بخت

/baxt/

مترادف بخت: اختر، اقبال، دولت، سرنوشت، شانس، طالع، بهره، نصیب، قسمت، بختک، عبدالجنه، کابوس

معنی انگلیسی:
chance, circumstance, fortune, hap, hazard, lot, luck, star, happenstance, mojo

لغت نامه دهخدا

بخت. [ ب َ ] ( معرب ، اِ ) حظ. ( نصاب الصبیان ) فارسی معرب است. ( از اقرب الموارد ). این کلمه را عرب از فارسیان گرفته است به معنای جد و حظ است. ( از المزهر سیوطی ) ( ناظم الاطباء ).

بخت.[ ب َ ] ( اِ ) بخش. قسمت. بهره. ( ناظم الاطباء ). و در اصل بخش بوده شین معجمه را بدل به تا کرده اند. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). حصه. ( انجمن آرای ناصری ) ( فرهنگ رشیدی ). مقدر و نصیب. ( فرهنگ نظام ). صاحب آنندراج گوید از صفات بخت : بیدار، بلند، عالی ، برخوردار، جوان ، فرخ ، فرخنده ، فیروز، خجسته فال ، بزرگوار، فلک گیر، توانا، قوی ، گران ، مقبل ، رسا، چربدست ، تیره ، سیاه ، ظلمت آفرین ، شور، تلخ ، دندان خای ، برگشته ، برگردیده ، نگون ، واژگون ، دژم ، شوریده ، پریشان ، پریشان کار، پریشان روزگار، فرومایه ، بی سرمایه ، تباه ، ناتمام ، بد،بی اثر، سخت گیر، زمین گیر، زبون ، نافرمان ، ناشایست ، عنان تافته ، غنوده ، خوابیده ، خفته ، خوابناک ، خواب آلود،خواب رفته ، خواب زده ، گران خواب و شکسته است. ( از آنندراج ). || دولت. اقبال. یسار. عزت. ( فرهنگ شعوری ). سعادت. ( ناظم الاطباء ). شواهد ذیل برای کلمه ٔبخت از تداول شعرا و نویسندگان آورده می شود اما بعضی شواهد به همه معانی کلمه ایهام دارد :
بخت و دولت چو پیشکار تواند
نصرت و فتح ، پیشیارتو باد.
رودکی.
با خردومند بی وفا بود این بخت
خویشتن خویش را بکوش تو یک لخت.
رودکی.
لب بخت پیروز را خنده ای
مرا نیز مروای فرخنده ای.
رودکی.
هرکه را بخت یارمند بود
گو بشو مرده را ز گور انگیز.
خسروی.
تیزهش تا نیازماید بخت
بچنین جایگاه نگراید.
دقیقی.
کرا بخت و شمشیر و دینار باشد
و بالا و تن تهم و نسبت کیانی.
دقیقی.
جز این داشتم امید و جز آن داشتم الچخت
ندانستم کزدور گواژه زندم بخت.
کسائی.
چو یزدان ترا فرهی داد و بخت
همان لشکر و گنج و مردی و تخت.
فردوسی.
سر بخت بدخواه از خشم اوی
چو دینار خوار است بر چشم اوی.
فردوسی.
بر او آفرین کو کند آفرین
بر آن بخت بیدار و تاج و نگین.
فردوسی.
مرا هرچه باید به بخت تو هست
ز اسپان و مردان و نیروی دست.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نصیب، شانس، اقبال، طالع
( اسم ) جانورکی است شبیه به ملخ .
نام پادشاهی جبار که پدر او نصر بود و بیت المقدس را ویران ساخت .

فرهنگ معین

(بَ ) ( اِ. ) طالع ، اقبال ، مجازاً زناشویی در مورد دختر یا زن .

فرهنگ عمید

۱. بهره، نصیب.
۲. طالع، اقبال، شانس.

