بعد

/ba~d/

مترادف بعد: بعد | دوری ، فاصله، مسافت، اندازه، وسعت، جنبه، جهت، نظر، منظر، دیدگاه

متضاد بعد: قرب

برابر پارسی: پس، دوری، آنگاه، آینده، پس از این، دورا، دیگر، سپس، سویگان | ( بُعد ) فرانمون، فرامون، سویگان، سوی، سو، راستا

معنی انگلیسی:
then, afterward, snext, after, ahead, following, dimension, distance, perspective, later, remoteness, [astr.] celestial longitude, afterwards, [adv.] next

لغت نامه دهخدا

بعد. [ ب َ ] ( ع اِ، ق ) پس. ضد قبل. و آن در حالت اضافت معرب بود و در حالت افراد مبنی بر ضم و من بعد و افعل بعداً. منونین نیز روایت کرده اند و حکی الفراء من بعد، بالکسر بغیر التنوین و اجاز بالضم و التنوین ایضاً. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). پس. ( ترجمان علامه جرجانی ص 27 ) ( مهذب الاسماء ) ( غیاث ). سپس. ( نصاب ). آنگاه. آنگه. نقیض قبل. ( از اقرب الموارد ) ( دزی ج 1 ص 99 ). پس و سپس. ( ناظم الاطباء ). برحسب شواهدی که در دست هست این کلمه در فارسی گاه بصورت مضاف بَعدِ و گاه با حرف اضافه «از» بعد از و گاه پس از «از» درآید و در این صورت و صورت نخست لازم الاضافه باشد بمعنی بعد از. سِپَس ِ. پس از :
بعد بسی گردش بخت آزمای
اوشد و آوازه عدلش بجای.
نظامی.
... بیچاره متحیر بماند، روزی دو بلا و محنت کشید و سختی دید سیم روز خوابش گریبان گرفت و در آب انداخت بعد شبان روزی دگر بر کنار افتاد. ( گلستان ).
- از بعدِ ؛ ازپس :
چنین گفت موبد بنزدیک شاه
که از بعد شب روز آید بگاه.
( منسوب بفردوسی ).
- اما بعد ؛ فصل خطاب است یعنی بعد دعای من مر ترا و اول کسی که این کلمه را گفته داود علیه السلام یا کعب بن لؤی بود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). فصل خطاب است یعنی پس از دعای من مر ترا و پس از این مقدمات.و اکنون شروع میشود و گویند اول کسی که این کلمه راگفت کعب بن لؤی بود. ( ناظم الاطباء ). اما بعد فقد کان کذا، یعنی پس از دعای من ترا یا بعد از حمد خدا و آن را فصل الخطاب گویند. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به فصل الخطاب شود.
- بعد از ؛ پس از. در عقب. در دنبال. سپس. در آخر. در دنباله :
که خورشید بعد از رسولان مه
نتابید بر کس ز بوبکر به.
فردوسی.
بعد از ملاحظه بسوی غزنین بازگردد. ( تاریخ بیهقی ). پدر ما بجوار رحمت خدای پیوست و بعد از آن شنودیم که... برادر ما...را... بر تخت نشاندند. ( تاریخ بیهقی ). و بعد از امتثال اوامر و نواهی الهی... ( سندبادنامه ص 4 ).
که بعد از دیدنش صورت نبندد
وجود پارسایان راشکیبی.
( گلستان ).
چشم عادت کرده بر دیدار دوست
حیف باشد بعد ازو بر دیگری.
سعدی ( طیبات ).
- بعد از آن ؛ پس از آن. ( ناظم الاطباء ).
- بعد از آنکه ؛ پس از آنکه. ( ناظم الاطباء ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پس، سپس، ضدقبل، دوری، ضدقرب، ونیزبه معنی رای وحزم
( اسم ) ۱- دوری : مقابل قرب نزدیکی. ۲- جدایی . ۳- هر یک از امتدادات ثلاثه: طول عرض و عمق یا ارتفاع کشش . ۴- فاصل. نقطه از صفح. قایم تصویر . ۵- زاوی. مسطحه بین دایر. ساعتی یک ستاره و دایر. ساعتی مبدائ . ۶- نزد حکمایی که قایل بوجود خلا هستند بردو نوع است : یکی امتداد قایم بجسم تعلیمی و دیگری امتداد مجرد از ماده که قایم به نفس است بنحوی که اگر جسمی شاغل آن نباشد خلا خواهد بود . ۷- در اصطلاح موسیقی امروز فاصله است و آن فاصله بین هر پرده و خرک باشد . جمع : ابعاد . یا قرب و بعد . نزدیکی و دوری : ( قرب و بعد از صفات اجسام است . )
جمع بعید ٠

