پیروان


معنی انگلیسی:
cult, fold, following, suite

لغت نامه دهخدا

پیروان. [ پ َ / پ ِ رَ / رُ ] ( اِ ) ج ِ پیرو. تبع. ضبنه. وشیظ. ( منتهی الارب ). اشیاع. تالیات. اتباع :
درود ملک بر روان تو باد
بر اصحاب و بر پیروان تو باد.
سعدی.
شظی ؛ پیروان قوم وملحق شوندگان بر ایشان بسوگند. ( منتهی الارب ). امة، پیروان انبیاء.

فرهنگ فارسی

جمع پیرو تبع

جدول کلمات

متابعان

مترادف ها

suite (اسم)
اپارتمان، دنباله، همراهان، ملتزمین، رشته، سلسله، پیروان، قطعه موسیقی، رشته مسلسل، اتاق مجلل هتل

clientele (اسم)
ارباب رجوع، مشتریان، پیروان، موکلین

thereinafter (قید)
بعدا، پیروان، به دنبال آن، در تعقیب ان

فارسی به عربی

بدلة , زبائن

پیشنهاد کاربران

تبع : ( ص ، اِ ) ج ِ تابع. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . ج ِ تابع. پیروی کننده ها. ( فرهنگ نظام ) . رجوع به تابع شود.
وابستگان
معنی پیروان؛. . بعد
یاران
امت
اتباع

بپرس