فرهنگستان زبان و ادب

{seed} [ورزش] رتبۀ یک ورزشکار یا یک تیم ورزشی که براساس چارچوب معینی، پیش از آغاز مسابقات چندجانبۀ مهم، برای جدول مسابقات یا قرعه کشی و گروه بندی اعلام می شود متـ . بخت بندی 1seeding1

گویش مازنی

/baKhot/ خوابیده

واژه نامه بختیاریکا

( بَخت ) ( اع ) ؛ پیشوند قسم به مردگان است. مثلاً بخت ساتیار یعنی به روح ساتیار
تیگ ری

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بخت و اتفاق، مبحثی در فلسفه اسلامی که در طبیعیات پس از بحث درباره علل، بویژه علت فاعلی و علت غایی ، آورده می شود.
اساس این اندیشه بر این تصور استوار بوده است که برخی از پدیده ها از نظم حاکم بر طبیعت پیروی نمی کنند و بنابراین ، نمی توان آنها را برپایه قوانین علیت تبیین کرد.فیلسوفان مسلمان در مبحث بخت یا بخت و اتفاق به تبیین اینگونه رویدادها در چارچوب اصل علیت پرداخته اند.نخستین کسی که به صورت روشمند از اتفاق و تصادف - هر چند سخت موجز و خلاصه - سخن گفته ، ارسطوست .
← تعبیر خود به خودی از اتفاق
ابن سینا در باره آن گوید: «چون سخن از اسباب به میان آمد و به گمان برخی، بخت و اتفاق و امور خود بخودی از جمله اسباب می باشند، پس سزاوار است که از نظر در این معانی غفلت نورزیم و معلوم کنیم آیا آن ها از اسباب مؤثر در امور عالم هستند یا نه و اگر هستند چگونه اند؟». ابن رشد نیز شایسته می داند کاوش شود که آیا این دو سبب در زمره علل چهارگانه اند یا نه؟ ( علت و معلول ) و چنانچه از جمله علل هستند، بالذات اند یا بالعرض؟به گفته ابن سینا، گروهی بخت و اتفاق را در تحقق امور عالم مؤثر نمی دانند و می گویند: در جایی که همه اشیا و امور دارای علل اند، نادیده انگاشتن علل و توجه به اسباب مجهولی چون بخت و اتفاق جایز نیست.بنابر نظر این دسته، یک فعل ممکن است غایات متعددی داشته باشد و یا این که فاعل یکی از آن غایات را مقصود خود قرار داده، در جریان عمل، غایتی دیگر محقق شود و مقصود فاعل یا معطل بماند یا همزمان با حصول آن مقصودِ اصلی، غایت دیگری نیز از آن میان حاصل شود.ازینرو کم خردان، حصولِ غایت دوم را، به جای این که به علت حقیقیش که همان علتِ غایتِ اول است نسبت دهند، معلولِ بخت واتفاق دانسته اند عده ای دیگر بخت و اتفاق را در تحقق بعضی از حوادث و وقایع مؤثر دانسته و آن دو را از علل به شمار آورده اند.بعضی از این گروه، بخت را یکی از اسباب پوشیده الهی و فراتر از قلمرو ادراک بشری دانسته و حتی پرستش و بزرگداشت آن را واجب شمرده اند، و حتی بدین منظور بتی به نام او برگزیده بودند گروهی از قائلان به بخت و اتفاق، آفرینش جهان را اتفاقی می دانند.
پدید آمدن عالم بر حسب اتفاق
به گفته ابن سینا و صدرالدین شیرازی ، ذیمقراطیس (دموکریتوس) و پیروان او بر این رأی بوده اند که مبادیِ کل عالم، اجرام کوچک و سختی بوده اند که بعضی از آن ها به حسب اتفاق به بعضی دیگر برخورد کرده، باهم مجتمع شده و عالم از آن ها پدید آمده است.اما آن ها وجودِ امور جزئی، از قبیل حیوانات و نباتات ، را به بخت یا اتفاق نسبت نمی دهند.
اتفاقی نبودن وجد عالم به طور مطلق
...

دانشنامه عمومی

بَخت، اِقبال، شانس یا چَنس می تواند بد یا خوب باشد. آنچه به عنوان شانس رخ می دهد، خارج از مهارت فرد است و بدون توجه به اراده، قصد، یا نتیجهٔ مورد نظر است. دیدگاه فرهنگ ها نسبت به بخت از احتمال و تصادف تا ایمان و خرافه متفاوت است. برای نمونه، رومیان برای تجسّم شانس به الهه فورتونا معتقد بودند. [ ۱] بخت و شانس از واژه هایی است که گاهی در بین مردم به کار می رود. واژه بخت بیشتر ریشه در ادبیات و شعر و فرهنگ عامه دارد. [ نیازمند منبع] واژه شانس نیز یک وام واژه از زبان فرانسوی است. در افغانستان چانس به کار می رود که از انگلیسی وام گرفته شده است.
بعضی از افراد اعتقاد دارند کسی که مهرهٔ مار داشته باشد برایش شانس می آورد. که از لحاظ علمی این موضوع اثبات نشده است.
عکس بختعکس بخت