فرهنگ معین

(بَ ) [ ع . ] (ق . ) ۱ - پس ، سپس . ۲ - به غیر از، به جز. ۳ - پس از. ، ~ از نود و بوقی (عا. ) پس از مدت های طولانی .
(بُ ) [ ع . ] ( اِ. )۱ - دوری . ۲ - جدایی . ۳ - طول ، عرض وعمق یا ارتفاع جسم . ۴ - رأی ، حزم .

فرهنگ عمید

پس، سپس.
۱. دوری.
۲. (اسم ) (ریاضی ) هریک از عرض، طول، و عمق جسمی.
۳. (موسیقی ) فاصلۀ بین نُت ها.

فرهنگستان زبان و ادب

{dimension} [فیزیک] خاصیتی فیزیکی نظیر جِرم و طول و زمان یا ترکیبی از آنها که معیار اصلی اندازه گیری هر کمیت فیزیکی باشد
{right ascension} [نجوم] یکی از دو مختصه ای که معادل سماوی طول جغرافیایی است و برای سنجش موقعیت اجرام در کرۀ آسمان به کار می رود و نسبت به نصف النهار مرجع که از قطب شمال و جنوب سماوی و نقطۀ اعتدال بهاری می گذرد اندازه گیری می شود

واژه نامه بختیاریکا

دیندا

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بُعْد، اصطلاحی که بر هر گونه امتداد و فاصله میان موجودات اطلاق می شود و در فلسفه ، کلام و دانش های طبیعی از دیدگاه های مختلف به کار می رود.
بعد در لغت به معنای فاصله و دوری و در مقابل قرب است اما در معنای وسیع اصطلاحی ، داشتن بعد، وصف هر موجودی است که جنبه ها و قیدهایی آن را از موجودات دیگر متمایز و مشخص می سازد. مبحث حدود و تعریفات را به این اعتبار می توان عهده دار گزارش ابعاد موجودات دانست . بعد در معنای رایج تر، از مختصات جسم و از لوازم تحیز است . بدین معنا مجردات یا موجودات مفارق عاری از بعد به شمار می روند، اما این موضوع محل بحث بوده است که آیا موجودات مثالی و برزخی دارای بعدند یا بدون بعد، و نیز اینکه اگر بعد دارند، ابعاد آن ها متناهی است یا نامتناهی ؟
در فلسفه و کلام اسلامی
در فلسفه و کلام اسلامی ، بیشترین مطالب راجع به بعد در ذیل مبحث جسم آمده است . جسم طبیعی بنا به تعریف جوهری است که می توان در آن ابعاد سه گانه طول ، عرض و عمق فرض کرد. جسم تعلیمی نیز کم ّ متصلی است که ابعاد سه گانه دارد در تعریف هر یک از این بعد، امتداد به عنوان مفهوم اساسی تلقی می شود. به همین دلیل ، گاه بعد را همان امتداد یا امتداد بین دوشی ء تعریف کرده اند امتداد عارض بر جسم می گردد و جزء جوهر جسم نیست اما متکلمان در مورد عَرَض بودن امتدادهای سه گانه اختلاف دارند برای ابعاد جسمانی ، ویژگی ها و احکامی برشمرده اند.
از نظر ابن سینا
ابن سینا بعد را این گونه می شناساند: چیزی که میان دو نهایت غیرمتلاقی قرار گیرد، بتوان به آن اشاره کرد و برای آن حدود دیگری از نوع همان دو نهایت تصور کرد از دیگر احکام ابعاد جسمانی منع تداخل آنهاست ، بدین معنا که طول ، عرض و عمق مقوله متمانعند و برخلاف کل و جزء نمی توانند قلمرو مشترکی داشته باشند
نظریه های کلی
...

[ویکی الکتاب] معنی بَعْدِ: بعد
معنی بَادِ: بادیه نشین - صحرا گرد - مسافر
معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش
معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان
معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد
تکرار در قرآن: ۲۳۵(بار)

دانشنامه عمومی

بُعد ( Dimension ) ، در معنی عاد و ژرفا. برای بیان این اندازه ها در فارسی از واژه های عربی طول، عرض، ارتفاع و عمق هم استفاده می شود.
در فیزیک کلاسیک، برای یک نقطه در فضا، سه بُعد فیزیکی در نظر گرفته می شود؛ ابعاد پایه در این ساختار، با واژگان جلو و عقب، راست و چپ و بالا و پایین، بیان می گردند. جابه جایی در هر راستای دیگری، به کمک این واژگان و تنها با سه جهت اصلی، قابل بیان است. انتقال به پایین، همان جابه جایی منفی در راستای بالا است؛ برای مثال، حرکتِ رو به بالا و جلو، یک حرکت ترکیبی است؛ یک ترکیب خطی از جابه جایی در راستای بالا و جلو. در شکلی ساده، یک نقطه را بدون بعد یا صفر بعدی، یک خط را تک بُعدی، یک سطح را دوبعدی و یک مکعب را سه بعدی می نامیم. افزون بر بعدهای سه گانه در فیزیک، زمان به عنوان بُعد چهارم، شناخته می شود. اساس یا شروع معماری نقطه است؛ که از کنار هم قراردادن نقطه ها، خط، از کنار هم قرار دادن خط ها صفحه، و از کنار هم قرار دادن صفحه ها حجم ایجاد می شود. بعد کمیت های فیزیکی را در دسته های خاصی دسته بندی می کند و هر کمیت، بنا به نوعش یکای ویژه خود را دارد.
از علوم فیزیک جدید این گونه برداشت می شود که جهان فقط از سه بعد تشکیل نشده بلکه ابعاد گسترده تر از آنند؛ مثلاً نظریه ریسمان برای تحقق نیاز به ۱۱ بعد دارد. [ ۱] در این صورت زمان فقط تعریف ما از بعد دهم است نه تعریف اصلی آن. همان طور که نظریه ریسمان بر این باور است که در یازده بعد، ۱۰ بعد فضایی و ۱ بعد زمان وجود دارد.
دنیای صفر بعدی در واقع نقطه ایست که دارای اندازه نیست و فقط یک تعریف است. خط در دنیای یک بعدی به اتصال دو نقطه هندسی گفته می شود که تنها یک مفهوم هستند و هیچ بعدی ندارند.
در دانش ریاضیات، یک فضای n بعدی یک فضای توپولوژیک است که ابعادش n تا می باشد ( عدد طبیعی= n ) . بهترین مثال که مربوط یا شبیه طرح اصلی می باشد، یک فضای اقلیدسی n بعدی ( E n ) است که هندسه اقلیدسی را در n بعد توصیف می کند. گاهی به فضای n بعدی با اندازه n مقادیر بزرگ مثلاً ۲۰ را فضای با ابعاد پرشمار نیز می گویند. اشکال هندسی را نیز می توان با هر ارزش عددی n تعمیم داد. به عنوان مثال مثلث دو بعدی و چهاروجهی سه بعدی را می توان به عنوان نمونه بارز سیمپلکس n بعدی تصور کرد. ( سیمپلکس در تعریف هندسی یک مفهوم تعمیم داده شده به یک مثلث یا چهاروجهی است که تعداد ابعاد آن اختیاری فرض می گردد، یک n - سیمپلکس که یک چند گوشه n بعدی است پوش محدبش n + ۱ رأس دارد ) . همچنین دایره و کره را می توان به عنوان نمونه بارز فرا - کره n بعدی تصور کرد. یک مفهوم عمومی تر می گوید، یک خمینه n بعدی، فضایی است که به صورت مکانی شبیه فضای اقلیدسی n بعدی است با این تفاوت که ساختار کروی آن ممکن است نا اقلیدسی باشد. باشد. فضای n بعدی بیضوی ( S n ) و هذلولوی ( H n ) به ترتیب با مقادیر ثابت خمیدگی مثبت و منفی مورد بررسی و مطالعه قرار می گیرند. [ ۲]
عکس بعد

بعد (اخترشناسی). بُعد در اخترشناسی ( با نمادِ α ) ، مؤلفهٔ خط یا قوس طولی از مختصات استوایی کُرهٔ آسمان، مابه ازای طول جغرافیایی کرهٔ زمین است.
متداول ترین دستگاه مختصات، عبارت از تصویر طول و عرض جغرافیایی کرهٔ زمین بر آسمان است. درست در راستای استوای زمین، استوایی آسمانی در فضا تجسم می شود که آن را معدل النهار نام گذارده اند. همچنین، درست در بالای قطب های زمین، قطب هایی در آسمان فرض می شود به نام قطب های آسمانی. با بهره گیری از این مفاهیم، کُره ای به نام کُرهٔ آسمان در پیرامون زمین پنداشته می شود که این مختصات بر روی آن مشخص می گردد.
در مختصات سماویِ استوایی به جای طول جغرافیایی اصطلاح بُعد و به جای عرض جغرافیایی اصطلاح مِیل به کار می رود. با بهره گیری از مختصات آسمانی، هر نقطه از آسمان را می توان مشخص کرد. حروف یونانیِ آلفا و بتا به ترتیب برای نشان دادن بُعد و میل به کار می روند. بُعد، کوچک ترین زاویه بین دایرهٔ ساعت صفر و یک شیء آسمانیِ معین است. بُعد، مانند زمان، بر حسب ساعت و دقیقه از نقطهٔ اول حَمَل یا نقطهٔ اعتدال بهاری به سمت مشرق تقسیم بندی می شود. چنانچه به صورت زاویهٔ ۳۶۰ درجه ترسیم شود، از نقطهٔ اول حمل به صورت معکوس یعنی به سمت مغرب درجه بندی می شود.
عکس بعد (اخترشناسی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

بعد (اخترشناسی). بُعد (اخترشناسی)(right ascension)
در اخترشناسی، مختصه ای در کرۀ آسمانی، متناظر با طول جغرافیایی در سطح زمین. برحسب ساعت، دقیقه، و ثانیه، از غرب به شرق، و از نقطه ای در مسیر حرکت ظاهری سالانۀ خورشید، یعنی دایرة البروج، اندازه گیری می شود. نقطۀ مبدأ اندازه گیری را اعتدال بهاری می نامند.

بعد (عرفان). بُعد (عرفان)
(در لغت به معنی دوری) نقطۀ مقابل قرب و آن، دوری انسان از خداوند درنتیجۀ روی گرداندن از طاعت و دل سپردن به لذات مادی و دنیوی است. مقصود از دوری محرومیت از حلاوت وصل خداوند است. ابن عربی باب ۲۶۱ از فتوحات مکیه را به این اصطلاح اختصاص داده است. از عوامل اصلی ایجاد بُعد در بنده، غرور و خودبینی است که موجب غفلت بنده از راه حقیقت و دورماندن او از کمال انسانی می شود و نتیجه اش رنج و محنت و ناامیدی است.

بعد (فیزیک). بُعْد (فیزیک)(dimension)
در علوم، هر کمیت فیزیکی اصلی که مستقیماً قابل اندازه گیری باشد، ازجمله جرم (M)، طول (L)، و زمان (T). واحدها یا یکاهای اشتقاقی از ضرب یا تقسیم چنین کمیت هایی به دست می آیند. مثلاً شتاب (‎آهنگ تغییر سرعت) دارای ابعاد (LT-۲) است و برحسب یکاهایی مانند kms-۲بیان می شود. کمیت هایی که به صورت نسبت اند، ازجمله چگالی نسبی یا رطوبت نسبی، بی بعداند. در هندسه، تعداد بعدهای یک شکل، شاخص های لازم برای مشخص کردن اندازۀ آن است. نقطه دارای صفر بعد، خط دارای یک بعد، صفحه دارای دو بعد، و جسم توپر دارای سه ‎بعد است.

بعد (موسیقی). بُعْد (موسیقی)
از اصطلاحات قدیمی در موسیقی ایران به مفهوم فاصله. درگذشته، این واژه برای بیان فاصله بین هر پرده و خَرَک به کار می رفته است. امروز این واژه متداول نیست و به جای آن از واژۀ فاصله استفاده می شود. در موسیقی قدیم ایران بُعْد انواع گوناگون داشت؛ مانند بُعدالاتفاق، بعد ارخاء، بعد اشرف، بعد اصغر، بعد پنجم، بعد ذوالکل، و بعد ذوالاربع. کاربرد بُعد در موسیقی قدیم مفهومی گسترده تر از فاصلۀ امروزی را دربر می گرفت؛ زیرا فاصله به اختلاف صدای دو نت از لحاظ زیر و بم بودن اطلاق می شود.

مترادف ها

distance (اسم)
بعد، فاصله، مسیر، دوری، مسافت

dimension (اسم)
میزان، بعد، اندازه، اهمیت، ابعاد

next (صفت)
کنار، مجاور، مابعد، اینده، دیگر، بعد، جنبی، زیرین، پهلویی، نزدیک ترین

subsequent (صفت)
لاحق، مابعد، پسین، بعد، متعاقب، بعدی، دیرتر، خلفی، پس ایند

then (قید)
بعد از، سپس، پس، بعد، انگاه، در ان هنگام، در انوقت، انوقتی

away (قید)
دور از، بیرون، پس از ان، دور، بی درنگ، بیک طرف، بعد، بیرون از، در سفر، بطور پیوسته، از انجا، از ان زمان، از انروی

فارسی به عربی

بعیدا , ثم , قادم , لاحق

پیشنهاد کاربران

بُعد فارسی است، در لری میگوییم:کیک بید کرد یعنی بعید ودور شد.
بَعد baad: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
پس، سپس ( دری )
ایگ ig، ادک adak ( پهلوی )
انو anu ( سنسکریت، اوستایی )
بُعد boad: همتای پارسی این است:
ویش viŝ ( اوستایی )
ابعاد: ویشِل ( با پسوند جمع لکی اِل )
در لری بروجردی: اوسه use
نمونه: ناهار هَردم اوسه وریسام.
ناهار خوردم بعدش بلند شدم/برایستادم.
واژه بعد
معادل ابجد 76
تعداد حروف 3
تلفظ ba'd
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت، قید ) [عربی، مقابلِ قبل]
مختصات ( بُ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی ba'd
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
این واژه فارسی است یعنی بعد چهره عربی گرفته است درست ترش در فارسی بد است.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه بد
معادل ابجد 6
تعداد حروف 2
تلفظ bad
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: vat، مقابلِ خوب]
مختصات ( بَ یا بُ ) [ په . ]
آواشناسی bad
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

می توان به جای واژه "بَعد" از "پس" بهره برد. برای نمونه:
نادرست:او پیآمد کارهایش را 5 سال بعد دید.
درست تر:او پیآمد کارهایش را 5 سال پس دید.
"بُعد" هم برابر "سویه" می باشد. برای نمونه:
نادرست:ما روی هم رفته 3 بعد داریم.
...
[مشاهده متن کامل]

درست تر:ما روی هم رفته 3 سویه داریم.
دیدگاه دوستان نیز بسیار کاربردی و شایسته است، ار آنها نیز بهره ببرید.
بدرود!

بُعد: دورامون.
میرشمس الدین ادیب سلطانی در ترجمانی ( ترجمه ) منطق ارسطو به جای ( بُعد ) از ( دورامون ) بهره برده است.
دورامون: دورا ( دوری ) مون: اندازه گیری، سنجیدن ( آزمون، ترامون، وامون، پیمون، پارامون، همامون، نمون و. . . )
...
[مشاهده متن کامل]

روی هم رفته دورامون می شود: اندازه ی دوری میان دو چیز، مقدار فاصله ی دو چیز.

برای نمونه من می خوام بگم در بعدپنجم سفر کردم بجا بعد باید چی بگم
باز: بعد.
نخست مال را بده، ( باز ) برت پول را می دهم: اول مال را بده، ( بعد ) برت پول را می دهم.
این واژه پارسی تر پیدا نمی شود.
پَتراز
افزون بر پیشنهادهای خوب کیانا، ایرزاد و فرتاش، واژه ی پیشنهادی �پَتراز� از بنمایه ی زبان سُغدی که شجریان پیشنهاد نموده را شایان درنگ و کار بیش تر برای ساخت واژه های هماوند دیگری از همین بنمایه می بینم و آن را به شَوَند گوشنواز بودن و نزدیکی بیش تر بزبان پارسی می پسندم.
بعد کاری یا چیزی یعنی پس ِ کاری یا چیزی
این کلمه مخالف و مقابل کلمه ی پیش است
در گفتار لری میانکوه دزفول :
بوت ( اُ کشیده ) ( bowt ) = بُعد، فاز، حالت
در مثَل:
کسی که اندیشه ژرف فرو می رود که از پیرامون غافل شود می گویند رفته در یک بوتی رفته است یا در بوتی دیگری رفته است.
...
[مشاهده متن کامل]

آدمی که گاهی خوش رفتار است و گاهی بد رفتار، را آدم بوت بوتی می گویند.
این واژه ایرانی باستانی بوده که در فارسی نوشتاری بُعد گفته می شود.

‏پَتراز = dimension
بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب
‎#پارسی دوست
حرکت موجودات زمینی را در بعدی خارج 3 بعد میبینم. این بعد از در هم پیچیدگی فضا زمان حاصل میشود. اگر در آن بعد حرکت کنیم قادر به مشاهده فرا زمینی ها خواهیم بود. انیشتین آن را بعد 4 فضا - زمان نامید.

افزون بر واژگان گفته شده، برابرنهاد واژه <<بُعد یا="" امتداد="">> واژگان <<فرامود>> و << اُستنش>> می باشند. برای نمونه؛ مختصات چهار بعدی فضازمان= پیکربندی چهار فرامودی ( اُستنشی ) اسپش دمان.
دیدگاه
دوری، فاصله

دوری
بَعد
واژه ای پارسی که اَرَبیده شده :
بَعد : که در پارسی کهن : paiti
شایسته است بَئد نوشته شود.
بُعد به پارسی وامون
وا di
مون men
sion نام ساز
Dimension
بُعد: [اصطلاح موسیقی ]در موسیقی قدیم به فاصله گفته می شده است.
بُعد
این واژه در اربی به مینه ی دوری است
dimension : di - mens_ion
di = پیشوند در اینجا به مینه ی فَرا
mens = به مینه ی اندازه و اندیشه و همریشه با مِنیدن و مَنِش و پیمان : پی مان و ماییدن و مودن به مینه ی اندازه است
...
[مشاهده متن کامل]

ion = پسوند نام ساز
بُنابراین بُعد و dimension با فهمیده ( مفهوم ) اندازه ساخته شده اند.
پیش نهاد : مایمان ، مودمان ، فَرامود ، فَرامای ، فَرامون دیسمون ، دیسمان ، دیسمود ، مودار ، فَرادیس ، فَراندازه ، فردازه

بَعد/در گویش شهرستان بهاباد به جای کلمات بعد، سپس و آن وقت از واژه ی اُوسا استفاده می شود. در ضمن کلمه ی اوسا با کلمه ی محلی ( اوسیی ) تفاوت معنایی دارد.
بَعد:سپس
بُعد= راستایی
سویه ( بُعد ) ، پس ( بَعد )
بَعدِه = او را دور کن
بَعید = دور
بِعِد = دور شد
یِبعِد = دور می شود
بَعده غدا ( بعده غد ) = پس فردا
بُعد = اندازه هر چیز، لحاظ

تک پهلو - تک بر
بـُعد
گـُسترا ( ریاضی ، فیزیک ) ، فرامون
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس