوم.
سعدی.
بوم. ( اِ ) زمین شیارنکرده. ( برهان ). زمین غیرآبادان و ناکاشته. ( رشیدی ). زمین شیارنکرده و ناکاشته. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). مقابل مرز. ( فرهنگ فارسی معین ). زمین شیارنکرده و غیرآبادان و ناکاشته. ضد مرز که زمین کاشته زراعت کرده را گویند و رشیدی گفته که بوم زمین کاشته و مرز و کنارهای آن که قدری بلند کرده اند و این بیت حکیم سنائی در حدیقه شامل هر دو معنی است که گفته :
کشوری را که عدل عام ندید
بوم در بومش ایچ بام ندید.
( آنندراج ) ( از انجمن آرا ).
و تحقیق آن است که بوم میان زمین کاشته و مرز کناره های آن... وپاکیزه بوم ؛ از جای پاک و از خاک پاکیزه. ( رشیدی ). ضد مرز. ( ناظم الاطباء ). || سرشت و طبیعت. ( برهان ) ( فرهنگ فارسی معین ). در فرهنگ بمعنی سرشت و خو گفته ، مستند به شعر سعدی : مصراع : «شنیدم که مردیست پاکیزه بوم » و در این تأمل است. ( از رشیدی ). سرشت وطبیعت و خوی. ( ناظم الاطباء ). بمعنی سرشت و طبیعت نیز آمده چنانکه گویند پاکیزه بوم ؛ یعنی از خاک پاک و خوش سرشت چنانکه شیخ سعدی گفته :بیشتر بخوانید ...