بخت (شهر). بخت، ( به ازبکی: Baxt ( Baht ) ، به روسی: Бахт ) شهری در ولایت سیردریا، کشور ازبکستان است. جمعیت تخمینی این شهر در سال ۱۹۸۰ برابر با ۹۱۰۰ نفر بوده است. [ ۱]
این شهر در نزدیکی مرز قزاقستان و در مسیر بزرگراه اصلی M34 و در فاصله تقریبی ۱۲ کیلومتری غرب رودخانه سیردریا واقع شده است.
در سال ۱۸۹۹ یک شهرک در مسیر راه آهن آسیای میانه که سمرقند و تاشکند را به هم وصل می کند، جهت خدمات اسکان، ایجاد شد. در سال ۱۹۱۶ این محل به ایستگاه راه آهن ارتقا یافت و به افتخار شاهزاده الکسی نیکلااویچ، به نام ایستگاه ولیکوالکسیوسکایا نامیده شد. در سال ۱۹۶۳، این شهرک و ایستگاه به بخت ( که در فارسی به معنی «اقبال» و معمولاً به مفهوم «خوشبختی» است ) تغییر نام دادند. در سال ۱۹۸۰، بخت به شهر تبدیل شد. [ ۱]
در دهه ۱۹۷۰ در این شهر یک کارخانه مصالح ساختمانی و یک کارخانه فراوری پنبه ایجاد شده است. [ ۱]
این شهر در مسیر راه آهن تاشکند به سمرقند که از شهر گلستان می گذرد، واقع شده است. این شهر همچنین در مسیر بزرگراه اصلی M34 که شهر دوشنبه را به تاشکند متصل می کند، واقع شده است.
عکس بخت (شهر)عکس بخت (شهر)عکس بخت (شهر)عکس بخت (شهر)عکس بخت (شهر)عکس بخت (شهر)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

بَخْت
اصطلاح فلسفی، بیشتر به همراه اتفاق و به معنی آن استعمال می شود. به این معنی که، هرگاه رخدادِ خارجی منوط به سلسلۀ علل (نفی علت فاعلی) یا غایت مندیِ علت (نفی علت غائی) نباشد، «اتفاق» روی داده است. این نظر با توجه به اصل ضرورت علّی و معلولی باطل بوده و استناد هر امری بدان محال است. نیز ← اتّفاق (فلسفه)

جدول کلمات

طالع, نصیب, بهره , اقبال, شانس

مترادف ها

chance (اسم)
تصادف، پا، فرصت، شانس، بخت، مجال

fate (اسم)
تقدیر، بخش، بخت، سرنوشت، فلک، نصیب و قسمت، قضا و قدر

luck (اسم)
طالع، سعادت، شانس، بخت، خوش بختی، اقبال، سعد کوفی، توفیق

fortune (اسم)
طالع، دارایی، اتفاق افتادن، شانس، بخت، مال، خوش بختی، ثروت، بحی واقبال

فارسی به عربی

حظ , فرصة , نعمة

پیشنهاد کاربران

باخت با بخت هم ریشه میباشد و بخت نیز با پخت و پختن
در پختن جنب و جوش و بیشتر سرخ شدن مدنگر بوده ؛ چیزی که در بخت و شانس بدان اشاره میشود سرخی و فعالیت داشتن است ؛ سرخی را در گذشته سور میدانستند ؛ چیزی که در بزم و جشن ها دیده شده ؛ همچنین به سمت مغرب و سرزمینی که در آن قرار داشت سوریا یا سوریه میگفتند که نشان از سرخی و غروب ( سرخی خورشید ) داشته
...
[مشاهده متن کامل]

پس برای سور ( سرخی / غروب / فعالیت و . . . ) را میتوانیم بینگاریم
در پخت که از پختن آمده و بخت نیز از آن ، بخش فعالیت را به بخت اشاره زدند و بخش غروب و افول را به باختن یعنی غروب کردن ؛ از اینرو به مغرب باختر یعنی افول کرده گفتند ؛ جایی که خورشید سرخ میشود و به پختن میرسد. باختن اشاره به افول کردن دارد و به کسی ک افول و افت کرده باشد باخته گفته میشود؛
واران آن خاور میشود برخی انرا خور آور یا خواب آور = جایی که خورشید ( دارنده نور ) از مشرق بالا می آید = فروغ = افروخته = اپر ( upper ) روختن = بالا آمدن = افراشتن دانستند که هرچند بار معنایی درست دارد اما ریشه یابی اشتباه رخ داده
اگر خاور را خواور بنویسیم آنگاه با دگر و به ب خوابور را خواهیم داشیم یعنی کسی یا چیزی که در خواب بوده ( فراموش نکنیم که خواب فارسی در برخی زبان های ایرانی خو خوانده و نوشته میشود ) ؛ کنایه از خوابیدن خورشید داشته پس خاور =خوآور = خواو ور = خواب ور ( با توجه به ریخت کهن برادر / خواهر / مادر / پدر میتوان بهتر فهمید ریخت درست تر آن خواب ر بوده ) بوده که به ریخت خاور نوشته شده و باختر = بخت تر ( بخت ِر ) = یعنی سرخ تر بوده = غروب

بخت در زبان کوردی جنوب ایلام میگن مثلا ی زن خودشو بخت میده بهت یعنی خودشون میندازه گردنت شرشو زنان بی حیا و بی عفت
بخت: در گویش محلی بهبهان
واژه ای است برای قسم دادن کسی
بیشتر در مورد مردگان قسم داده می شود. مثال:
بخت پدرت، بخت برادرت، بخت امواتت
واژه بخت
معادل ابجد 1002
تعداد حروف 3
تلفظ baxt
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: baxt]
مختصات ( بَ ) ( اِ. )
آواشناسی baxt
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ لغت معین
کلمه بخت با کسره ب در زبان لری به معنای جدا کردن سبوس از آرد است
بخت = وقت وزمان فرصت های طلایی، زمان مهم وسرنوشت ساز، خلوتگه رسیدن به امیال وخواسته ها، دیدن فرصت آمدن شکار به پای خویش در کمینگاه صیاد، رسیدن آسان به باغ وتخت دولتمردی وپادشاهی، یافتن یارمطلوب درچشمه
...
[مشاهده متن کامل]
خلوت عشق بازی واجابت خواستگاری توسط معشوق، تجربه جهان رویایی که شبیه خواب جذاب باشد، تمام دنیا در کف دست خویش اسیر نمودن ، وصول بهترین آرزوها

سرنوشت یا اقبال بستگی داره به کجا به کار بره
بخت= درسدی از گمان است.
درسدی از گمان
این که
ازیک گرفتاری رها شویم.
در یک گرفتاری نژات پیدا کنیم.
اقبال, شانس, طالع, تقدیر, تعیین
تالع � در دست خود انسان است خواستن توانستن است اما این به خود انسان مربوط است که چقدر تلاش می کند.
طالع، شانس، اقبال، دولت، اختر، سرنوشت، بهره، نصیب، قسمت، بختک، عبدالجنه، کابوس

بخت :
دکتر کزازی در مورد واژه ی بخت می نویسد : ( ( بخت با همین ریخت در پهلوی کاربرد داشته است، به معنی بهره است و ریختی از " بخش" . "بخشیدن" نیز در پهلوی بختن baxtan بوده است همین ساختار را در واژه ی درفش و درخت نیز می توانیم یافت . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( گیا رست با چند گونه درخت
به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 194 )

بخت : در زبان فارسی باستان بوختن به معنای نجات یافتن بوده و منظور از بخت شانس نجات یافتن است اجتمالا بخت النصر نیز به معنای نجات یافته توسط بت نَسَر بوده است .
دکتر کزازی در مورد " بخت" می نویسد : ( ( بیداری یا خفتگی بخت که در شاهنامه فراوان از آن سخن رفته است، بیشتر کاربردی باور شناختی است تا پندار شناختی :در اسطوره های ایرانی ، بخت زنده و جاندار انگاشته می شده است. از آن است که گاه پهلوان تیره روز ، به آهنگ برانگیختن بخت خویش از خواب، به سوی کوهی که جایگاه بخت ها شمرده می شده است روی می آورده است . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( برفت او و این نامه ناگفته ماند
چنان بخت بیدار او خفته ماند. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 216. )

مهجور از بخت بد : دور افتاده از بد بختی ، آنکه به سوی خوشبختی می رود
چون اسیری ز بخت خود مهجور
رسن از گردنم نمی شد دور
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص ۵۰۳ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس